پنجم ، شماره 1393 اكتبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 28 سهشنبه 6
|
|
الصفا اخوان كلامي و سياسي نظريههاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اسلامي تمدن تاريخ در بزرگ دانشوران از گروهي اخوانالصفا ، :اشاره
سياسي شديد محدوديتهاي عليرغم اخوانالصفا ، مخفي گروه.ميشوند محسوب
مقالات.كردند باز پژوهش و فكر عالم در نويني راههاي اجتماعي ، و
- نوگرايي اينبود نو ديدگاههاي و بديع مطالب از سرشار آنان معروف
نسلهاي انديشوران عبرت و تعجب مايه - مطالب تقرير زمان به توجه با
.است بوده بعد
يك هر كه گرفته ارزشمنديصورت و بسيار تحقيقات اخوانالصفا ، درباره
فرهنگ و تاريخ عرصه در آنان پژوهشهاي فعاليتهاو از گوشهاي روشنگر
سيدجعفر دانشمنددكتر استاد خامه به زير ، متن.ميباشد تمدناسلامي
سياسي عقايد از كلي ، گوشههايي تحليلي ضمن استاد ، .است سجادي
معتقدات وهمچنين حكومتي و اجتماعي نظام مباني باب در اخوانالصفا
عمر طول آرزوي ضمن.دادهاند قرار بررسي و تحليل پويه در را آنان كلامي
.ميرسد گرامي خوانندگان نظر به زير ارجمند ، مقاله استاد كسالت رفع و
معارف سرويس
سجادي سيدجعفر دكتر استاد
درباره و وجودآمدند به اسلامي عالم در كه سياسي جمعيتهاي از يكي
هم را آن اجرايي جنبههاي حتي و بحثكردند حكومتي نظامات و سياستها
وضع نظرياتآنان كه اخوانالصفاست جمعيت دادند ، توجهقرار مورد
ابن كه طور آن نه و ميانديشد فارابي كه است طوري آن نه.دارد خاصي
.ديگران و خلدون
گفتهاند سخن باب كهدرين كساني همه كه است ذكر قابل نكته اين البته
آنها كار اساس و است بوده بشري ثغورسعادت و حدود تعيين هدفشان
.است همين اساسي مسئله چيست؟ سعادت حال.است بهسعادت وصول
صرفا است شده كهتاكنون اظهارنظرهايي تمام خلاف به اخوانالصفا كار
بر مبني فاضله مدينه يك آوردن بوجود علميبراساس اجتماعي كار يك
.است نبوده اجتماعي كامل عدالت و اخلاق و دانش
اوضاع است لازم بپردازيم جمع اين آراي و افكار بررسي به اينكه از پيش
زيست محيط كرده ، بررسي اجتماعي و سياسي لحاظ از را آنان عصر احوال و
اين وجودي علل به درستي به تابتوانيم نماييم بررسي نيز را ملتمسلمان
انديشه طرز به و دريابيم را آنان توفيق عدم علت هم و برده پي جمع
.شويم واقف خاص فاضله مدينه يك پايهگذاري در آنان
لحاظ ازاست قرنتناقضات سياسي و علمي لحاظ از هجري چهارم قرن
وجود و اقتصادي لحاظ از و پستي و انحطاط درنهايت است قرني سياسي ،
و دانش پيشرفت و انديشه آزادي علمي ، ناحيه از و آن ، از بدتر فقر
.ترقي و كمال اوج در هنر
باشد ، مسلمان ملت محلآرزوي و تكيهگاه بايد عليالاصول كه خلافت دربار
سلب خلفا از زمامداري قدرت لاجرماست خودرسيده فساد كمال مرحله به
خارج آنان دست از را كار سررشته ديگر سياستمداران و شده ، وزرا
خود نفع به را امور مدار گونهاي به و رنگي به يك هر و كردهاند
كه ستمگريهايي از پرداخته عشرت و عيش به دربارها در خلفا.ميچرخانند
ميگيرد قرار خلافت مسند بر كه مردي.بيخبرند ميشود داشته روا ملت به
و دائمالخمر ميگذراند ، رقاصهها و زنان بين را خود شبانهروز تقريبا
اطرافيانش و وي براي كامل نحو به نوش و عيش وسايل و است ، دائمالسكر
محصول كرده ، سركيسه را مردم نحوي به يك هر اطرافيان و ميشود ، فراهم
در لاجرم.ميكنند خود نوش و عيش و فجور و فسق خرج را ملت رنج دست
يكايك بغداد ، خلافت متصرفات ميشود ، ايجاد تزلزل و اضطراب حكومت اركان
حتي و ميكنند ، قيام بغداد مركزي حكومت عليه برافراشته استقلال علم
