پنجم ، شماره 1382 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 15 چهارشنبه 23
|
|
ندارد وجود چيز هيچ شكل بدون
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
فرانسوي نويسنده ساروت ، ناتالي با گفتگو
خواستار كه كرد جلب بهنويسندگاني را توجه نو رمان جنبش:ساروت
آلن كلودسيمون ، مشتركيبين نقطه هيچ وگرنه.بودند آزاديشكل
.ندارد وجود ومن بوتور ميشل ربگرييه ،
حوالي از وزنسنسك درايوانوو سال1900 ژوئيه در 18 ناتاشاچرنياك ،
به مادرش با والدين ، ازمتاركه پس سال 1902 ، در.آمد دنيا به مسكو
در و بازگشتند روسيه به سپس ماند ، آنجا در سال 1906 تا و پاريسرفت
و بازگشت فرانسه به پدرش با سال 1909 ، در اماگزيد سكني سنپترزبورگ
زبان ليسانس دريافت به موفق سال 1920 ، در.شد ماندگار آنجا در
زمينه در مطالعاتي بعد ، يكسال.شد دانشگاهسوربون از انگليسي
در ديگر مطالعاتي سال 1922 ، در سپس و آكسفورد دانشگاه در تاريخ
ليسانس نهايت در و داد انجام برلن در جامعهشناسي و تاريخ زمينه
سال 1925 ، .كرد دريافت دانشگاهسوربون از سال همان در نيز را حقوق
;شد آنها ازدواج به منجر كه بود ساروت باريمون وي آشنايي زمان
نوشتن مشغول تا 1939 سال 1932 از.بود دختر سه ازدواج اين ثمره
وام شناسي زيست از را كلمه اين وي عنوانتروپيسم ، با شد كتابي
در اوميكرد مشخص را آيندهاش تحقيقات و آثار مجموع كه بود گرفته
.نوشت را بدگماني كتابعصر سال 1956
قراردادي ادبيات نقد به درآن وي كه بود مقالاتي مجموعه كتاب اين
داستان وپيرنگ ازشخصيت را خودش ادراك و فهم و پرداختهبود
ادبي جريان ازپايههاي يكي عنوان به كتاب اين.كردهبود مطرح
و شد ترجمه دنيا زنده زبان به 30 و گرفت قرار استفاده مورد نو رمان
همه دسترس در درسي كتابهاي در حتي و نسخه ميليون يك معادل تيراژي با
.گرفت قرار دنيا مردم
باعنواناينجا كتابساروت آخرين بر مروري
;مبهم دردهاي و ملايم بو ، كلمات رنگ ، تاثر ، هيجان ، صفحه ، 182
متن سه با و خودمانياست و دوستانه تقريبا كه جذابيتيشاعرانه
كلماتي آنجا ، .ميشود آغاز است آگاهي درعالمپيش غرق كه كوتاهي
كافي و زبانند نوك در كه كلماتي ;لازمشانداريم كه شدهاند ناپديد
به آواها و افكار تسلسل و بازماندهها خاطرات ، جايي به جا با تا است
كه هياهويي اين از مجسمتر و زندهتر سادهتر ، چيز ، هيچ.يافت دست آن
ساروت ناتالي.ندارد وجود پذيرفته انجام ضمير ناپذير نفوذ اعماق در
ما به را پيام تيزپا ، چاپاري چون و ميسپارد گوش ناشنيدنيها به
خواب به خالدار لباس با كه است خانمي شاهزاده همچون ساروت.ميرساند
وي درد و رنج موجب تشكهاست از پشتهاي زير در كه بيارزشي شيء و رفته
پوست وراي در كه را چيزهايي آن اوميكند راناخرسند او و ميشود
احساس ميشود ما آشفتگي موجب و درگذراست كه زندگياي و ما رنگ بلوطي
من اينميدهد قرار تاثير تحت را چيزما همه كتاباينجا در.ميكند
همه به متعلق بهاينكههرچيزي علم و آگاهي سطح چنين با كه هستيم وتو
موجودات تمامي ارزشناديدني و ناپايداريها دلنگرانيها ، بهاحساس است
.مييابيم دست
مختل پادزهرها ميماند ، سخنباز از زبان پريشانه ، روان اعمال پشت
بهبود كوچك حوشزخم و حول در ديده جراحت وبافتهاي ميشوند
