پنجم ، شماره 1386 اكتبر 1997 ، سال مهر 1376 ، 20 دوشنبه 28
|
|
شهرنشيني آرمانهاي و شهروند
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(4)شهرها كاركرد و چگونگي پيدايش ، در جستاري
مقابلانزواو نقطه در درست درجمع ، زندگي ويژگي با شهرنشيني
دارد قرار گوشهنشيني
از را شهر شهرآرماني ، شهروندان بهرابطه دستيابي منظور به فارابي
فضاي مثابه به شهر هنري ، مصنوع مثابه به شهر:ميبيند زاويه سه
سرزمين پايه بر اجتماعي -اقتصادي نهادي مثابه به شهر و كالبدي
ديگر الگوي دو برابر در (يكجانشيني) معيشت تبلور مثابه به شهرنشيني
شهر ، در معيشت.دارد قرار (كوچنشيني) و (روستانشيني) يعني سكونت از
تكامل يكديگر با موزون و متناسب كه دارد نياز فرهنگي و ابزار به
تكامل و ابزار بدون شهرنشيني فرهنگ تكامل رو ، اين ازباشند يافته
.بود ومطلوبنخواهد كارساز مناسب ، فرهنگ بدون آن ، ابزار
انسان.ميشود ناشي انسان حياتي يكنياز از شهرنشيني پيدايش فلسفه
پرتحرك ، بسيار پوياييو خصلت داراي و اجتماعي ، كمالطلب است موجودي
سازمان و بزرگ اجتماعي واحد يك عنوان به شهر ، در زيستن اين بنابر
يعنياجتماعيزيستنپاسخ نيازهايحياتيانسان از يكي به يافته ،
حال ، درهمين.برآوردهميسازد را وي وعاطفي تمنياتروحي و:ميگويد
ميسازدو نظممانوس و باموزوني را او خصلتكمالطلبيانساني
به.وجودميآورد آنبه از برخوردار ومحيط او شديديميان دلبستگي
اندازهموزوني هيچقيديبه به خود ، حيات طول دليل ، انساندر همين
ازنظر چه نيز شهر عمل ، در.نماندهاست وفادار آن به مقيدنيستو
رفتاراجتماعي نظر از چه و آن سازهايموجوددر و ساخت و فضايي
از و است برخوردار بيشتري رفتاري و فضايي ونظم موزوني از شهروندان
است موجودي خود كه انساني اما.است بوده انسان توجه مورد بابت اين
باطبيعت محكمي بسيار و طبيعت ، پيوندعميق مظهر كاملترين و طبيعي
را آن كه ناشيميشود باور اين از معماريوشهرسازي به او علاقه دارد ،
هنر ، از آميزهاي با كه ميپندارند طبيعت چهره بر موزون خطوطي حركت
هم در است خالق زيبايي ازكل تجلي يك كه انسان زيباپسند روح و ذوق
آن مانند و طبيعت اصالتهاي خود امروزي شكل در شهرها آيا.است آميخته
كردهاند؟ حفظ خود در دهد ، پاسخ انسان هويت و خصلت به چنانكه را ،
زيستندر به را شهر در زيستن اجتماعيخود ، خصلت به بنا انسان
در شهرنشيني باگرايش و ميدهد ترجيح چادرهمجوار چند در يا روستا
شهرنشينيبا.ميدهد انجام وبالنده معقول حركتي خود تكاملطبيعي
قرار وگوشهنشيني مقابلانزوا نقطه درستدر جمع ، زندگيدر ويژگي
و انسان طبيعي و جمعي برنيازهاي مبتني است حركتي اينرو دارد ، از
تحققايننياز براي كه است جايي شهر.است بشري فطرت از برخاسته
اين شرطبرآوردهشدن.ميدهد قرار دراختيارانسان متعددي فرصتهاي
عرصه يك در كه است مقدارجمعيت يا كميت از رعايتحديمطلوب نيازها
در كه شهرنشيني و شهر از آرماني تصور.ميكند زندگي شهري
قيدكمي همين بر تاكيد ناشياز وجودآمد به يونان انديشهفلسفي
با كميهميشه محدوديت توجهبه شهرنشينيبدون حال اين با.است
كجا تا اما ادامهدارد ، اينروند و است روبهروبوده اقبالفراواني
.آندشوارباشد پيشبيني شايد ، چهصورت وبه
دوباره وچيرگي رشداومانيسم و ازرنسانس پس كلاسيك اثر نخستين
كتاب قهرمان.است اروپاآرمانشهرتامسمور فضايفرهنگي بر يونان
مكتب وشاگرد يونان پيرو يك كشورآرماني ، از ديدار روايتگر و او ،
آن با آنجا در كه است اين تازه و مهم آرمانشهرمور در.است افلاطون
خدمت در يكسره كاهناناش و دين اما دارد ، وجود دين و كليسا كه
.است دولت همانا است ، اجتماعي زندگي محور آنچه و دولتاند
نامدارآرمانشهر آفريننده كهتامسمور ، تصويري در همچنين ،
آرمانشهر در ميدهد ، بيزماني خويش آرماني ازسرزمين ،(يوتوپيا)
همهكس و چيز همه گويي كه چناناست آرمانشهر در بيزماني.است
و كامل جهان تصويرايناست خويش وثابت وازلي مثالي صورت نماينده
در طوسي است ، خواجهنصيرالدين سياست بر آن مبناي كه را اخلاقي ثابت
:ميكند بيان چنين اخلاقناصري
