پنجم ، شماره 1395 اكتبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 30 پنجشنبه 8
|
|
اجتماعي روابط و اعتقاد ايمان ،
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر بخش) الصفا اخوان كلامي و سياسي نظريههاي
متباين را اختلاف اين اما ميدانند ، لازم را شرايع اختلاف الصفا اخوان
.نميدانند اديان وحدت با
براي اخوانالصفا.است اعمال در اخلاص و خدا به توكل ايمان ، توابع از
و نواميس اصحاب از كامل پيروي آنها اهم كه شمردهاند اركاني ايمان
آن به و كرده اعتقاد پيامبران احكام تمام به اينكه و است پيامبران
.كنند عمل
سجادي سيدجعفر دكتر استاد:نوشته
كه است كسي آنها ازنظر نبي.دارد ديگر رنگي اخوانالصفا ازنظر نبوت
را آنان آنگاه و ميكند شكفته خوب كارهاي سوي به را مردم استعدادهاي
ديانات ، و آرا اول ، رساله در.ميكند هدايت بروند بايد كه راهي به
در هرآنچه تاكيد براي نفرستادمگر را پيامبران متعال خداي:گويند
براي است شايستهتر و اصلح آنانبدانچه كردن ارشاد و بود آنان نفوس
اينكه و برگزينند را خود مصالح خود خرد كهبه آنان كردن بيدار و آنها
عقل روي از كه كند وادار را بشر بالاخره و كنند دوري وشرك بتپرستي از
.خود هوس و هوي روي از نه كند خودكار وخرد
:كردهاند دسته چند بر را انسانها رابطه اين در
.باشند مقلد و جويند تقرب خداي به اوليا و انبيا توسط كه دستهاي (1
ومعرفت حق اهل اينان و جويند تقرب خداي به مستقيما كه دستهاي (2
خداي به وسايل وسايطو راه از كه كساني و معارفند اهل اينان و باشند ،
به تقرب كه كس آن هرحال گويندبه سپس و فهماند در قاصران يابند راه
اصولي و اصل به كه كسي از است بودبهتر دين به متدين و جويد خداي
سعادتمندترند و بهتر باز بتپرستند كه گويندكساني حتي و نبود پايبند
انس و جن شياطين به متمسك و نباشند پايبند هيچاصلي به كه كساني از
.شوند
نيكو خود جاي به مذاهب و اديان همه و نيست عيبي اديان در:گويند سپس
و قومي و ملتي براي اديانهريك مختلف سنتهاي كه دانست بايد نهايت است
براي ديني هر لاجرم و است ملتهامختلف رسوم و عادات و است مفيد زماني
پزشكاناند ، حكم در نواميس و باشد مفيد حالنميتواند همه در امري هر
و.خاصاند مرضي معالج هريك ابدان پزشكان چنانكه پزشكاننفوساند اينان
انبياي از هريك نام سپس دارد معالجه براي روش و راه هرپزشكي
را هريك سنتهاي و وظايف و موسي ، و عيسي مانند رابردهاند اولوالعزم
.كردهاند بيان
كه خواهند آن جز آن مفاد و دين كلمه از الصفا ديناخوان
و آرا اول ، رساله در جهت همين به.ميخواهند معمولي مردم
ازيك بود جماعتي كردن اطاعت عرب لغت در دين معني:ديانات ، آوردهاند
و امر و اوامرونواهي ، واسطه به مگر نميشود ظاهر اطاعت چون و رئيس
اين همه پس آنها ، وشرايط حدود و احكام به مگر نميشود شناخته نهي
و حس است ، امر دو از مركب انسان چون و;ناميدند دين و شريعت را امور
يكي آمد وجه دو آن شرايع و اسلام احكام باطنبنابراين و ظاهر روح ،