...تروپيسمها.مييابند
سرت گوييپشت ;دشوار بسيار ازساروت كتابي مورد در خط چند نوشتن
خرسند نا او.است سنگين حضورش.ميخواند خودش را كتاب و دارد حضور
را چيز همه شما...كاري چنين:ميگويد كه ميشنويم را صدايش است ،
.ميكنيد خراب
.احساسات خاطره به شد ، متشبث گذاشته جا به كتاب كه احساساتي به بايد
آن به شاخه اين از وسواسهاو زباني ، عادات انداختن دام به شيوه اين
شك موجبات ميكند ، عريان را آنها ثالثي شخص كه زماني در پريدنها شاخه
برگفتارهاي تسلط براي حتي آدمي ، ظرفيت مورد در شك ميشوند ، آدمي
...خودش
صفات اينها ;راسخ عزمي و خوييناسازگار و خلق پشت در پنهان لطافتي
ساروت ، ناتالي:آمد دنيا به روسيه در قرن آغاز با همراه كه است زني
.ناديدنيها نويسنده و نو بازيگررمان
هرگز.ميرسد نظر به زده مصيبت.ميكند باز را در ساروت ناتالي
...بود نكرده پيشبيني كه او.ميپذيرفت را جديدي مصاحبه نميبايست
و نشسته نيمكتش روي.مرزتهوع تا حتي...اغلب..گفته كهبارها او
قوا تمام با نكند ، مصاحبه تا كرده جزم را عزمش عصبانيميشود ، كمكم
با را كاري چنين نميكردند جرات هرگز:ميگويد خشمگين و ميكند مقاومت
آنجاست ما ناخوانده مهمان اما.نميتوانستند هم مطمئنا.بكنند بكت
تكراري پرسشهاي و كند فكر حسابي زدن حرف از پيش تا گرفته تصميم و
كه مجموعهاي همين از اول ، نو؟ رمان شخصيت؟ تروپيسم؟.نپرسد بيهوده
:ميگويد سخنآمد بيرون چاپ زير از تازگي
.دارد نام جديدتاناينجا كتاب ـ
ميتواند كسي هر.برد خواهد پي بهعنوانش بخواند را كتاب اين كس هر
كسي چه.نيست تجريدي چيزي اصلا.كند درك دادهام شرح من كه را حسي
مثل درست نميشناسد؟ است كلمهاي جستجوي در كه زماني در را حالتي
.كرد پر را آن بايد و ميشود ايجاد كه است روزنهاي
دلنگراني؟ نوعي ـ
تازه.نكردهاند پيدا را كلمه كهاين دارند دلنگراني وقتي تا آدمها
كه را كلمهاي چگونه كه ميدهم نشان من.است اغراق كمي هم (دلنگراني)
سهيم ما دنياي در كه است وجودي كلمه ، اين.ميكنيم جستجو شده ناپديد
مثل درست و بسازم دراماتيك حادثه يك تحقيق اين از ميخواستم من.است
من.بدهم نشان را آن حادثه ، كردن آرام هنگام و بدهم بسط را آن هميشه
من !كند مشخص را چيز همه من تفاسير شايد !كنم تفسيرش نميتوانم
درد به نسبت ديگران ، بين در اندازه چه تا كه بدهم نشان ميخواستم
تا كه بدهم نشان ميخواستم.باشد كوچك درد اين كه چند هر هستيم ، حساس
برايمان و مياندازد زحمت به را ما افتاده پا پيش چيز يك اندازه چه
كتاب خواندن به احتياجي نكردهاند احساسي چنين كه كساني.است ناگوار
يك اين !همين نميكنند ، احساس يا ميكنند احساس يا آنها !ندارند من
است دشوار اندازه چه تا نميكنيد تصور شما كه كاري است ، گسترده كار
كه آنچه شرح به و كنم مشخص را همه كار ، همه اين از بعد و بيايم حالا
...نه نه ، بپردازم؟ نفهميدهاند آنها
كردهايد؟ شروع كتابرا اين كه است زيادي زمان مدت ـ
كتاب ، كردم تمام نداري دوست خودترا تو-را قبليام كتاب كه همين
شعر داشتم انگار گذاشتم ، زياديرويش وقت.كردم شروع را اينجا
.مينوشتم
بود؟ شما محرك چيز چه ـ
يا چيزي چون ، مينويسيم؟ شعر چرا.است غريزي كاملا.نميدانم اصلا
...نميدانم چرا؟ميگيرد احساسيشكل
