پنجم ، شماره 1382 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 15 چهارشنبه 23
|
|
كههستند همانگونه نابينايان
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
جهانينابينايان روز مهر مناسبت 23 به
استفاده متعددي عوامل از جامعه به معرفينابينايان براي است مرسوم
ديده بيشتر رسانهها عرصه در بهويژه گوناگون عوامل اينميكنند
برق ، و پرزرق چارچوب رادر بينايي معلول يك چهره اينعوامل.ميشود
مشهورو افراد به رو مطبوعات درعرصه مسلط گرايش همچنين.نشانميدهد
يك شدن برخوردار خوبي شهرت و آوازه از شدنو ستاره چه اگر.است ستاره
موضوع اين اما بشمارآيد ، آنان زندگي وجوه از ميتوانديكي نابينا
اين شايد باشيم ، خودمانروراست با بياييد.واقعي تا تصادفياست بيشتر
شده امتحان و كهنه همهشيوههاي از واقعگرايانهتر شيوهبرخورد
گرايش آن پرتو در زمان تااين توجهي قابل دستاورد عملا باشد ، زيرا
يكواقعيت و هستي عالم در اتفاق نابينايييك موضوع.نياوردهايم بهچنگ
تمدن تاريخ از هزاره بهدو نزديك گذشت از پس.چشمماست جلوي در مشخص
وهم بيرون از هم مسئله طرح.طرحكنيم ديگر جوري را مسئله بشرميخواهيم
و بيان كهبراي آنجا تا داشته مشغول خودچنان به را ما ذهن درون از
زيرا آوردهايم ، قلمپناه به.آوردهايم پناه (1)بهعمودقلم آن انتشار
.است بوده بداقباليها جفاكاريهاو كمبودها ، بيرحمانه ماجمع گذشته
براي.است بوده وفراموشيها شكستها تاريخ نابينايان همچنينتاريخ
جهانميگذرد ، در كه تكاندهندهاي پايتغييرات پابه سرنوشت اين رهايياز
موضوع اين البته خويشرسيدهايم ، احوال در ضرورتبازنگري به نيز ما
و نبوده -آسيايي يا امريكايي بگيريداروپايي ، -مشخص جغرافياي تابعيك
پهناور جهان اين گوشه گوشه در كه دقيقي گذار و گشت با زيرا نيست ،
تلقيهاي فقط اينكه مثل بردهايم ، پي مشترك دردي به آوردهايم بعمل
همه در عمدتا تلقيها اين.دارد وجود پديده اين به نسبت گوناگوني
حفظ را خويش كهنه لعاب و رنگ گاهي است ، انباشته خود در كه تضادهايي
جهان در يكنابينا فردي وجود.مينمايد مدرنرخ گونهاي به گاهي و كرده
مقابل مشخصاشدر روحيههاي و نيازها حساسيتها ، ويژگيها ، همه با امروز
خطوط.ميگيرد قرار است آنپررنگتر بيروني جنبههاي اجتماعياشكه وجود
تعادل امر همين اوست ، عواملبيروني از تابعي انساننابينا ، فرديت روشن
تولد زيرا معينميكشاند ، سويي و سمت به ميدهدو كاهش او در را
از هالهاي چالشهانخست اين.است چالشهايگوناگون با همراه يكنابينا
و مياناو مصنوعي فاصله آنگاه ميتندو او پيرامون را وترديد سوءظن
او در نوعيحساسيت پردرد ، روند اين پي ميكند ، در ايجاد جامعهاش
جهاني روبهروميشود ، خويش ذهن وپرداخته ساخته جهاني با و تقويتمييابد
تا و نيست منطبق موجود واقعيت با چندان عناصرتشكيلدهندهاش كه
از جدايي همين.ميكند جلوه شگفتآور و غريب ديگران براي اندازهاي
ديگران تا ميشود باعث و ميكند بدل مرموز موجودي به را او جامعه
جاست همين از.كنند تكرار را كهنه ديدگاه همان و تلقي همان دربارهاش
بيشتر را بدي و خوبي ندارد ، ديگر كسي با سروكار كه كسي ميبريم پي كه
نه مگر است؟ طبيعي امر اين شما نظر به آيا ميكند ، احساس بدتر و
يك هيات به ميتواند كه است ديگر انسانهاي جمع در تنها انسان اينكه