و بود دروني اعتقادات باطن و جوارح ، اعمال ظاهر ;باطن آندگر و ظاهر
:گويد سپس بالنيات الاعمال انما فرمودهاند كه است اين اعتقاد اساس
فرمودهاند چنانكه نيست اختلافي ديني اعتقادات اين در را انبيا
دوازده در انبيا همه كه شد بيان قبلا و فيه تفرقوا لا و اقيموالدين
.مشتركند خصلت
.است اختلاف ملي سنت و احكام و نواهي و اوامر يعني شرايع در البته
جعلنا امه ولكل منهاجا و شرعه منكم جعلنا فرمودولكل چنانكه
.ناسكون منسكاهم
زيرادين ندارد زياني اديان وجودوحدت با شرايع اختلاف البته و
.ناهي و آمر رئيس به نسبت است اعتقادمحض و اطاعت از عبارت
پيش كه واحوالي اوضاع برحسب زمان طول چوندر است لازم شرايع اختلاف
و امراض اين طرزمعالجه لاجرم و شود مختلف امراضنفساني ميآيد
اطباي حقيقت در كه انبيايمختلف آمدن و بود آنگوناگون قواعد
معالجه كه نيست اختلافي كار اساس در وگرنه است ، سبب بدين نفوسند
ميآيد بهوجود مختلف فرق و است مذهب يك بين كه اختلافي واما بود نفوس
;است معاني در اختلاف يا است شريعت الفاظ تفاسير در اختلاف راه از يا
يا است دين حقايق و اسرار در يااختلاف است رايج مفسران بين چنانكه
رابيان مختلف فرق اختلاف سبب سپس.است دين پيشوايان استنباط در اختلاف
.پرداختهاند العلما اختلاف روايت تفسير به و كردهاند
جا كهدرين اختلافي و پرداختهاند وجوبامام و وجود در بحث به سپس
از را نبي خصال و دانستند نوع دو بر را آن آمد ، بهوجود خلافت باب از
انبيا وجودي فلسفه به گاه آن و كردند جدا و ممتاز ملك خصال
.پرداختند
و كردهاند دسته سه بر انديشه و تفكر طرز ازلحاظ را مردم سپس و
.نمودند بيان را يك هر فراخور
با روابط حسن ايجاد جمعيرا زندگي كار اساس اجتماعياينان روابط
پيوستگي چگونگي درباره -وناگسستني استوار روابطي -يكديگرميدانند
و دستوراتيدادهاند ديانات ، و سوم ، آرا رساله در جمعيت اين افراد
هرگاه گويند سپس و كردهاند بيان داستاني ضمن نخست را معني اين
لازم اطلاعات او گذشته از بايد گيرند عضو بلاد در بخواهند ما برادران
و اعتقادات از ;بيازمايند را او رفتار و اخلاق مدتي ;آورند بهدست
فصل در و كنند ارزيابي را او ومودت صفا اندازه ;نمايند پرسش او مذهب
درهم و دينار مانند به نخست جمع ، اين اعضاي بايد گويند مجددا بعد
دقت آن در بايد كه است عضويابي هرچيز از مهمتر.شوند صرافي و نقادي
و موافق بايد دنيا و دين در جمع اين اعضاي چون شود ، مبذول كافي
احمر كبريت از عضواينچنيني كه دانست بايد و باشند ، يكديگر معاون
باشد همراز و همراه كاملا كه شود يافت فردي چنين اگر و است نايابتر
البته و شد خواستار را او عضويت وسيله هر به و نكرد رها را او بايد
و ندارند را اخوت و صداقت صلاحيت اصولا مردم از پارهاي كه دانست بايد
مذهب و رفتار و واخلاق حركات بايد و نخورد ، افرادفريب ظاهر به بايد
.كرد بررسي كاملا را او
چيز آنان درون در و نمايند دوست صورت به را خود مردم از پارهاي
داراي نميخورند جمع اين عضويت درد به اصولا كه مردانيبود ديگري