بغداد استعمار يوغ زير از را خود آزادي نيز بغداد به نزديك بلاد
از قرمطيان و ديگر سوي از علويان و طرف يك از زيديان.ميشوند خواهان
.ميپرورانند سر در جديد افكار و ادعاها مختلف رنگهاي به ديگر ناحيه
رفتار اعمالو.ميشود تشكيل بسياري جمعيتهاي بلاد ، مختلف نواحي در
و شرابخواره كنند ، نميتوانندتحمل را درباريان و وزرا و خلفا
ابيطالب عليبن و (ص)محمد جانشين رانميتوانند وفاجر فاسق و قمارباز
اسلام عالم بدينترتيب.بدانند عمر و مانندابوبكر ديگر وخلفاي
.ميپروراند را انديشهاي يك هر شده ، سياسي مختلف انديشههاي جولانگاه
مهرويه بن ذكرويه يحييبن و جباني ابوسعيد مانند به كساني سوم قرن در
القداح ميمون عبداللهبن آن باني كه را قرمطي سپس و اسماعيلي دين
نواحي از كرده ، دعوت قرمطي دين به را مردم داده ، نشر است اهوازي
المكتفي.ميپردازند شامات مردم غارت و قتل به آراسته لشگري بلاد ،
و جنگ و برميخيزد مقابله به آنها با عليبنالمعتضد ابومحمد بالله
مسخر را شامات بلاد از بسياري قرامطه.مييابد شدت مسلمين بين خونريزي
.ميزنند دست اطفال و زنان حتي و بيگناه مردم غارت و قتل به كرده خود
پس.مينمايند عام قتل گذاشته گام كه كجا هر به آورده طبريه به روي
قول به.ميگيرد قرار خلافت مسند در صغيرش فرزند المكتفي درگذشت از
.ميافتد زنان و جواري و كنيزان دست به مملكت فتقامور و حبيبالسيررتق
مهام كرده ، خود فراهم را نادان طفلك نوش و عيش بساط فرصتطلب وزراي
.ميكنند امور تمشيت خود نحودلخواه به و ميگيرند دست در را امور
ايجاد فتنهها ميپردازد ، غارت و قتل به بصره در قرمطي ابوطاهر مجددا
.ميشود انجام اسلامي اجتماعي عدالت و اسلام نام به همه واين ميكند
بغداد به بكشت خادمالمقتدررا مونس ، چون:است آمده حبيبالسير در
ابويعقوب.پوشاند خلافت لباس را پسرشابوالعباس كه كرد داعيه آمد ،
را ما تعالي ايزد كه اكنون:گفت بود اختيار اهل كه اسماعيل اسحاقبن
خود وجواري خاله و مادر دست در را مملكت امور زمام كه خليفه از
بيعت كرد خواهد معاش نوع همان كه او اولاد به داد نجات بود نهاده
عقل وفور به كه كسي خلافت به مگر ندهيم رضا كه قسم خدا به و نكنيم
خلافت مسند به را القاهربالله بالاخره و باشد بوده موصوف وتدبير
به نيز بالله ، الراضي او ، خلف و خود ، سلف مانند به نيز آن نشاندند
و زدند اسلام ريشه بر تيشه اسلامي خلافت لباس در يك هر خود ، سلف مانند
در را ولايتي يك هر و داشتند روا خود ملت درباره را جور و ظلم انواع
اجاره بيدادگري و ستمگري به نقدينه وجوهي و زيبا كنيزكي دو ازاي
قول به.ميگذاشت باز آن بر را تعدي و ظلم دست و ميداد
ملاعبات بعضي و كبوتربازي مطيع ، با كودكي در بالله روضهالصفاالمكتفي
او نظر از را خود مطيع مكتفي ، حكومت در جهت بدين و داشتند كودكانه
و گرديد دگرگون كلي طور به بغداد خلافت وضع سرانجام تا ميداشت مخفي
قرمطيان.زدند سرباز مركز طاعت از هم ظاهري طور به حتي آن اقمار
.ميدادند ادامه دزدي و قتل و خلاف كارهاي به گريخته جسته
بغداد در جا يك فسادوستمگري گاهي.گرديد برقرار كامل ملوكالطوايفي
بين در.ميگرديد پخش ولايات امراي و حكام بين وگاهي ميگرديد متمركز
نيز ديگر نواحي و مازندران و خراسان و فارس سرزمين و ايران حكمرانان
تدريج به و منصور نوحبن.بود داغ جدال و جنگ و منازعات ميدان
و بغداد خليفه و ميكردند ، تاز و تاخت اسلامي عالم سوي اين در سبكتگين
در فاطميان و اسلام جهان سوي آن در هم بينالنهرين نواحي ساير و موصل