براقتناي ايشان همتهاي كه قوميبود اجتماع فاضله مدينه اما
در بود اشتراك ميانايشان آينه هر و بود ، شرورمقدر ازالت و خيرات
كه بود چنان ايشان آراي اتفاق اما.افعال دوم و آراء يكي چيز ، دو
افتد ، معاد و مبدا ميان كه افعال و خلق معاد و مبداء در ايشان مقصد
بود چنان افعال در ايشان اتفاق اما و.يكديگر موافق و بود ، حق مطابق
مفروع شود صادر ايشان كه افعالي و شناسند وجه يك بر همه اكتساب كه
قوانين به مقدر و عقلي تسديد و تهذيب به مقوم و حكمت قالب در بود
افعال غايت احوال تباين و اشخاص اختلاف با تا سياست شرايط و عدالت
.يكديگر موافق بر طرق و بود يكي جماعت همه
سخنگفتهاند آرماني شهر جامعه از شهرو از كه انديشمنداني ميان در
يك هر و تاييدنهاده مهر افكارشان بودن وممتاز بارز بر تاريخ و
هويتي داراي را هركدام و داده قرار متفاوت درموضعي را آنان از
به محمدفارابي ابونصر) دارد ويژهاي موقعيت فارابي است ، خاصشناخته
دنيا به ايران خاور در ناحيهاي فاروب ، در قمري هجري يا 260 سال 259
به دستيابي منظور به آرماني شهر تشريح و بيان براي فارابي.(آمد
:ميبيند زير زوايه سه از را شهر آرماني ، شهر شهروندان رابطه
مصنوعهنري مثابه به شهر -الف
فضايكالبدي مثابه به شهر -ب
پايهسرزمين بر اجتماعي ، -نهادياقتصادي مثابه به شهر -پ
مصنوعهنري مثابه به شهر -الف
كهحين دارد هنري نقش و بار آنگاه انسانها ، دست محصول ميشود گفته
مورد در تفكر شخصبه ترغيب به روزمره ، نيازهايكاربردي به پاسخگويي
كاربردي نيازهاي به جوابگوييخشك از پيش و نيزبينجامد ميكند آنچه
آنرا به مربوط اعمال و ديگرموجوديتها ابعاد درباره تفكر همانمحصول ،
.برانگيزد
كالبدي فضاي مثابه به شهر -ب
اجتماعي موجوديتهايتاريخي ، شهر ، كهكالبد است شده رايج منظور اين
زمينههاي در را مفهومش و معنا و فرهنگي و مدني هويت نيز و اقتصادي و
بناهاي از مجموعهاي عنوان به شهر ، .ميدهد نشان شناختي مردم هنريو
شدهاند ، تركيب و يافته راه يكديگر به ارتباطي شبكههاي توسط كه متنوع
دادهها ، و رابطهها بازگوكننده و گيرد قرار تحليل مورد ميتواند
ملموسش و ظاهري شكل كه باشد پيامدهايي و مفاهيم رويدادها ، پديدهها ،
.آوردهاند وجود به را
پايهسرزمين بر اجتماعي -نهادهاياقتصادي مثابه به شهر -پ
آنان ، سرزمين با مردم ازرابطههاي بافته هم به مجموعه اين در
به كه ومشخصاتي پديدهها سنتها ، وتداوم دارد اول تراز نقش زمان ،
خود ، نوبه به نيز رابطهها نوع.است وابسته آن به و ميدهند شكل فضا
زمينه مانند گوناگون زمينههاي و ردهها در و است متنوع و متغير
اجرايي يا تجربي -علمي زمينه و اقليمي -جغرافيايي زمينه اقتصادي
.ميپوشد عمل جامه
اين در سرزمين ، بر مبتني اجتماعي است نهادي شهر:ميگويد فارابي
سرنوشت در و پرمعنا اندازه همان به شهروندان تشكل چگونگيهاي نهاد
جغرافيايي ، -اقليمي چگونگيهاي كه است تعيينكننده مردم اخلاقي -فرهنگي
مناسب ، تجهيزي و تشكل وسيله به انسان كه ملاحظه قابل تفاوت اين با
خويش خوي و خلق بر اقليم و جغرافيا تاثيرگذاريهاي ميزان از ميتواند
.بكاهد خود اجتماعي رفتارهاي و
عينحال در كه پنداشت ظرفي بهمثابه ميتوان را شهر سخن ، ديگر به
را آنان تحرك چگونگيهاي و گرفته خود درفضاي را موجوداتي حركت كه
كه ميكند فرصتهايي و موقعيتها بر مشروط و بافتي امكانات به منوط
تعيين در نيز خود است ، شهري جامعه ارتباطات فضايي مشبك زاده
ميگيرند ، بزرگترنشات نيروهاي از كه پديدههايي دست به سرنوشتش ،
انسان مصنوع عنوانبزرگترين به كه عظمتي همه با شهرميكند مداخله
نيست ، تغيير غيرقابل يافته تكامل و ثابت گونهيي به هرگز است ، متظاهر
نهادي شهر كه اصل اين.است دگرگوني موضوع برون از چه و درون از چه
در شهروندان كه اصل اين و بود شده شناخته فارابي نزد است ، پويا
براي دارندنيز ، مشاركت خود ويژگيهاي تعيين در و خويش سرنوشت تعيين
با شهر نهاد پويايي اصل چون.است رفته شمار به بديهيات از فارابي
آن به جايديگر در كه دارد نزديك و قطعي رابطهاي شهروند مشاركت عامل
.شد خواهد پرداخته