:زيرند صفات
;حسود و كينهتوز ;بيحال و ملايم خيلي ;تندخوي ;لجوج و سرسخت ;خودخواه
آنكه ;ازو ديگران ثناي و مدح دوستدار ;بخيل ;خودنماي ;منافق و دورو
و باشد داشته خود برنيروي اتكا كه كسي ;آورد پايين را ديگران قدر
.بس
.كند فاسد را جمعيت كه است كافي هريك ، اخلاق ، اين زيرا
مقدم خود خويشاوندان بر را او حتما يافتي لازم صفات با دوستي هرگاه
دوستي چنين و خواهند مادي منافع براي را تو خويشاوندان زيرا بدار
.خواهد تو براي را تو شد يافت اگر
قسم چهار بر را اعضايجمعيت نفساني و معنوي نيروي چهارم رساله در
طبقات از است عضو پذيرش دستورالعمل بهصورت قهرا واين ميدانند
:مختلف
ويژه).است صنايع ارباب طبقه مخصوص كه سرعت با وپذيرش نفس صفاي (1
.(است بالا به سنينپانزده
ارباب ويژه كه رحمت ، مهرباني شفقت ، بخشش ، :اخوان حال رعايت (2
.(است بالا به سال سي سنين ويژه).است سياسات
دشمن از دفاع قدرت كه است نواهي و اوامر ارباب و پادشاهان مراتبت (3
.(است بالا به سال چهل ويژه).است رعيت با ومدارات لطف و
كه است صفتي همان صفت اين كه ميباشد آن قبل و حق شهود و محض تسليم(4
.است اخوانالصفا ويژه
جمعيت كه كاري و انديشه طرز اين:گويند ناموسيات از ششم رساله در
نظير نيز باستان روزگاران در بلكه نيست جديد امري دارند اخوانالصفا
زيرا است ، انبيا و فضلا و بزرگان و فلاسفه طريق است ، داشته آنوجود
هيچ اكنون و است معاونت و امانت و صداقت بر اجتماعات بناي و اساس
اخوانالصفا مانند به مسالمت و معاونت جهد در جهان در گروهي
.نميباشند
و مصالح تا پيرويكنند رئيسي از بايد گروهي و جمعي هر گويند سپس
جمعيت ما و كند حفظ را نظامآنها و بنماياند را آنان مفاسد
آن هر و ميدهيم قرار خود نظام و خود حاكم و رارئيس عقل اخوانالصفا
از را او ما زند سرباز عقل فرمان از و نكند عمل خرد موجب به كه كس
.كرد خواهيم اخراج خود جمع
رياست.روحاني ورياست جسماني رياست:دانند نوع دو بر را رياست
انبيا آن از روحاني رياست عقد و حل وارباب است ملوك آن از جسماني
.اولياالله و
:زير بشرح ميدانند لازم را خصلت دوازده رئيس براي
سريعالتصور و خوشفهم باشد ، نيرومند كارها انجام براي و تامالاعضا
خوش باشد ، ذكاوت با و هوش با قويباشد ، و خوب حافظه داراي باشد ،
اورا دانش آموختن و بود دانش دوستدار باشد ، نيكوبيان و سخن
خوردن در بود ، افراد با معاملت حسن و صداقت دوستدار نگرداند ، رنجور
باشد ، كرامت و كرم دوستدار و عالي همت داراي نباشد ، آزمند نوشيدن و
و ستم از و داد و عدل دوستدار بود ، ناچيز نظرش به دنيا اموال و ثروت
كند اراده را آنچه و بوده قوي و راسخ عزمي داراي باشد ، بيزار جور
.نورزد سستي و دهد انجام
فارابي فاضله اهلمدينه آراي در شرايط اين همه كه داشت توجه بايد
قاضي شرايط در آنها از پارهاي و شدهاست برشمرده مدينه رئيس براي
قاضيان براي فقهي كتب كه شرايطي لكن است ، آمده فقهي دركتب اسلامي
