پنجم ، شماره 1403 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 9 يكشنبه 18
|
|
هنري آفرينش چكاد بالاترين
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
تفسير زيباشناختي و زبانشناختي ادبي ، ارزشهاي درباره گفتاري
ميبدي ابوالفضل رشيدالدين عدهالابرار ، اثر و كشفالاسرار
بن احمد رشيدالدينابوالفضلبن گرانمايه نوشتار بيگمان ، :اشاره
همه ميان در وعدهالابرار كشفالاسرار نامتفسير به ميبدي ، محمود
در سترگ ، اثر ايندارد يگانه و ويژه جايگاهي مجيد ، الله كلام تفاسير
صور و ادبيات عرصه در بيهمتاست ، فارسي زبان در ميدرخشد ، اسلامي عرفان
و عاليترين داراي ندارد ، مانند شناسانه زيبا تمثيلهاي و خيال
در.ديگر ويژگيهاي بسياري..و برداشتهاست و تاويلها ژرفترين
محمد دكتر ارجمند استاد ميگذرد ، گرامي خوانندگان نظر از كه نوشتاري
بسيار ارزشهاي از گوشههايي ومترجم ، ادبپژوه و قرآنپژوه روحاني حسين
.دادهاند قرار بررسي مورد اثررا اين
معارف سرويس
جناب؟ عالي آن وصف گويم چه من
كتاب دارد ولي پيغمبر ، نيست
بگويم سخن بيهمتا و دانشوريبزرگ ياد به تا سرم آن بر نوشته اين در
رهبر بوس آستانبگريانم را قلم بيهقيلختي ابوالفضل گفته به و
پارسي و دوست ايران شناس ، اديب ، اسلام ،(ع)علي خداگرايان
عربيت ، علوم عاشق ، علامه عارف ، زبانشناس ، دانشمند ، دوست ، حديثدان ،
المعقول جامع رشيدالدين ، هنرمند ، فقيه ، فيلسوف ، فرهيخته ، فرزانه ،
او جاودانه شاهكار در ;ميبدي محمود بن احمد بن ابوالفضل والمنقول
شادروان ويراسته 1126م ،/ق سال 520 نوشته عدهالابرار و الاسرار كشف
در 10 صفحه ، در 6678 خورشيدي ، اميركبير ، 1357 تهران ، حكمت ، اصغر علي
.وزيري بزرگ جلد
كرده يانوبت بخش گرامي ، سه قرآن تفسير در را خويش كار ميبدي ،
و عشق بخشسوم ، ;تفسير و شرح دوم ، بخش ;ساده يكم ، ترجمه بخش:است
در كه است دامن دراز نبشتاري سهبخش ، اين از يك هر در مراعرفان
.آمد خواهد گزارده گرامي ، گنجينههمشهري در پياپي شمارههاي
برترين ، والاترين ، گمان ، استوارترين ، بيهيچ نخست دربهره ميبدي نثر
و شيواترين ، والاترين زيباترين ، خوشترين ، بهترين ، پربارترين ،
همه در زمان هر در پارسي پاك تاريخزبان سراسر در گفتار يگانهترين
.است جايگاهان
راند سخن گوناگون ازجنبههاي ميتوان نخست همينپاره درباره باري ،
كهاكنون گفتار اين.نگريست در بدان گوشههايفراوان از و
اين سپارش ، واپسين.باشد شده بارنوشته پنجمين براي شايد ميخوانيد ،
نشانهاي و نام زير در و گردد بخش بهره چندين به نبشتار كه بود
رهنمود اين من.شود آورده نمونههايي يا نمونه كدام هر براي جداگانه ،
گرامي ، قرآن از او برگردان ديدم و كردم نگاه و نيوشيدم را خردمندانه
او مطلق و محض جاودانه انحصار در همگي كه است فراوان ويژگيهاي داراي
بسيار از اندكي و خروار از مشتي و هزار از يك ميگويم ، چه آن.هستند
:چنيناند مناند ، ياد به اكنون كه ويژگيها برخي.است
از گردي هيچ كه بهگونهاي كردگار كبريايي بارگاه داشتن پاس 1ـ