همين عوارض از يكي نيز صباح حسن و اسماعيليان فتنه.ديگر سوي
و قتل به قرمطيان مانند به نيز اسماعيل فداييان.است نابسامانيها
وهر مييابد استقرار ديالمه و بويهيان حكومت.ميپرداختند مردم غارت
فخرالدوله.مينمايند افزون را ظلم اساس كرده تاز و تاخت نوعي به يك
ميشودو سياسي امور رتق و فتق مركز اهواز ميكند ، لشكركشي بغداد به
فرس ولايات حكام از بغداد ديگر بار اين ميگردد ، معكوس قضيه بالاخره
در.ميگردد فارس ملت سلطنت مركز بغداد و ميگيرد دستور كرده اطاعت
به چهارم قرن اوايل در يعني مصر ممالك در اسماعيليه حكومت اوان همين
اول طبقه) ميگردد مستقر عبدالله محمدبن ابوالقاسم مهدي وسيله
شصت و دويست كه بودند نفر چهارده.كردند حكومت مصر بر كه اسماعيليان
بالله العزيز مورخان از پارهاي گفته بنابر و (كردند حكمروايي سال
(مصر فاطميان) خود خلافت زمان در المعزالدينالله نزاربن ابومنصور
و سپرد ، نضراني عيسي به را مصر رياست و يهودي ميشاد به را شام ايالت
ازبلاد ناحيهاي در و بين دراين.كردند بسيار ظلم مسلمانان بر ايشان
وي.ميرسد صباح حسن نام به كينهتوز و ماجراجو مردي به حكومت اسلامي
معمول بيگناه مردم به نسبت را غارت و قتل و فساد و ظلم نهايت
.ميدارد
استواري بناي عصر ، اول دراين فلسفه و علم ترقي و ازدهار علت اما
كه درختي اصله و بودند گذارده پيشين ودانشپروران دانشمندان كه است
عدم دوم و بود رسيده ثمر وبه شده بارور بود شده نشانده آنان همت با
تا است ، مركزي حكومت كنترلكننده دستگاه ضعف معلول كه آزاد فكر كنترل
او مقابسات كتاب از شدن نموده و توحيدي ابوحيان نقل بنابر كه آنجا
تشكيل گوناگون مذاهب و مختلف فرق ارباب از مركب آزاد محافلي و مجالس
تا گرفته وعلمالحيل رياضي مسايل از ميكردند بحث مختلف ابواب در و
كه زيادي روافد واسطه به اين بر علاوه نبوت ، و معاد به مربوط مباحث
تازهاي جان ميشود عربي ادب در وارد مختلف ملل انديشههاي و افكار از
ترقي اوج به آن نظم و نثر و شعر ميشود دميده عربي ادبيات كالبد در
و دوگانگي اين.ميشود فلسفهاي نوع هر و فكري نوع هر نمودار ميرسد ،
آن از بلند ، انديشههاي و افكار گونه اين گويا كه مينمايد چنان تضاد
حدس اين حدودي تا شايد و نميباشد ، فاسدالاخلاق و ريخته هم در ملت اين
نبوده انديشه طرز يك با ملت يك اسلامي ملت حقيقت در زيرا باشد درست
و رسوم لحاظ از كه مللي بود ، مختلف ملل مجمعالبحار اسلام بلكه است ،
از ملل اين تلفيق البته.بودند مختلف انديشه و زندگي طرز و عادت
از ميشود ملاحظه كه است اين.بود ناممكن قهرا جهتي از و ممكن جهتي
ملكداري لحاظ از و است ، بينيازي نهايت در فرهنگ و ادب و فلسفه لحاظ
قدرتمند حكومتي هم احيانا اگر و سستي و ضعف نهايت در كشور اداره و
اجراي وسيله به يا نگهدارد آرام و ساكت را ملل اين همه است توانسته
و تضاد و تفرقه ايجاد از ناشي خاص موقعيت يا و.است بوده نسبي عدالت
اينكه مگرندارد بقايي و دوام و است موقتي تفكر طرز گونه اين قهرا
فلسفه جايگزين ديگر فلسفه و شود دگرگون بشري انديشه نوع
اخوانالصفا كار بناي در بعدا را امر اين چنانكه شود ، ناسيوناليستي
.ديد خواهيم
و شدند مسلمان همه داشتند سابقهمدنيت كه فرس ملت:گويد حسين طه
ملت مجموعا لكن شدند ، مستعرب يا و فراگرفته عربي آنها از بسياري
حفظ حال همه در را خود مليت لكن بداد دست از را خود دين گرچه فارس
رسوم و آداب كرد سعي بلكه نكرده اكتفا هم امر اين به تنها و كرد ،