نو چالشهاي درخانواده نابينا كودك آياتولد درآيد؟ واقعي انسان
را ازامكاناتش عمدهاي بخش كه اونميداند خود آيا است؟ نيافريده
براي حسي نميداند (نابينا)او مگر است؟ داده دست آغازاز همان از
راهپيمايي حقيقتميتواند اين درك آيا مردهاست؟ و شده غايب هميشه
پيلهتنهايي در يا و يكجانشين سكونو به زندگي جادههاي رادر او
و بدي نوعي خوبي ، عواملنوعي همين مگر كند؟ بردنمحكوم سر به خويش
نداده سامان او در را مفهوم دو ازاين معيني تلقي ديگر بهزباني
آيا نميآورد؟ وجود به او در را خود به مخصوص معيارهاي آيا است؟
شكل مشخص و معين عناصر همين آغاز ، همان از را او باور و اعتقاد
راههاي پابه بايد نابينا فرد زايش از پس كه است طبيعي نميدهد؟
.بگذارد نشده كوبيده
مشخص و فوري هدفهاي
بر بيحركت بصورت اگر و نيابد عروج هدفهايمشخص سوي به زندگي اگر
كانوني نخستين ميرسد نظر به.آغازميشود تباهي كند ، تكيه خود روي
نباشد ، برخوردار مطلوب ويژگي از چندان ميگيرد قرار آن در نابينا كه
او گوناگون زيراچالشهاي يابد ، دست بهشكوفايي بتواند آن پرتو در تااو
برخورد لازمبراي دانش از خانواده سويديگر از.ميفشارد خود درچنگال را
به تازهاي اميدهاي زمانميگذرد ، همچنانكه.است اوبيبهره با درست
و كمرنگ نميشود محقق چون اما مييابد ، راه او مادر يا و پدر انديشه
را خود فرزندان اولياء مايوسانه ، تلاش اين پي در.ميشود بيرنگ
آزمايش كوره در تا ميكنند رها نشده مطالعه خوب عرصههاي در بيبرنامه
نيست ، آساني چندان روند اين.بياموزند و كنند تجربه را زندگي خطا ، و
كه گفت ميتوان جرات به هنگام اين در.ميرود پيش سرعت با زندگي
نجواي تنها يا ميشوند ، داشته نگه زندگي كاروان از دور نابينايان
هم سادگيها اين به موضوع اين البته.ميرسد آنان گوش به دور از ضعيفي
نشده حل ميشوند ، بافته جدا تافتهاي نميگذرد ، آنان بر ميكنيد فكر كه
در ميگيرد ، شكل آنان شخصيت ذرهذره مرحله اين از پس ميمانند ، باقي
پيدا معيني سيماي حمايت ، و آگاهي بدون خودي ، به خود گونهاي به جايي
سيماي در.نهاد نام آنان كودكي سيماي بتوان را آن شايد ميكنند ،
ماهيچههاي عصبي تيكهاي نخستين ميبندد ، شكل مبهم چهره خطوط كودكيشان
حد از بلندتر صدايشان ميكند ، تسخير را آنان پيشاني خطوط و گردن
تجربه اشياء مكرر لمس با را ديدن دستها.ميلرزاند را هوا متعارف
به را آنان گوش عبارتها و جملهها ضربآهنگ واژهها ، آهنگ ميكنند ،
زيادي اندازه تا او دنيايميدهد عادت بدي نوعي و خوبي نوعي گزينش
معين را دوستيهاياو و آشناييها تنگ حريم فشردگي اين ميشود ، فشرده
-غريبهها دوستان ، -آواهايگوناگون تميز و بهتشخيص ميكند ،
پا قلمروهايتازهاي به شدنش آستانهاجتماعي در كمكم.ميپردازد
ديگريروبهرو محدوديت با همينجا درمينويسد ميگذارد ، ميخواند ،
كتابهاي وزن و حجم ميرسد ، او به معمول حد از خواندنيهاكمتر ميشود ،
با بازگشتش و رفت مسير در ميكند احساس ميدهد ، آزار را او درسياش ،
دغدغه به را خود جاي آرام آرام آرامش ، .است شده متفاوت خيلي ديگران
ميكند ، زوددگرگون خيلي را كودكيش زندگيسيماي ميشود ، خاطر ميدهد ، بار
گذاشته بهكنار بودند زده رقم سيزدهسالگي دوازده تا كهبرايش هدفهايي
سر دراو تازهاي نيازهاي شكلميبندد ، ناگهان سيماينوجوانيش ميشود ،
