پنجم ، شماره 1397 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 2 يكشنبه 11
|
|
و اجتماعيعدالت نقشهاي و اسلامي جامعه
امنيت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و ميداند وعدالتاجتماعي قسط رااقامه پيامبران رسالت قرآن
است همگذاشته كنار در را ترازو تسبيحو
و معتقدات سالم ، و روابط سالم نهادهاي در ريشه جامعه ، سلامت:اشاره
و مشخص روح مثابه به كهقوانين ، آنجا از.دارد متعالي و قوانينصحيح
ميبايد كرده ، نقش ايفاي بشري تمدن در روابطاجتماعي نهايي ضابطههاي
.نمايد تامين نيز را سلامتجامعه
دورههاي در وسياستگران دولتها اصلي شعار كه امنيت ، و عدالت مقوله دو
پيچيدگي.است بشري ديرين آرزوهاي از محسوبميشود ، -قديم حتي و - جديد
به توجه وبا دارد متفاوت راهكارهاي و تفسيرها در ريشه اينمفاهيم ،
بودن پذير نقد و ناپالودگي نشانگر عرصه ، اين در توفيق عدم اينكه
.شود داده قرار كاوش مورد دقت به است ، ميبايد برآن مقدم ديدگاههاي
كه انتقاديمعضلاتي طرح با لذا و نيست مستثني امر اين از مانيز جامعه
دست صحيح نتايج به ميباشدميبايد اجتماعي عدالت و امنيت تحقق راه سد
.يافت
معارف سرويس
انسان ادراكطبيعي در خواه را عدالت ميبديسرچشمه فاضل تقي محمد
در خواه ;(دارند اعتقاد تاريخي نحله پيروان چنانكه) بدانيم اجتماعي
جهان به رواقيون و فنيقي زنون كه انديشهاي) بدانيم آدمي عقل
بدانيم آدمي مادي درزندگي يا و ;(داشتهاند عرضه جديد و قديم معرفت
ديدگاهها اين درتمامي (كردهاند ترويج سوسياليسم متفكران كه مبنايي)
تناسب انسان نيازمنديهاي و عدالت ميان ;اينكه آن استو مسلم امر يك
اجتماعي ، عناصر مركباز آدمي نيازمنديهاي شاكله.وجوددارد مستقيم
انسان اقتصادي سياسيو اجتماعي ، حقوق عناصر اين و سياسياست و اقتصادي
حقوق نوع دارايسه خويش حيات ادامه در انساني بنابراينهر.ميسازند را
و فرقه ازهر ملت ، آحاد برابر در دولت و اجتماعياست و سياسي اقتصادي ،
به ذيحقيرا هر و بدارد پاس را حقوق اين استكه موظف باشند ، كه مذهبي
برابر مردمدر و است مكلف بيشتر مردم دربرابر دولت لذا برساند ، حقوقش
.محق بيشتر دولت
يكي.است بوده تهاجم معرض در هميشه ايران ملت تاريخ در چيز دو
تهاجم عامل اين و واجتماعي فردي امنيت ديگري و عدالتاجتماعي
تاز و تاخت عرصه را اينكشور خاك و آب مغولوار كه بيگانگانبودهاند ،
مردم كه بودهاند خودكامهداخلي و خواه خود حكومتهاي يا و;ميكردهاند
و نميشناختند جايخود در را حقي هيچ و كردهاند رمهشباني چون را
به رو و دگرگونگشت كشور اين در حكمراني وضع روزيكه از.نميفشاندند
راه عدالتخانهبه تاسيس و قانون تدوين بهدنبال مردم و رفت صلاح
ديگري و اجتماعي عدالت يكي ;قراردادند مدنظر را چيز دو افتادند ،
و نيست چيز دو اين از غير هرقانوني غايت و اجتماعي و فردي امنيت
كه است خوب چه و دو ، هر يا و امنيت يا است ، عدالت يا مردم گمشده
