پنجم ، شماره 1383 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 16 پنجشنبه 24
!ميترسم آينده از متنفرم ، گذشته از
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خانواده دادگاه راهروهاي در
ديگري يامطلب گزارش تهيه قصد امروز.هستم قضائي مجتمع نزديك
و مشكلدار آدمهاي از پر و شلوغ محيط اين از دوري روز يك.ندارم
براي جالبي موضوع يا سوژه دنبال معمولا گرچه.غنيمتاست هم مشكلساز
.هستم گزارش
.برم خودم كارهاي از يكي دنبال ميخوام كه روزهائي اون از امروز اما
آشنا نظرم به جواني دختر چهره قضايي مجتمع درب تنها درستجلوي
كنجكاوي اين انگار ولي ميشناسمش ، كه نيستم البتهمطمئن.ميرسد
قبلا را او.ميآيد يادم ميروم نزديكتر كمي.نيست كن ول هميشگي
فقط گرچه.شدم آشنا او با صميميام دوستان از يكي واسطه به.ديدهام
ذهنم در را اثرش كوتاه بسيار ديدار دو همان اما بودمش ديده دوبار
و رفتار از كه معصوميتي عين در و بود موقر و متين بسيار.بود گذاشته
.ميزد موج پاك و كودكانه شيطنتي نگاههايش در ميرسيد ، نظر به حركاتش
چهرهاش از كاملا كه غمي سنگيني علاوه به دارد را آنها همه حالا اما
را جوابم تعجب با.ميكنم سلام.كردهام فراموش را نامش.پيداست
اين بيان با.ميكنيم مختصري احوالپرسي.ميكنم معرفي را خودم.ميگويد
ميدهم ، انجام حقوقي كار كنارش در و ميروم دادگاه به معمولا كه
:ميرود مطلب اصل سر گفتگو ادامه در هم او و ميكنم جلب را اعتمادش
بدتر ، اينكه و كني نشخوار رو انتظار اينكه !بده خيلي بلاتكليفي ـ
!بد يا خوب باشي ، حادثهاي چه منتظر بايد ندوني
كه رسيده جايي به و گذشته بدهم و خوب مرز از ما مشكلات كه الحمدلله
برسد چه وحشتناكه ، تصورش حتي !سياهي بودند روگذاشته اسمش قديميها
آينده از و متنفرم گذشتهام ازباشه قصه اصلي قهرمان آدم كهخود
بودند ، رفته كه بودم روزهايي عاشق پيش سال سه تا ميدانيد.ميترسم
سال و بودم ساله من18000 گذشته !منه حقارت واقعي گذشتهترسيم حالا اما
از همه كه بودم كرده عادت.ميگذشت شيطنت و باخنده دبيرستان آخر
روبالا دماغم رفتن راه موقع كه طوري تمجيدكنند ، و تعريف زيباييام
انتخاب ، از آزاد من و داشتم بخواهدخواستگار دلتون تا و.ميگرفتم
.ميكردم دوره رو جديدي شيطنتهاي
براي آسموني بلاي يه مثل كه انگار.شد پيدا سروكلهآقا اينكه تا
ميكردم فكر وقتها اون كه بگم بهتون البته.بود شده نازل من بدبختي
وقتي اون از.نداشتم امنيت و آرامش خونه تو ميدونيد !نجاتمه فرشته
و داد و بحث جرو.داشتند اختلاف هم با مادرم و پدر ميآيد يادم كه
بعد كه نيست خندهدار !نيستند و متعادلينبودند آدمهاي واقعا.بيداد
نميرسيد دقيقه چند به دوباره وباز ميرفتند صدقههم قربون دعوا هر از
شاديهاي شايد.بودم خستهشده من.ميشد بلند دشنامشون و فرياد كه
كه (آقا).بود غصههام انبوه از گرفتن انتقام نوعي خندههام و ظاهريم
كه بود چيزي اون خلاف بر ظاهرش راستش.نمياومد خوشم ازش اولش اومد ،
.داشتم شو انتظار من
كرد ، اصرار آنقدر گفت ، آرزوهايش و داشتن دوست و عشق از اونقدر اما
دوست به بعد كردم عادت التماسهايش به اول كه كرد التماس آنقدر
!خودش وجود به هم بعد و داشتنش
من بت.دارم دوستش كردم احساس هم من خود كه رفت و اومد آنقدر خلاصه
.ميكردم قبول قرمز ، آسمون يا و است سياه خورشيد ميگفت اگهبود شده
اشتياقي چه با من و.بوديم كرده ازدواج هم با اومدم خودم وتابه
جشن.شد آرزوهايم همه پايان كه بودم آغاز اصطلاح به اين خواستار
و ماشين و خونه.داشتند مرا زندگي حسرت همه.شد داده ترتيب باشكوهي
بدون كه ميپنداشتم سيندرلايي را خودم غرور ، مست هم من و..و پول
ازدواج از بعد آقا امابودم رسيده رويايم قصر به معجزه به احتياج
رو خانوادهام ميگرفت ، بهانه ميكرد ، پرخاش.كرد پيدا ديگري چهره
آنها روي نجس و كافر اسم من دفاع كوچكترين مقابل در و ميكرد تحقير
.ميگذاشت
بازآقا ولي بودم رسانده حداقل به خانوادهام با را معاشرتهايم من
با كه بودم ميكردمن بيرونم خونه از.ميداد آزارم بيدليل.قانعنشد
