پنجم ، شماره 1398 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 3 دوشنبه 12
|
|
طلاقيم قانون كشتگان همه ما
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
مادرانمان و پدران جدايي آتش در كه بيگناهاني.طلاقيم ثمرگان ما
هيچ كه كساني !محبت آواره.شديم آواره كه نبوديم بيش كودكي.سوختيم
نميكند حمايت آنها از قانوني
پدر تو محبت و خوب مادر مهرتو پر دست ميخواستيم كودكي اعماق در
نه.هم كنار در و ميخواستيم هم با را دو هر.باشد راهمان بدرقه عزيز
مادر دست در دست را مدرسه راه كه داشتيم دوست.فاصله فرسنگها با
.كنيم دريافت پدر گرم دست از بيسترا نمره جايزه و باشيم داشته
عنوانآيا با مطلبي به چشمم كه ميزدم ورق معمول طبق را روزنامه
اما.خواندم را مطلب.افتاد نيست؟ بازنگري نيازمند حضانت قوانين
صحبتي بازهم هستند ، بچهها آن موضوع كه امرحضانت در حتي ديدم
.است نيامده ميان به طلاق ازكودكان
در كداميك يكديگر از مرد و زن جدايي از بعد كه بود اين برسر بحث
برسر مادر و پدر كشمكشهاي هم بعد و دارند؟ صلاحيت ازفرزند نگهداري
گفتم ، اما خودم با.بود شده عنوان... و كودك حضانت گرفتن عهده به
نه و آنهاست از نگهداري به مادرحاضر نه طلاق از بعد كه بچههايي تكليف
چيست؟ نميكند ، آنان از حمايتي نيز وقانون پدر
پرورش خانواده گرم دركانون كه كساني براي مطلب اين درك شايد
از قربانيشده نمونه يك خود كه من براي اماباشد مشكل يافتهاند ،
گوشت با همواره را مادر مهر و پدر كمبودمحبت و طلاقم دفتر برگ هزاران
...نيست عجيب ميكنم ، اصلا نيز همچنان و كرده لمس خود وپوست
كسي تو به.پدر تو به.تومادر به.بنويسم نامهاي گرفتم ، تصميم پس
چه و..مسئوليتنمودي قبول ازدواج ، عواقب به وبيتوجه فكر بدون كه
تنهايي دروادي را فرزندانت و خاليكردي شانه آن بار زير از زود
.رهانمودي
شده ، كه هم بار يك كه بنويسم..حضانت مطلب نويسنده براي ميخواهم
در خشك وجودقوانين كه بنويسد باز و بنويسد طلاق ماقربانيان زبان از
دوموجود خودخواهي بازيچه زندگيمان كه ما آنبراي به عمل حتي و دادگاه
...و سوديندارد است ، شده مادر و پدر نام به
و پدر.خورد رغم ديگر بهگونهاي برايم سرنوشت كه بودم ساله دو كودكي
روح جسمكوچك ، به نگاهي نيم بيآنكه.گرفتند جدايي تصميمبه مادرم
دوراهي سر بر كه بودم طفلي.اشكبارمكنند چشم و شكسته دل غمگين ،
به يكبار و مادر به يكبار و ميكردم نگاه پدر به يكبار.اشكميريختم
.بودم دوآمده آن با كه راهي
آنها از عاجزانه هقهقگريههايم لابهلاي در و ريختم اشك و سوختم
.نگذارند تنهايم خواستم ،
دو اين لاي به لا دلم نازك شيشه و داشتند سنگ از دلي دو آن !نه اما
...همميخواستم با را دو هر كه بود اين من گناه.شد خرد سخت سنگ
واگذار پدر به مرا قانونحضانت طبق.شدند جدا يكديگر از سرانجام