معناي به تنها اجتماعي عدالت از منظور زيرا ;بدانيم يكي را ايندو ما
انسان -آنست عمده عناصر اقتصادياز عدالت البته - نيست اقتصادي عدالت
امنيت دارد ، نيز عمدهديگري نيازهاي اقتصادي ، نياز بر اجتماعيعلاوه
نظام كه است جملهنيازهايي از سياسي ، و فردي آزادي واجتماعي ، شخصي
.ميدهد تشكيل را انسان ارزشي
و جمال مظهر يا و الهياست صفات مظهر انسان:ميگويند عرفا:امنيت
انسان و يابد راه وجوديانسان عرصه در نبايد حزن و خوف استو الهي جلال
عاملي يا و كسي از ونه باشد بيمناك خود آينده از نه استكه كسي كامل
اولياءاللهلا ان الا:مجيد قرآن بيان بهباشد اضطرابداشته و دلهره
در انسانها كه آنست ديني جامعه شاخصه مهمترين.يحزنون ولاهم خوف
اجتماعي ، وامنيت عدالت پناه در و باشند كاملداشته آرامش حيات ادامه
را جاهلي نشانهجامعه (ع)علي حضرت.نيابد راه درايشان نگراني نوع هيچ
عالمها دموع ، بارض كحلهم و سهود نومهم:ميداند ، ميفرمايد امنيت فقدان
;مكرم جاهلها و معجم
خطبه 2 نهجالبلاغه ،
از عالمان كه سرزميني در.بود اشك چشمهاشان سرمه و بيداري خوابشان
بودند صدرنشين جاهلان و بسته فرو لب ترس
به كامل آسايش با مردم بايد ديني جامعه يك در كه ميرساند معني اين
بودن خود فرداهاي نگران.نباشند نگران هيچ خود فرداي از و روند خواب
به اندوه و حزن در لحظه هر و داشتن خود سرنوشت و زندگي از اضطراب و
بيانزيباي به ديني جامعه در.است جامعهجاهلي خصيصههاي از بردن سر
سرمه زيبايي با را آنها و چشمهاگرفت از را اشكها بايد (ع)علي
زيبايي و زيور بايد ديني درجامعه بنابراين ;ديد زيبا و.اميدبياراست
جفا و قهر حربه صفابر و صلح زيور و بيابد غلبه گرفتاري گريهو بر
ديني درجامعه.افكند سايه جا همه بر امنيت و هماياميد و گردد چيره
ديندارينيز و عبادت از تا بچشند را آن بفهمندو را زيبايي مردم بايد
همچنانكه زيرا ;ننشيند وجهدينداران بر زهد عبوس و بجويند لذت
.ودلكش زيبا نيز شريعت است ، دلبر و طبيعتزيبا
ننشيند خمار وجه به زهد عبوس
(حافظ)خوشخويم كشان دردي خرقه مريد
ملالت رنگ تا است آفريده عشوهگر و طرار را طبيعت عالم اين خداوند
زيبايي و لطافت و نرمي با را آدميان و بگيرد آن از تيرگي و
بودهام من تا طره زان بگشودهام گره گفتم.بپروراند
كند طراري تو با تا فرمودهام منش گفتا
بو است نشنيده عشق از تندخو پوش پشمينه
كند هشياري ترك تا بگو رمزي مستياش از
(حافظ)
جامعهجاهلي براي (ع)علي حضرت كه شاخصهاي سومين:عالمان ناامني
نوشتن امنيت نويسندگان و امنيتانديشيدن عالمان كه است اين برميشمارد
در بافان چونبوريا جلال و جاه داراي جاهلان و -معجم عالمها-ندارند
جاهلاندرصدر و بسته فرو لب عالمان -مكرم وجاهلها - نشسته حرير كارگاه
.نشستهاند
هرگز شرف سايه گومفگن هماي
باشد زغن از كم طوطي كه ديار درآن
وصال حريم در كه خدايا روامدار
باشد من نصيب حرمان و محرم رقيب
(حافظ)
;بگيرد قرار خودش درجاي بايد چيزي هر ميكند حكم همچنانكه عدالت