.برميگشتم بهخانه التماس
دور كه خواستاومد سراغم به انتظارم خلاف بر تبعيدها اين از يكي در
.بكشم سياهي خط رو خانوادهام
در من كه خواست منطقي بيهيچدارم تعلقي هم من انگار نه انگار يعني
.باشم او با واقعي يكغربت
باعث عشقم و تصوراتم انتظاراتم ، نميخواستم ميدونيد !كردم قبول
تنهاي شب تا صبح از.گذروندم رو روزهايي چه نميدونيد !نابوديمبشه
باز بودم وفادار او خواست به اينكه با.نداشتيم معاشرت كسي با !تنها
عاشق هميشه كه كسينميشد باورم.كشيد پيش را طلاق.ميكرد بهانهجويي
.كردم گريه.شويم جدا كه ميخواست خودش بود دنيا آخر تا بودن من با
بودم فهميده تازه.نداشت گفتن براي چيزي.بگويد را دلايلش كه خواستم
بيچاره.است نبوده زودگذر هوس يه جز چيزي افلاطوني و داغ عشق اون كه
خواستم.كردم اعتماد اون اعتقادات به من.ميسوزد خودم براي دلم !من
همه با منو.كرد بيوفايي اون اما.باشد داشته مثبت تغييري زندگيم كه
من شايد كه خوشحالم اين از البته.گذاشت تنها خمير و خرد آرزوهاي
محترمش خانواده و تظاهراتآقا كردن فاش براي خدا جانب از واسطهاي
يك الان كنار ، به آشكار غبن اين و تلخ تجربههاي اين همه حالاباشم
سال ميدونيد !ميده آزارم خيلي انتظار اين و.بلاتكليفم كه هست سالي
نه و داشتم ازش خبري نه اون از بعد و.كرد بيرون خونه منواز پيش
.برنميداشت جهت اين در قدمي اما ميخواست طلاقميگرفت من با تماس
ممكنه اون آمدهاي پدرت منزل به چون گفتند.كنم اقدام خواستم خودم
نفقهات !ناشزهاي اصطلاح به نميدونم و نكردهاي تمكين تو كه كنه ادعا
تنها منتظر و بلاتكليف و تور و كنه لج هم مطلب سرهمين و نده رو
نه و دارم شوهر زنهاي مث نه سخته ، خيلي من شرايط ميدونيد.بذاره
ممكنه بفهمه شوهرت اگر ميگويند بروم سركار ميخواهم بيشوهر زنهاي
از زنم مثلا كه بده قرار شما اذيت و آزار براي روبهانهاي مطلب همين
زنها چقدر !گرفته صورت خيانتي نكرده خداي و نگرفته اجازه من
كنم؟ چيكار من خوب !آسيبپذير چقدر و !بدبختند
در معلق همينطور بايد.بدهد طلاق مرا عمر آخر تا نخواست آقا ، شايد
.برم و بذارم اينجا از ميخواد دلم.ندارم تحمل ديگه.بمونم سياهي
عشق.ندارم اعتماد آدمها به.نرسه من به كس هيچ دست كه جايي يه برم
رو نفر دو علاقه قصه كه وقت هر !داره خنده است ، مسخره مفهومي برام
البته !خنده زير ميزنم شنيدم ، دار خنده جوك يه كه انگار ميشنوم
.شدهام خسته من خانم ، !دردناكتره هم بغض و اشك دريا يه از كه خندهاي
.باشيد شنيده و ديده را شرايطي چنين بارها و بارها هم شما شايد
زن اقامتگاه قانون و است شوهر و زن اقامتگاه مشترك ، خانه اينكه با
زن يا خانوادگي ، اختلافات در غالبا اما ميداند ، وي شوهر رااقامتگاه
منزل از ، را زن زوج ، يا و مينمايد ترك را (شوهرش منزل)اقامتگاه
بار به را مذكور نتيجه امر معمولااين و.ميكند بيرون مشتركشان
ترك را خويش قانوني اقامتگاه زن كه كند ادعا ميتواند مرد:ميآورد
نشوز جهت به لذا گشته ، حاصل وي تمكين عدم جهت اين از و نموده
.ندارد را نفقه استحقاق
يا و مالي يا و بدني)زيان و ضرر از ترس اثر در كه صورتي در زن اما و
اجبار امر اين بر را وي شوهر يا و گفته ترك را شوهر منزل (شرافتي
قابل و مادي نتيجهاي زيان و ضرر كه صورتي در ميتواند باشد ، نموده
و داده قرار شتم و ضرب مورد را وي شوهر اينكه مثل باشد ، داشته لمس
و تنظيم كيفري شكايت باشد ، گشته حاصل زن بدن در عوارضي بابت اين از
كمك زن ادعاهاي اثبات براي راه اين كه نمايد مراجعه قانوني پزشكي به
دوم صورت در و نمايد گردآوري محلي استشهاديه يا و ميكند سزايي به
كه بيان اين بر نمايد تنظيم خويش شوهر براي نامهاي اظهار ميتواند زن
.است كرده بيرون خويش قانوني اقامتگاه از را زن دليل هيچ بي وي
حلهائي راه و ميآورم عمل به او كردن آرام براي كه تلاشي تمام وجود با
مقهور را او هميشگي گنگ احساس همان باز اما ميگذارم ، رويش كهپيش
.ميرود و ميگردد باز بشود قضائي مجتمع وارد اينكه بدون.خودميكند
.كند خداحافظي من از كه ميكند فراموش حتي