.است معصوم امام خود و امام سوي از قاضيمنصوب شامل كرده مشخص
اين البته -نوعند چهار بر شر و خير گويند شراخوانالصفا و خير
:است روزگار آن فرهنگ و اعتقادات به معطوف تقسيمبندي
.است افلاك نحوستهاي و سعادتها به منسوب آنچه (1
بر عارض و لاحق و است فساد و كون و طبيعي امور به منسوب آنچه (2
.دردها و رنجها از شود حيوانات
و الفت و انس قبيل از است حيوانات جبلت به مربوط و منسوب آنچه (3
و تنازع از آنهاست طباع در آنچه و حب و كينه و بغض دوستي ، و نفرت
.غلبهجويي و ستيز
سعادت از نفوس احكام و نهي و امر از شود ونفوس روح به ملحق آنچه (4
.آخرت و دنيا در شقاوت و
شرح را شرور و خيرات چهارگانه انواع از يك هر سپس اخوانالصفا
انجم و افلاك گردش و جريان به مربوط و الهي تقدير به آنچه دادهاند ،
تحولات و طبيعت به مربوط يا و بلاد و محيط بهاقتضاي مربوط آنچه و است
كه است شروري و خيرات مهم ودارند وضعيخاص يك هر كه است طبيعي
خود اراده و اختيار در و پارهاكتسابي كه انسانهاست نفسهاي به مربوط
:است قسم پنج آن و انسانهاست
.است نادان و جهول آن برابر در كه معارفي و علوم (1
.بد يا خوب سجاياي و اخلاق (2
.نادرست يا درست عقايد و آرا (3
.بد يا خوب گفتارهاي (4
.بد يا خوب كردارهاي (5
در كه قراردادي و وضعي يا و عقلياند شرور و خيرات يا همه اينها و
.قانونگذارند و شارع به اخيرمربوط صورت
برابر در كه است آمده ميان به شرعي و عقلي قبح و حسن مسئله بالاخره و
و شرعها اصحاب و كيفري شري هر برابر در و است پاداشي چيزي هر
از را انسانها و كنند ترويج را خيرات كه مبعوثشدهاند همه مسلمانان
به مربوط يا و است الهي تقدير به طبيعيو آنچه مگر دارند باز شرور
فساد و كون و موجودات طبايع به مربوط يا و است فلك و وچرخ ايام گردش
براي همه الهي رسل و انبيا.است احديت ذات تقدير صورت اين در كه
.بدانست انسانها اخروي و دنيوي سعادت كه خيراتند به انسانها رساندن
آنچه و باشد نداشته دين كه است كسي خلق بدترين:گويند اخوانالصفا
دين ميكند ، خيرات متوجه و ميدارد باز شرور به گرايش از را انسانها
.آنهاست امثال و خوف رحمت ، حيا ، مروت ، ورع ، تقوي ، دين توابع و است
تقسيم دسته سه به را مردم اعتقادات عقايداخوانالصفا و آرا
:نمودهاند
.عوام نه است خواص ويژه كه اعتقاداتي (1
.خواص نه است عوام ويژه كه اعتقاداتي (2
.خواص و عوام بين مشترك اعتقادات (3
هم و باشد خواص براي صالح هم كه آنهاست اعتقادات بهترين گويند آنها
جهان اينكه و عالم حدوث به اعتقاد:مانند.باشد همهگير و عوام
و رئوف و عالمرحيم آفريننده و است قديم صانع و است خداوند مصنوع
خداوند و است آفريده نظامها احسن بر را جهان و است حكيم و مهربان
.است امور همه به عالم
دين اصول به آنچهمربوط و مومنان همه بين مشترك اعتقادات بالاخره و
به دين اركان از و ميگيرد فرا را همهانسانها كه است خداشناسي و
و بتپرستان باطله عقايد و آرا توضيح و شرح به سپس.ميآيد حساب