حسباستعدادها بر مسئوليتها و بنشيند خويش جاي بايددر كسي هر همچنين
را اجتماعي و فكري امنيت بيخردي خردو هر تا شود پذيرفته لياقتها و
.نستاند خردمندان و ازبزرگان
را عالمان جاي جاهلان كه ايناست اجتماعي امنيت تامين راههاي از يكي
را جاهلان و دانشورانبرگيرند پاي و دست از را حزن و بندخوف و نگيرند
فرمانبرداريبنشانند و تربيت ميز بر وفرماندهي ، مسئوليت ميز جاي به
.واردنيايد خللي جامعه امنيت در تا
به شوم پديده دو با امنيتاجتماعي و عدالت ايجاد براي (ع)علي حضرت
.آورده باد ديگريقدرتهاي و آورده باد ثروتهاي يكي ;مبارزهبرخاست
خواهد مهلكتر و خطرناكتر مراتب به آورده باد ازثروت بادآورده قدرت
از و است مقدم ثروت عادلانه توزيع قدرتبر عادلانه توزيع لهذا ;بود
از را قدرت هم خويش سرآغازخلافت در حضرت آن.بود خواهد آنضروريتر
بيتالمال به را خليفهقبل بخشوده ثروتهاي هم و گرفت انسانهايناشايست
ملت دربرابر دولت كه تكليفي عمده كه ميگردم سخنباز اصل بهبرگرداند
و عدالت.است اجتماعي امنيت و عدالت هماناتامين است ، نهاده دوش بر
كه شود تدوين قانوني اگر.همدگرنيستند از متباين مقوله دو امنيت
عدالت تحقق از برآوردهسازد ، را جامعه افراد از محدودي حقوقدسته
افراداجازه همه به كه باشد حاكم قانوني اگر يا گشتهايمو دور اجتماعي
همه اگر و نهادهايم پا زير را ندهد ، عدالت شخصيت پرورش و افكار بروز
بهايي كرامتآدميان و انساني ارزشهاي به ما و شد اينهامحقق
.كردهايم وامنيت عدالت نفي نپرداختيم ،
انسان كرامت با كه شود پيدا زيادي منكرات است ممكن جامعهاي هر در
گناه شدت منكرات ، از پارهاي عرصه در است ممكن ولي باشد ناسازگار
باب ازشود ديگر گناهان مايه بن و ريشه كه كند ايجاد غلظتي آنچنان
انحرافات و گناهان از كثيري ريشه اقتصادي نابرابري و نمونهفقر
و معنوي هويت از را جامعه كه تركنماز ، پديده.است اجتماعي و فردي
:فرمود (ص)اكرم پيامبر.دارد گرسنگي و فقر در ريشه بازميدارد ، ارزشي
هم صومي و صلوه نباشد نان لاصمنا ، اگر و صلينا ما الخبز فلولا
.بود نخواهد
(ص 226 ج 3 ، الحيات ، )
انسانا لاتلم:ميكند توصيه (ع)حسن امام فرزندش به (ع)علي حضرت
دنبال به كه را انساني فرزندم ، ;خطاياه كثر عدم فمن قوته يطلب
باشد نداشته شب نان كه كسي زيرا مكن ، ملامت است ، شب نان تهيه
.بود خواهد زياد لغزشهايش
(ج 4ص 280 الحيات ، )
انسانها و مختلميسازد را جامعه امنيت اقتصادي ، ناهنجاريهاي بعضي
آوردهاند ، جرمشناسي كتب در كه آماريميدهد سوق گناه سراشيبي به را
از دسته دو دست به منكرات و فحشاء غالب ;كه ايناست نشانگر
.محروم و فقير انسانهاي يا و مترف و مرفه انسانهاي يا ;انسانهاست
همچنانكه بود ، خواهد زيانبخش جامعه براي دو هر افراطي ، فقر و رفاه
الذنوب ، زيادي وينسي القلوب يفسد كثرهالمال:ميفرمايد (ع)علي حضرت
.فراموشيميسپارد به را گناهان و فاسد را دلها ثروت
(ص 244 غررالحكم)
للدين ، الفقرمنقصه ان:زمينه اين در (ع)علي از سخني به بنگريم