وارد را خود سنن و رسوم راه اين از و تحميلكند ، غالب ملت به را خود
تخم بنيهاشم و بنياميه بين بلكه و ;كرد هم را كار اين و كند ، اسلام
را هاشميان و برانداخت را امويان سرانجام تا بپراكند اختلاف و نفاق
.نشاند آنان بهجاي
فارس ملت دست به بغداد حكومت كهتقريبا بود نرسيده سوم قرن هنوز و
حكومت چهارم قرن در بالاخره تا شدند فارس مردم دست اسير خلفا و افتاد
.افتاد ايرانيان دست به يكسره
هرحالدر به.بود ايرانيان دست كاربه اغلب نيز علمي ناحيه در
نقل يوناني و هندي و فارسي زبان از كهقبلا علومي چهارم و سوم قرن
ابنسينا ، فارابي ، مانند به كساني و رسيد خود كمال مرتبه به بود شده
اوج به را علوم اين و آمده بهوجود بودند عصر زاييده كه ديگران و
.گذارد خاصي تاثير علوم اين نيز عربي ادبيات در.رساندند كمال
كه بود اجتماعي و سياسي انحطاط علمي ، ترقي و پيشرفت اين با همزمان
عصر علمي قدرت نمودار هم كه است ، الصفا اخوان كتابرسايل آن نمودار
.زمان اجتماعي فساد و نابساماني نمودار هم و است
و سياسي انحطاط علت گويد وي است؟ سياسي كامل انحطاط نمودار چرا
علمي كار يك اينان كار اينكه و است جمع اين بودن مخفي عصر اجتماعي
.است بوده سياسي كاملا كار يك بلكه نبوده محض
يانظام بغداد سياسي نظام خودبودهاند ، عصر سياسي نظام دشمن اينان
سياسي عامل جمع اين كه كردهاند گمان پارهاي البته.قاهره سياسي
.بودهاند علويان حكومت و قاهره
مصر فاطميان حكومت طرفدار كه گفتهشود اگر:گويد نيز حسين طه
است ممكن نهايت.باشد نيستدرست معلوم تحقيق بهطور بودهاند
فاطميان با بغداد حكومت كردن واژگون ازجمله خاص اغراض ازلحاظ
از اينان كه پندارند چنين اغراض ارباب از بعضي و داشتهاند همگامي
نمودار نيز را عقيده اين نادرستي بعدا ما و ;بودهاند شيعه غلات
.كرد خواهيم
گروه و خاصيبودهاند تشكيلات داراي جمع استاين مسلم آنچه بههرحال
.ميشدهاند جمعمحسوب اين تئوريسين منزله به رسايلآنها نويسندگان
است ، بوده اسلامي عالم بر سياستحاكم كردن واژگون آنها خلاصهخواست
قديم جمعيتهاي از بودند قرارداده مدلي خود براي راه اين در و
بود آمده بهوجود قديم يونان مستعمرات در كه جمعيتهايي با يونان
همانطور.يونان سياسي نظام مخالف بودند جمعيتي كه فيثاغورسيان مانند
داشتند درنظر ملتها انديشه طرز كردن دگرگون راه از فيثاغورسيان كه
تفكر طرز همين بهدنبال -نمايند دگرگون را يونان جابرانه سياسي نظام
تحرير جمهوريت كتاب در را خود پيشنهادي سياسي نظام افلاطون كه بود
دنبال را فيثاغورسيان كار طرز يكطرف از اخوانالصفا يعني اينان -كرد
.را افلاطون كار ديگر طرفي از و كردند
بر مبتني نظامسياسي كه معتقدند جمعيتاخوانالصفا آنكه كلام خلاصه
كرد دگرگون افرادرا تربيتي و عقلي نظام بايد استو تربيتي نظام
براين كهافلاطون همانطور.شود دگرگون واجتماعي سياسي نظام تا
هريك نهايت.است گفته سياست كتاب در ارسطو كه همانطور و بود عقيده
راه بهترين خود هدف به رسيدن براي و رفتهاند راهي به و هدفي به
.برگزيدهاند را تربيتي
در جمعيتهايمتشكل از متاثر طرف ازيك قطع بهطور اخوان سري جمعيت
روش و افكار از متاثر ديگر ازطرفي و مستعمراتيونانند و يونان
.هستند ارسطو و افلاطون
جمعيت كهاين دادهاند نسبت بدانها كهآنچه داشت توجه بايد البته و
كه باشد درست اينامر اگر و ;نيست درست شيعهبودهاند غلات از متشكل
آنها رسايل متن از چنانكه -كردهاند تبعيت افكاررواقيان از آنها
جهان يا وطني جهان سياسي ، لحاظ از جمع اين گفت بايد -ميآيد بهدست
.بودهاند اسلامي
دارد ادامه