داشته شجاعت بايد بنويسيد بنشينيدو ميز پشت روز هر اينكه براي ـ
...باشيد
هم همين حتي كه پرتوقع ، و دشوار لزومي است ، نياز يك نيست ، شجاعت اين
اما بنويسم ساده خيلي كتابهاي ميتوانستم من.ميكند جذب مرا كه هست
.همين فقطميآورند ستوه به مرا ساده كتابهاي
و دائمي جنبش يك اين آيا.ميانديشيد ديگري كتاب به اكنون هم شما ـ
است؟ هميشگي
در بازهم و بنويسم ديگري دارمچيزهاي دوست من...هميشگي..خوب
.است كارعظيمي اين.بپردازم جستجو به دورترها
بوديد؟ خودتان آيافقط كرديد ، شروع را نوشتن كه زماني ـ
كتاب اين.كردم شروع سال 1932 در من.همين خواند ، را بايدتروپيسم
...گفت خواهد شما به را بقيهاش
سپسخانم و ، جيمزجويس خواندنپروست ، اوليس كه گفتيد شما ـ
.بود اساسي كشف يك برايتان سن 24سالگي در دالويي ، ويرجينياوولف
هم مدرن ادبيات كتابهاي ديگراز بسياري كه كتابها ، اين تنها نه
.بودند كشفياساسي برايم
ميرسيد؟ نظر به ممكن شماغير براي مفهومشخصيت كاربرد آيا ـ
را آن از قسمتي بايد ظن عنواندوره با است كتابي.است هيمنطور
...بخوانم برايتان
زيادي لذت شما براي بلند باصداي خواندن آيا.ميخوانيد عالي شما ـ
دارد؟
.هستند شفاهي خيلي من متون !بله
دومين تئاتر ، .تئاتر سپسبراي مينوشتيد ، مطلب راديو براي شما ـ
!بود ازتروپيسم پس مرحلهكاريتان
.است شده داده شرح آن در چيز همه.وارونه نامدستكش به است متني
لويي باژان ابتدا.كمدينهاداشتهايد با نيز خوردهايي بر شما ـ
را آنجاست واو كهايسما ، اينزيباست باكلودژري وسپس بارو
باژاك كه است سال دو هم اخيرا.كردهايد همكاري آورد ، صحنه روي
بوده؟ چه همكاريها اين ماحصل.هستيد لاسال
رفتنسكوت صحنه روي به ازدوباره مصاحبه پشتهاي درويوكولومبيه ،
ندارم چيزي من ندارم ، برايگفتن چيزي من است موجود واوآنجاست
تبديل موسيقي جعبه يك به.كنم اضافه گفتهام بار صدها كه آنچه به تا
!شدهام
سينهام به كه ردي چهدستهاي.كردم شروع را نوشتن سال 1932 در
درانتشارات سال 1931 در تروپيسم..ناشرها وآن نشد گذاشته
هم گاليمار...پاكرد به سروصدا مقالهاش يك تنها و شد چاپ دونوئل
آن بود نوشته ناشناس يك كتابپرتره بر كهسارتر مقدمهاي رغم به
چاپ به انتشاراتروبرمارن در سال 1948 به هم بالاخره و كرد رد را
.رسيد
براي جدي بازبيني آخرين عنوان به ميبايست كه مقدمهسارتر ـ
برعكس برنداشت ، در را شده پيشبيني نتايج ميشد گرفته نظر در كتابتان
يك از سارتر:كرد شوكه هم را شما شايد كه بود كلمهاي شامل حتي
.بود نو يكرمان شما كتاب حاليكه در بود كرده صحبت ضدرمان
اهميت من براي كه چيزي.داشت قرار اهميت دوم درجه در مسئله اين
.بود كتابم به توجهسارتر داشت زياد
بود؟ معطوف آن به توجهاتزيادي كه بود گروهي نو ـرمان
آزادي خواستار كه كرد جلب بهنويسندگاني را توجه نو جنبشرمان
، گرييه رب بينكلودسيمون ، آلن مشتركي نقطه هيچ وگرنه بودند ، شكل
مينويسيم ، ما كه آنچه از متفاوتتر.ندارد وجود من و بوتور ميشل
.كنيد پيدا نميتوانيد
بدهيد؟ شرح كنفرانسها هنگام بويژه را ، كارتان كه بود ضروري آيا ـ
من تحقيقاتي كارهاي كهشامل بودند ضروري زماني تنها شرحها اين
هرگز اينمسئله ، از خارج..بودند نشده شناخته بهخوبي و بودند
تنهاكساني من صحبت طرف كه چرا مفيدنبوده ، كارهايم دادن توضيح