را خرد و دارد زيان را فقردين;للمقت دايحيه للعقل ، مدهشه
.آورد دشمنيپديد و كند سرگردان
(ص 419 شهيدي ، دكتر ترجمه نهجالبلاغه ، )
مستمند زيراانسان ;بود نخواهد چيز سه اين جز هم اجتماعي ناامني
و است بدوي نيازهاي رفعساير و شكم پركردن او كوشش و هم تمام
با كه مسايلي از جلوگيري و معنوي ، و تكاملروحي باره در نميتواند
.بيانديشد دارد منافات وي كرامت
كيست؟ گردن به گناه
و كيست؟ اجتماعيبرعهده ناامنيهاي و گردنكشيها گناه ديد بايد حال
جبر استنباطات براساس قدما بايدگرفت؟ را كسي چه گريبان جا اين در
اقتصادي و اجتماعي نابرابريهاي و فقر منشا و خود ، ريشه گرايانه
زمان و ماورايزمين و درآسمان بلكه بيدادگر ، حكومتهاي و زمين در رانه
گناه از را ناسوتيان و لاهوتيانميانداختند گردن به را گناه و ميجستند
شكوه گونه به هم ما ادبيات در انديشهاي وچنين ميدانستند مبرا
ايندوبيتي در را آن نمونهاست يافته انعكاس گردون چرخ شاعراناز
;ميكنيم مشاهده عريان باباطاهر
گردون چرخ بر رسد دستم اگر
چون آن و است چون اين كه پرسم ازو
نعمت و ناز صد دادهاي را يكي
خون بر آغشته جو قرص را يكي
و غنا و مسئلهفقر عليه اعتراضي و انتقاد هرگونه بينش اين براساس
برخي كه اين شگفت و است ونگونبختي شقاوت دليل اجتماعي نابرابريهاي
را دردمندان و فقرا سو يك از پذيرفته ، را چنينتحليلي اخلاق علماي از
مترتب برصبرشان را اخروي ثواب اجر و كرده دعوت بردباري و بهصبر
اين از تا نموده دعوت احسان بخششو به را اغنيا ديگر سوي از و ساخته
:بيايند بيرون سرافراز الهي ازآزمون گروه دو اين طريق
درويش اي شكايت گيتي زگردش مكن
مردي نسق برين هم اگر بختي ، تيره كه
هست كامرانت دست و چودل توانگرا
بردي آخرت و دنيا كه ببخش ، بخور ،
(سعدي)
از را اجتماعي ناامنيهاي و غنا و فقر جريان گناه روزگار اين در اما
وبال بلكه ندارد ، شكايتي گردون چرخ از كسي و برداشتند لاهوتيان گردن
طرحتئوري با و انداخته توطئهگران گردن رابه اجتماعي آلودگيهاي
صورتي ساختهاند ، در مبرا مسئوليتي هرگونه از را داخلي حكومتهاي توطئه
امور داخلي مجريان بهگردن كار گناه بازهم باشد ، درست طرحي چنين كه
و ضروريترين در را خارجي نتواندتوطئهاي كه حكومتي زيرا ;است
جاي حكومتهايي چنين ناشايستگي در سازد ، مسايلنابود مردميترين
و تاكيد اينجانيز در و كرده اذعان بارها نگارنده.نميماند ترديدباقي
ريشهكن جامعه در را غنا و پديدهفقر بتواند دولت اگر. كه ميكنم تكرار
زمينهاي هيچ دهد ، كاهش جامعه در را سياسي اقتصاديو فشارهاي و سازد
كسي برهيچ و.داشت نخواهد وجود فرهنگي تهاجم و خارجي برايتوطئه
رفتار يك و ميكند فشارتغيير شرايط در انسانها رفتار كه نيست پوشيده
ناامني احساس انسان كه است فشار شرايط در.ميشود فطري غير فطري ،
مشروعو وسايل راه اين در و برميخيزد اندوزي ثروت دنبال به و ميكند
رواج آميز مصلحت كهدروغهاي است فشار شرايط در.نميشناسد را غيرمشروع