نتوانند افراد گونه اين كه است اين آن ماحصل كه است پرداخته دهريان
وجود به كند تامين را مردم آخرت و دنيا سعادت كه فاضلهاي مدينه
.آورند
هدايت و رهنمايي براي كافي تنهايي به را عقول مدركات اخوانالصفا
در لكن است بسيار مناقب را عقل چند هر گويند و نميدانند انسانها
باشد ناطقه نفس همان كه را عقل مضار و منافع سپس و است آفات معرض
غرور و كبر و شده خرد بر عارض نفساني هواهاي بسا چه گويد و برشمرده
حسد ، ومولد دارد باز حق قبول از را انسان كه سان بدان آورد عجب و
سپس و گردد عداوتها و بغض موجب و شده امور در ناپايداري و شديد حرص
ميشود ، محسوب آن آفات از و شده عقل بر عارض كه مذمومهاي صفات شرح به
به نيل براي تنها عقل اينكه نتيجه و پرداختهاند وغرور كبر مانند
لازم و مطلوب ذاته حد في عقل خود هرچند نيست كافي آخرت و دنيا سعادت
.است
و ظاهر ايمان:ميدانند قسم دو بر را ايمان ايماناخوانالصفا
:كند اقرار شخص كه ميدانند زبان به اقرار را ظاهر ايمانباطن ايمان
اقرار.گيتي آفريننده و حكيم و احد ، حي ، عالم ، قادر هست صانعي را جهان
خداوند اينكه به اقرار برامور ، موكل است ملائكهاي را خداوند اينكه به
خداوند و بندگان كهبين است داده نبوت سمت را اشخاصي خود خلق ميان از
اين اينكهآنچه به اقرار باشند ، احكام و وحي وصول و دريافت واسطه
نظامات همه و است الهي الهام و وحي ميدهند خبر پيامبران و سفيران
خلق كه قيامت و حشر روز به اقرار است ، الهام و وحي نيز را وقوانين
اما و ببينند را خود اعمال پاداش و كيفر و ميشوند همهمحشور خداوند
كرده اقرار و اعتراف زبان به آنچه به است اعتقاداتقلبي باطني ايمان
.الهي احكام كل عباداتبه انجام آن پي در و است
ايمان براي.اعمالاست در اخلاص و خدا به توكل ايمان ، توابع از
پيامبران و نواميس اصحاب از كامل پيروي آنها اهم كه شمردهاند اركاني
.كنند عمل آن به و كرده اعتقاد پيامبران احكام تمام به اينكه و است
درباره كه است آخرت در رغبت و دنيا از زهد مومنان ديگر خصلتهاي از
.دادهاند مفصلي شرح آن
را خود و كرده عمل منافقانه كه كساني به مورد چند در اخوانالصفا
و تاختهاند نميباشند ، اصلي هيچ به پايبند باطن مينماينددر متدين
خود اعمال بر پوششي را تشيع كه وجوددارند اشرار از گروهي:گويند
ترك را معروفي هر و مرتكبشوند را محظوري هر اينان دادهاند ، قرار
ايمان و بااسلام مطلقا اينان.هستيم علوي و شيعه ما گويند و كنند
زشتيرا هر نميدانند ، قرآن و اسلام از رسمي و اسم جز به و بيگانهاند
علويان از هم را خود و ميزنند سرباز الهي عبادات از و ميدهند انجام
در.كردهاند مال كسب و جاه و مقام وسيله را تشيع ديگر گروهي.ميدانند
اينان شعار و كار كه زدهاند مثال را ونوحهخوانان قصاصان باب اين
اماكن مشاهده و قبور زيارت باشند كسبكرده دانشي و علم اينكه بدون
اجساد بر و كرده ناله و وگريه ضجه زنان مانند كه است غيره و متبركه
سوءاستفاده مردم اعتقاداتجاهلانه و جهل از و ميكنند نوحهسرايي مردگان
.مينمايند