يدك را بيمادري غم ميبايست كه شدم بچههايي جمله از آنپس از.كردند
.رفت و گذاشت تنهايم نيز پدر بود ، همين تنها كاش اي اما.بكشم
رفتند ، خود كار دنبال به هريك و شدند جدا يكديگر از مادر و پدر آري
.كنند توجهي بودم ، جگرگوشهشان منكه به بيآنكه
نيز جامعه بدتر ، همه ازرفتند و گذاردند تنهايم زندگي وادي در
هيچ ديگر;نه اما.رفتم سو آن و سو اين به محبت تشنه.گذاشت تنهايم
...شود مادر پدرو محبت جايگزين كه نبود محبتي
در كه اشكهايي ياد به كه وقتي كنيد ، باور شدهام ، پدر خود كه اينك
كينهاي و ميزند حلقه چشمانم در اشك بازهم ميافتم ، ريختهام ، كودكي
.ميكشد آتش به را درونم سخت
فرياد خود درون از كه نكنيد ، وقتي منعم.ميكنم درك را چيز همه كه حال
خودانديشيديد ، به تنها كه مادري و پدر اي شما ميزنم ، نفرينبر
.ساختيد آواره را جوجهنورستان و كرديد ويران مرا آشيانه
كه ميداني خود تو راميخواني ، غمنامه اين كه عزيزي برادر و خواهر
كلمه از پس ، .بگويم هم آنها جانب از بگذار پس.فراوانند من همدرد
كنم ، معرفي بيشتر بگذاريد ، .ميآورم ميان به را وما ميشوم دور من
مادرانمان و پدران جدايي آتش در كه بيگناهاني.طلاقيم ثمرگان ما
.سوختيم
قانوني هيچ كه كساني !محبت آواره.شديم آواره كه نبوديم بيش كودكي
مادر تو مهر پر دست ميخواستيم كودكي اعماق در.نميكند حمايت آنها از
و هم با را دو هر.باشد راهمان بدرقه عزيز پدر تو محبت و خوب
راه كه داشتيم دوست.فاصله فرسنگها با نه ;ميخواستيم هم كنار در
ازدستان را بيست نمره جايزه و باشيم داشته دستمادر در دست را مدرسه
.كنيم دريافت پدر گرم
ما گناه شديم؟ نفر دو قربانيناسازگاري معصومانه كه كرديم گناهي چه
ما گناه.كرديد بستهازدواج چشم كه بود مادري و پدر شما تنهااشتباه
.شمابود بيمهري و قهر
و پدر چنين آيا ميپرسم ، شما از.است واجب والدين به احترام ميگويند ،
اما.بلي كهميگوييد ، ميدانم احترامند؟ مستحق مادرهايخودخواهي
نسبت نفرت خوبي به رويد ، فرو طلاق كوچك نگاهقربانيان اعماق در اگر
و پدر اينگونه چون چرا؟ ميدانيد.ميكنيد درك را مادر و پدر به
و لطيف روح و ظريف طبع در دروغ و هستند بزرگي دروغگوهاي مادرها
را مادر سعيدارد ، چون دروغگوست ، پدر.ندارد جايي كوچكبچهها دنياي
استكه تلاش در نيز مادر.است كودك تمامزندگي كه مادري.بداند مجرم
خردسالي ايام در او مامن تكيهگاهو تنها كه كسي.بداند مقصر را پدر
دل در را نفرت تخم ميكند ، متهم را ديگري يك هر كه اينكار با.است
و تار بيشتردر نفرت شوند ، بزرگتر چه هر آنها پس.ميكارند كودكشان
...ميدواند ريشه پودشان
در بنگريد ، طلاق از شوهرهاقبل و زن مشاجرههاي به اگر !ميدانيد
:ميدهد جواب وزن برو و بردار را بچهات:ميگويد بهزن شوهر ابتدا
امثال و من اينجا تاباشد خودت مبارك.پدرمآوردهام خانه از مگر