راست من كه نيست مصلحت ديگر:ميگويد تحتفشار انسان و ميكند پيدا
كه جالباين.مينهم پاي خود وجدان بر و كنم رعايت را وانصاف بگويم
حجيت او گفته و حرف گرفت ، هيچ قرار فشار تحت انساني اگر:ميگويد اسلام
دولت و ملت يگانگي كه است شرايط دراين.داشت نخواهد اعتبار و
دولت برابر در مردم همميشود تبديل دوگانگي وبه شده خدشهدار
جلوه گونهديگري به را ملي اطلاعات و اخبار دولت هم و تزويرميكنند
روي بيگانه صداي ميگذردبه كه آنچه از اطلاع براي مردم و ميدهد
خلاصه ;ميآيد بهوجود تخاصم حالت يك وملت دولت بين نهايت در و ميآورند
جامعه در اعتمادها تمام و يافته تمام رواج وسوءظن ترديد آنكه
تامراكز گرفته خانواده يعني ;جامعه واحد كوچكترين از.سلبميشود
ندارد وجود اعتمادي هيچنقطه كارگاهها ، و نهادها ساير و صنعتي اداري ،
جامعه و است مدنيت شيرازه كه واجتماعي سياسي مشاركت كلام يك در و
آنگاه ، ;ميرود بين از دولت و ملت دست به شد ، نخواهد آنمحقق بدون مدني
فشار اهرمهاي نتيجه ودر ميگيرد فرا را جامعه سراسر بيتفاوتي بيماري
و ميشود متراكم يكسويه و متمركز وقدرتي خودكامه دولتي دست در يكجا
عمدهرسالتش كه ميسازد بدل خيالاتي و وهمي دولت يك به بينرا واقع دولت
آن از و ميكنند چه و چهميگويند كه است شهروندان حال مراقبت و تعقيب
.ميسازد تبديل انسانهايتقيهاي به را وتلاشگر مبارز انسانهاي سو ،
دروغ از را وراست گذاشت فرق خادم و خائن بين نميتوان كه دراينجاست
تقيه حال در همه زيرا ;ضدانقلاببازشناخت از را انقلابي و داد تشخيص
.هستند
مختلف شرايط در انسان بدانند بايد دولتمردان كه اين آخر سخن
اندرز و پند با بتوان كه پنداشت نبايد و داشت خواهد متفاوت واكنشهاي
تامين زندگيش ضروري نيازهاي تا است انسانموجودي و برآمد مشكلات پس از
نان بهتامين اول بايد. آورد ، نخواهد روي ارزشها و بهمعنويات نگردد
.فرمود پيامبر چنانكه.سايرفرايض و نماز اداي به سپس و انديشيد مردم
و ميداند اجتماعي عدالت و قسط رااقامه پيامبران رسالت قرآن.
والميزان الكيل وافوا.:گذاشتهاست هم كنار در را ترازو و تسبيح
بيتفاوتي آتش و نمايد حفظ را جامعه امنيت اگربخواهد دولت اين بنابر
و بازگرداند بهجامعه را عدالت نخست بايد سازد ، خاموش را وبياعتمادي
.جويد راچاره جامعه محروم افراد زندگي نيازهاي
و يضع و الحق فيها يعرف عندمن تصيرالاموال ان المسلمين بقاء من ان
فيها لايعرف من فيايدي تصيرالاموال ان المسلمين فناء من ان و المعروف ،
مسلماناناين و اسلام ماندگاري عوامل از يكي ;فيهاالمعروف لايضع و الحق
كار در را درست كهميزان باشد كساني دست در ثروتها و اموال كه ، است
كار به وخير صحيح جريان در را هموارهاموال و ميدانند مالداري و مال
در اموال كه است اين اسلامي جامعه نابودي ازعوامل يكي.ميبرند
در را آن نداشتهو اموال صحيح مسير با آشنايي كه گيرد قرار دستكساني
.نميكنند هزينه درست راههاي
(ص 521/ج 11 / الشيعه وسايل)