پاسخ ميكنند ، نيازهايي ايجاد او نيازهاييبراي ميزنند ،
راميآموزد ، مشخصي رفتاري هدفهاي.ميمانند بيپاسخ ميگيرند ، نيازهايي
ميگيرد ، شناخت تازهاي جان دراو عاطفه ميكند ، رها نيمهكاره را هدفهايي
اشياء ميكند ، رامحاصره او محيط ميآورد ، خودبدست پيرامون از كمي
و اوهولناك براي محيط ميكند ، اومسلط بر زيادي حد تا را قدرتخود
احساس ميآيد ، غليان به او در شناخت و عاطفه ميكند ، جلوه قدرتمند
زندگي مينهد ، وا نكرده تجربه را معيني هدفهاي دوباره.ميشود پيروز
جوان ميرسد ، بلوغ به ميشود ، كشانيده پيش به نيز او.ميرود پيش خود
طلبكار او از جامعه.ميافزايد او ابهام بر جوانش سيماي ميشود ،
كه كمي تجربه با ميگيرد ، وسعت ناگهان آشنائيهايش دامنه ميشود ،
بازار وارد.ميگذراند سر از را ديگري خطاهاي و آزمايشها اندوخته ،
ميكند ، مطالعه مييابد ، وانهاده را خود صحرا اين در ميشود ، كار
اجتماعي نياز يك ميشنودكار كسي از ميكند ، جستجو را تازهاي راهحلهاي
روبهرو اينعرصه در وحشتناكي رقابت ميزند ، با در آن و در اين است ، به
.اوست پيشروي محدودي شغلهاي.واردميشود زندگي و مرگ بهمسابقه ميشود ،
خودش از ميكند ، تعقيب اينرهگذر از را اقتصادياش اجتماعيو امنيت
به را آدم كه است دشوار آنقدر كاريابي دنيا جاي همه در آيا ميپرسد
بكشاند؟ درماندگي
ميگردند حال دنياي وروديبه در دنبال به نابينايان
شود ، محروميت محروم نميخورد غبطه كهبدان چيزي از انسان كه هنگامي
از عضوي قطع كهما است آن حقيقت.كرد دردآورتلقي خيلي نبايد را
احساس عميقتر برود ميان از ما وجود در تمنا ميشود موجب كه را بدن
زيادي تفاوت ترتيب بههمين.را لذت يك از محروميت تا ميكنيم
ازدست را خود بينايي تولد از كهبعد افرادي و مادرزاد مياننابينايان
چگونگي لازماست نابينايان با دربرخورد بنابراين.ميشود ديده ميدهند ،
شويم قادر وهوشياري دقت با تا بشناسيم آنان در را معلوليت بروز
به است لازم مورد دراينكنيم درك وجه بهشايستهترين را آنان
جاي به را خود ما حسي درهم كنيم ، اشاره (Empaty) مقولههمحسي
در و گذاشته كنار به را داوريهايخود پيش و ميدهيم آنانقرار
و كمي حضور.ميشويم نزديكتر و نزديك آنان به ادراك و احساس قلمرو
اعتبار و اهميت بر است توانسته جامعه در نابينايان بارز فراواني
در اگر آنان خاطر همين به لذا.بيندازد تازهاي نور معلوليت پديده
را حرفهايخود رهگذر اين از بود خواهند قادر شوند متشكل سازماني صفوف
مداخله برنامهريزيهايكلان در فعال بهشيوهاي و بنشانند كرسي به
ومريز كجدار بهگونهاي اخير سالهاي در امر تحققاين چه اگر نمايند ،
با تشكلها و محافل كهاين است ، داده نشان تجربه يافته ، اما تحقق
ما مراد اينجا در) فرهيخته انسان.بودهاند درگير كاستيهايجدي
به نيك (رسيدهاند علمي و تحصيلي عالي مدارج به كه است نابيناياني
و مفر دنبال به همينخاطر به دارد ، اعتراف سازماني عرصه در شكست اين
در هوشياربيدرنگ ذهن.ميگردد اينبنبست از رفت برون براي گريزگاهيجدي
مشخص برنامه تنهايك و تنها باره اين در اساسيترينمعضل كه مييابد
انتشار از است يكنسل از بيش كه وجودي با شدهاست ، زمانبندي
شاهد روزه هر ما جهانميگذرد در سفيد عصاي قانوندهگانه
اقتصاديفرهنگي اجتماعي ، عرصههايگوناگون در بينايي بيحقوقيمعلولين