آشنايي با و ميكردند آمد و رفت ميشناختند ، خوبي به را كارم كه بودند
.ميدادند گوش صحبتهايم به مسئله با
!داشت نگاهيعادلانه نميتوان كه اول نگاه در اما ـ
خوانندهاي هر !چيست ميگوئيد كهشما عادلانهاي ايننگاه نميدانم من
نشان را چيزي تنها ، منبدهد نشان واكنش خودش روش به كه دارد حق
فكر خواننده به هرگز من.دارد وجود و اينجاست ميكنم تصور كه ميدهم
.نميشناسم را او من.كيست خواننده اين كه نميدانم من !هرگز.نميكنم
ميكنيد؟ دريافت هم نامه شما ـ
از بسياري نامههاي كه نويسندههانيستم نوع آن از من.كم بسيار
.ميكنند دريافت خوانندههايشان
دنيا تمام دانشجويان از كنفرانسهايتان ، تصويري خصوص در شما ـ
را پرسيدن مشكل كه ;ژاپنيها.خشك كمي ;آلمانيها:بوديد ارائهكرده
...امريكاييها و مياندازند استاد گردن به هميشه
.باشند آشنا كلاسيك ادبيات بقيهبا از كمتر خيلي امريكاييها شايد
اما.نيستند هم ميخوانند ، خجالتي زياد را مدرن ادبيات اماآنها
بيشترين موجب خودشان تيزحسي و بيني باريك كه هنديهابودند اين
هميشه.نداشتهام كنفرانس فرانسه در هرگز من.شدند من براي شگفتيها
به كتابهايم كه ميرسد نظرم به.كشورها از بسياري در بودهام ، خارج در
دست به را سخن رشته كه داشتهام دوست هميشه.شدهاند ترجمه زبان 25
.دارم دوست را كردن صحبت من.بپردازم بحث به شفاهي صورت به و بگيرم
بازميگذاريد؟ پرسشها همه براي را راه شما ـ
آشنا خوبي به من كار با كه خوانندههايياست پرسشهاي اينها !يقينا
ديگر اواخر اين.صادقانهاند و آني زنده ، هميشه پرسشها ، .هستند
دست.ميكردم كفايت پرسشها به دادن پاسخ به و نميكردم برگزار كنفرانس
.است توجهشان مورد هم همين كه بودم مطمئن كم
نام نقاشها از كردنكلمههايتان زنده براي اوقات گاهي شما ـ
.ميبريد
جيبيام كتابهاي جلد روي طرح براي لكي كارهايپلي از بويژه من
ارتباط و دارم دوستش بسيار من كه است نقاشي اوكردهام استفاده
دادن نشان شامل هنر ، :ميگفت اودارد من احساس و ادراك با تنگاتنگي
اينناديدني كردن مرئي براي.كردن مرئي يعني هنر بلكه نيست مرئيها
وجود چيز هيچ شكل ، بدون.است قالب و شكل يك دادن نشان كار ، اساس
.ندارد
و نيمرخ چهره طرح ، يك روي چراكه ميخوريد غبطه بهپيكاسو شما ـ
.ميداد نمايش همزمان رخرا تمام
.ببيند را چيزها نگاه يك با كه نميدهد انسان به را امكان اين نوشتن
نوشتهام دارند شباهت هم با تقريبا كه را صحنه چهار درمارترو من
.متمايزند هم از جملهمشابه يك حوش و حول در صحنه چهار اين حاليكه در
...هم درافلاكنما حتي ـ
رانشان شخصيتها بدانجا منميخواستهام كه ميكردهاند فكر خيليها
آدمها بدهمكه نشان ميخواستم من.اشتباهاست كاملا اين.بدهم
آن همه قضيه پشتاين اما ميبينند مثلشخصيت درست را همديگر
تعمقي چنين با.است يكي همه نزد در سرشتشان كه تروپيسمهايياست
...كردهام صحبت آن از من كه است
ميكند شمااحساس كتابهاي خواندن آدمبا كه هست هم همين بهخاطر ـ
.راميبيند خودش كه
خودشان به يعنيآدمها.دارم را آرزويش منهم كه است چيزي همان اين
احساس را اين هم من همينطوره ، درست:بگويند خود به و برگردند
.ميكنم
ندارد؟ بررويخود قدرتي هيچ ازپيشآگاهي حد اين با آدم پس ـ