سرپرستي از يك هر ابتدا در.هستيم ناسازگاريآنها براي خوبي بهانه من
هر كه دادگاهي.دادگاهخانواده.ميكشد دادگاه به كار.ميزند ماسرباز
بهآيندهمان و ما به بيآنكه هم آنجا در.ميگيرد بيشتررونق كارش روز
.ميكنند راصادر نامطلاق به حكمي بينديشند ،
.است آمده ما سر بر كه جناياتيبودهايد شاهد سيما و جرايد در بارها
يا تني مادر يا پدر درنهايت نيز دادگاه.خوردهايد افسوس اماتنها
در مادران و پدران اينگونه ازاست كرده مجازاتي رامشمول ناتني
باشد ، هيچ نشده آشكار آنان جرم كه زماني تا اما.فراوانند ما جامعه
.كند رسيدگي آن به كه نيست دادگاهي
متوجه شما تا بدهيم دست از را عضوي اينكه يا شويم؟ كشته بايد حتما
ما آينده طلاقبه حكم اجراي از بعد محكمه و مرجع كدامين شويد؟ ما
ما حق پس كنيم؟ زندگي چگونه بداند ، بودهكه ما دنبال به و انديشيده
كدامين در كجاييد؟ ميزنيد ، حق از داد كه كساني اي چيست؟ اززندگي
نشستهايد؟ محكمه
در نداريم؟ آينده از ماسهمي مگر نيستيم؟ جامعه اين از جزيي ما مگر
كهآنان بود مادري و پدري محبت حداقل ما نوجوانيحق و كودكي
كه است قاضي كدام و محكمه كدامكردند دريغ ما از را آن خودخواهانه
چشم شود ، قطع دست فقطبايد كند؟ صادر آشكار جرم اين عليه بتواندحكمي
گردد؟ صادر حكمي تا شود كشته ياانساني...و گردد كور
.نيست چنين اين ;نه است؟ بودنزنده متحرك دليل به تنها انسان مگر
قانون كشتگان همه مانماييم زنده مردگان بيمهري ، و ازبيمحبتي ما
مادر و خالصانهپدر محبت.ميخواهيم محبت.نميخواهيم ترحم ما.طلاقيم
...كه حيف ولي.را
مثل زناشويي ميگوييد ، شنيدهايمكه شما از بارها !مادران !پدران
اما.شيرين استيا تلخ نميداني نخوري ، و نشكني را تاآن است بادام
تلخ ، يا است شيرين نميدانيم كه را بايدبادامي چرا ميپرسم ، شما از
يا است تلخ ببينيم آنگاه.دهد ثمر تا شويم منتظر و بكاريم خاك دل در
ريشه از را آن بود ، اگرتلخ و دهيم آبش بود ، شيرين اگر و شيرين
بركنيم؟
تلخ نيز درخت اين از نوشكفته بادامهاي اگر نميپرسيم ، خود از چرا
را نهالان چرااين چه؟ آوردند ، بوجود را ثمر بد ازدرختان باغي و شوند
...پيوند ، نزنيم ثمر خوش نهالهاي با
.ميكنيد كن ريشه را نهال مانع ، كوچكترين با و نميكنيد چنين شما اما
ديگر طرف شكست براي حربهاي عنوان به را بچهها شما نيز دادگاه در
براي مثلاميسازد ابزار ما نيزاز قانون.ميدهيد قرار استفاده مورد
در مجازات شلاق ، تا 74ضربه كند مخفي ديگري از را طفل كه يامادري پدر
قاضي هستيم ، چرا هم اگر.هستيم مدرك بچهها ما مگراست شده گرفته نظر
نميدهد؟ قرار بازخواست مورد را ومادر پدر ما ، حضانت مورد در دادگاه
طلاق كودكان آنها اكثر در ميبينيم كنيم ، نگاه حضانت قوانين به اگر
كودكان؟ از حمايت معناي است اين پس.هستند مادر و پدر دست بازيچه
توسكي احسان