براي دولتها كه عواملياست از يكي برابر كهفرصتهاي وجودي با.هستيم
هنوزاز بدهند ، كه است قرار يا ميدهندو آنان به معلولان وبالندگي رشد
درجستجوي نابينايان.نيست خبري ماچندان جامعه در حقوقي امكان اين
و كهنگي ازحصار ميخواهند زيرا ميگردند ، دنيايحال روي به دريچهاي
را هستي عرصههاي همه تغيير ، و دگرگوني كه چرادرآيند به پوسيدگي
فرهنگ به شده جهاني اقتصاد شده ، زيرورو اجتماعي مناسبات دربرگرفته ،
تازه شيوههاي متحولگرديده ، ابزارها به شده چشماندازهاتازه شده ، عوض
و اوضاع چنين رودر همين از...و تكوينند حال تازهتريدر و
واگرعمري بمانند باقي خويشنميتوانند تنهايي پيله در احوالينابينايان
.نمايند زمانهماهنگ چرخ با را خود بايد داشتهباشند باقي دنيا به
روي آبجوش كه است آنگذشته وقت ديگر كه ميپذيريم نكتهرا اين ناچار
ديگركارساز اين.بدهيم آنان بهخورد مدام و بريزيم ديروز چاييمانده
به را خود عموميتوجه افكار چگونه كه همگاندانستهاند زيرا نيست ،
مطبوعات اكنون هم براينمونهاست ساخته معطوف روزگارآنان و زندگي
نوعروزنامهنگاراني زيرا باشد ، اينمدعا گواه ميتواند ويژهنابينايان
ازهمين.است ملت آن سرنوشت عاملياساسي امروزه ميدهد ، ملتپرورش يك كه
برما باسرنوشتنابينايان مطبوعاتي گونهفعاليت اين ميان همبستگي جا
برابر در آيا انجامرسانيدهايم؟ به را رسالتي آياچنين.آشكارميشود
كردهايم؟ نقد را پديدهاي يا و نوشتهايم مطلب مسئولانه جامعه و حقيقت
كردهاند اخذ را كارشناسي يا و دكترا مدارج كه نابينايي افراد امروزه
نگه فروزان آنان ميان در را انتقادي شعور موضوع همين.نيستند كم
تحليل نقادانه را خود پيرامون بيشتري چه هر وسواس با و داشته
در را خود از انتقاد مسئله ميتواند انتقادي شعور همين.ميكنند
عوامل و گيرد پرسش به را خود كشد ، ميان به مدون برنامههاي عرصههاي
خود از انتقادي هوشياري همين.شناسد باز عملي زندگي عرصه در را شكست
چرا و نداريم؟ برنامهمشخصي گونه هيچ نابينايان مابراي چرا ميپرسد
آنان مشكلات و بانيازها فيالبداهه و تصادفي بهگونهاي هنوز
بيفتدولي اتفاق نبايستي كه زياديهست مسائل زندگي در برخوردمينماييم؟
كهافكار حالا رويدادهاست ، اين از نيزيكي نابينايي ميافتد ، اتفاق
ظلم غصه چه بگذاريدهر داشته معطوف ما سوي اندكيبه را خود توجه عمومي
احساس زيرا شمابرسانيم ، گوش به شده انباشته صدايما در بيداد و
مادر.است آن ويژه گونه به اما اجتماعي ، مسئله يك ما مسئله ميكنيم
فرصتهاي گذرانيدهايم ، زيرا را دشواري راههاي ويژه ، فرصتهاي جستجوي
در.جستهايم شركت مسابقهنابرابري در كه چرا.چارهنيست راه برابر
ما ومحدوديت محروميت كه نيكدريافتهايم تمدن ، سوم هزاره آستانه
اين همچنين.بودهاست جهان همين و زندگي تمدن ، همين همين زائيده
بزرگتر ما كه هرچه و ميگذرد زمان چه هر كه رادريافتهايم نكته
.ميشود بازتر شما سوي به خواهشهايمان در ميشويم
شدندر غرق حال در همه يا و مشكلدارند همه كه نگوئيد ما به پس
زيرآب به اراده با كساني آخرميدانيد هستند ، مشكلات اقيانوس
هستيم كه گونه همان بگذاريد پس !شدهايم غرق نابينايان ما اما ميروند
.شويم معرفي
دواني يوسفزاده منصور
ايرلندي معاصر شاعر هيني شيموس اشعار از يكي از نقل (1)