اين.بستگيدارد موجودات تاثرپذيري و احساسات به همهچيز.هيچ نه ،
خوانندههايم ، از بسياري.نيستند ما اراده تحتسيطره دروني جنبشهاي
.ميپذيرم هم من.ميدانند بياستفاده و بيهوده كلماتي را كتابهايم
نيست؟ كهواقعگرا نشانميدهيد را واقعيتي شما ـ
در جايي اما وجوددارد ، واقعيت اين.نشده كهمشاهده است واقعيتي اين
دوباره ميتوان نيست ، ناخودآگاه در البته.عميقتر كمي زيرين ، لايههاي
.كرد پيدايش
اينطور كرد ، احساس لحظاتدرگيري در را اينواقعيت ميتوان بخصوص ـ
نيست؟
احساس را آن ماميكنيم احساس را آن نيستكه درگيريها در تنها
آن به زندگي اين.نداريم را كردن مكث وقت.ميگيريم نديده ولي ميكنيم
كه است دراماتيكي حادثه نوعي اين.نيست ميشود زيست روز هر كه معنايش
همهآن كه هست نمايشنامهاي.دارد وجود روزمره زندگي از هرلحظهاي در
.!خوبه خب ، :ميگويد دوستش به فردي كه است جملهاي حوش و حول
.!خوبه خب ، :ميگويد آن ضمن فرد آن كه ميچرخد حادثهاي روي نمايشنامه
تمامي.ميبرد سوال زير را موجود دو اين ارتباطهاي حادثه ، اين
ضمن در فردي كه است ساده جمله همين گسترش و بسط نمايشنامه ،
در اما.!خوبه خب ، :ميگويد دوستش به كوچكي موفقيت از گفتگوهايش
چنين هم اگر البته.نميكنند توجه چيزي چنين به افراد عادي زندگي
.متفاوتند كاملا چيز دو زندگي و ادبيات.ميشد غيرممكن زندگي ميشد ،
.ميكنم فكر آنها به دوباره كه مييابم را چيزها اين زماني تنها هم من
پيش سال شايد 20 من كه بود جملهاي !خوبه...خب.بعد مدتها گاهي حتي
چرا؟.آمد بهسراغم دوباره باز و بودم شنيده را آن نوشتنش از
.است راز يك هم شايد !نميدانم
.ميكند گناه خودشاحساس در آدم شما ، ازكتابهاي برخي خواندن با ـ
افلاكنما:ازجمله
چرا؟
درتصاحب سعي برادرزادهها كه جملهزماني از وقتها ، بعضي چون ـ
.ميكند احساس آنجا در را خودش خواننده عمهشاندارند ، آپارتمان
من.ديدهايد بيرونيرا عمل فقط شما كه ايناست بهخاطر مسئله اين
.است قضيه ظاهر تنها عملبيروني كه بدهم نشان يقيناميخواستم
فقط اين.ميدهد رخ قضيه پشت در كه چيزياست آن دارد اهميت كه چيزي
همين بهخاطر فقط هم اسمافلاكنما.فريبنده ظاهر يك بود ، بهانه يك
برت شخصيتها ، عمه ميبيند ، ظاهرهارا فقط فرصتي هر در عامه اما.بود
دنبال به و ببينند را شخصيتها فقط كه كردهاند عادت آنها...غيره و
كتابهاي نبايد.شده تعبير زدن صورتك براي فقط كه ميگردند چيزي
.خواند روش يك به را شده نوشته پيش سال كه 100 كتابهايي و امروزي
باشد؟ كم خوانندهخوب بايد بنابراين ، ـ
ناشناس يك درپرتره.است طبيعي كاملا امااين نيست ، زياد تعدادشان
يك:كنم آغاز وضعيتاوژنيگرانده شبيه وضعيتي يك از كه كردم سعي من
چيزي اين و.امروزي ديدگاه از آن به كردن نگاه و جوان دختري خسيس ،
.نشد درك هرگز كه بود
كتاب اين گفتند همه كه بود اين شد شما موجبناخرسندي كه چيزي و ـ
است؟ خسيس يك پرتره
بهاندازه:گفتند امريكا در بخصوص بودكه چيزي همان دقيقا اين
خسيساست كسي:بگويم منمجبورم.شنيدهايم خستفرانسويها از كافي
همانگونه من.نكنم پول تقاضاي وي از تا منبياموزد به زندگي در كه
در واردشدن وقت نه و امكان كردم ، نه عمل ناشناس يك درپرتره كه
.ندارم را تروپيسمها
دارد ادامه
حسني عجم سعيد:مترجم
(خواندن) Lireهفتهنامه:منبع