كژبيني و بدانگاري و پنداري نادرست و باوري سست و گمانمندي
او ساحت به (تشبيه و تجسم) همانندي و پيكروارگي همچون ،(نمونه/1)
جا ، اين از و برنينگيزاند را بيپايه پندارهاي چنين او و نيابد راه
.بستهآيد باره يك به بدسگالي هرگونه روي به راه
كه گونهاي به ورهبران ، پيامبران والاي پايگاه ساختن گرامي 2ـ
سراسر در كه شود استوار انديشهها و مغز اندرهمه و شود دانسته
بگزاردهاند پيمانه باپرترين و درست و راست را يزدان پيام زندگي ،
سامي كيشهاي نبشتاران در چه آن وارونه درست) و سستيفراننمودهاند و
دلهاي به ياوهاي و كژ انديشه حتي ،(است آمده اسلام پيامبر از پيش
جان به را جهان آزارهاي همه و است نيافته راه ايشان گل همچون
گزاري پيام در كه ندادهاند داري روا اهريمنان و ديوان به و خريدهاند
.آورند پديد راهبندي ايشان
آغازترين تا آن وريشهيابي پارسي واژگان ژرفاي در رفتن فرو 3ـ
آن انباشتهشدن و روزگاران درازاي در واژهها فرگشت همراه آغازها
ميبدي انگار زمينه ، اين در.گران افزونه بارهاي از زمان هر در
نوين زبانشناسي دانش امروزي جهان كشورهاي پيشرفتهترين در سال ساليان
(تخصص فوق) فراكارشناسي پايگاه به زمينه ، اين در و است آموخته
به واژه هر ريشهيابي براي بايد نخست كه ميدانسته زيرا است برآمده
سراسر آنگاه ، و برد واپس سرچشمه ، و خاستگاه تا را آن و برگشت دنبال
و سوي هم شيوهاي به است ، گرفته روزگاران درازاي در كه را معناهايي
به و بازشناخت را آن پيرامون هاله و فرونگريست تاريخ ، با راستا هم
ازشناسان آن اندوختههاي و انبار همه امروزي ، شناسان زبان گويش
كردنان معني به آنگاه و كاويد باز را (Nuance) سايهمان و (Notion)
.پرداخت زبان ديگر در ترجمه ، راه از يا زبان همان در
مگر:ميپرسد كسي.سوگندميخورم:ميگوييم امروزه.ميآورم نمونهاي
.است آري ، خوردني:ميگويد ريشهيابي كارشناس سوگندخوردنياست؟
گرفته گوگرد معني به (Saokenta) اوستاييسائوكنتا واژه از واژه اين
نموداران است خواهانميفرموده به داور كه گونه بدين است شده
و است ميزده تن دادگاه فرمان پذيرفتن از چونخواسته و بياورد
گوگرد كه ميداده فرمان او به داور است ، ميگفته زن دروغ را خواهان
دروني آرامش و قلبي باور پايه بر بوده ، راستگوي خواسته ، اگر.بخورد
.نميديده آسيب و است ميخورده گوگرد مغزي ، آمادگي و رواني آسايش و
در تن حق به ميگشته ، هراسان (جان بيم از) دم همان بوده ، دروغگو اگر
.است ميپرداخته خود بدهكاري (نمونه/1) ميداده
به (mannaeure,maneuver)مانوور واژه فرنگان ، زبان در نمونهاش ،
رزم رزمآزموني ، نيرونشاندهي ، زورآزمايي ، ترفند ، چارهگري ، :معني
...و افكني هراس هماورد در آرايشگري ، آرايي ، بزم خودنمايي ، آرايي ،
به (manuopera) اوپرا مانو از است ، ميانه لاتين از.اينهاست از بيش
(manus) مانوس از توانايي معناي به (manu) مانو از كاردستي ، معناي
اوپراري +(دست معناي به فرانسه در La main:بسنجيد) دست يعني
بن از كار ، معناي به (opus) اوپوس از كاركردن ، معناي به (operari)
.(op) اوپ ريشه يا ياستاك
زبان بالنده و وبرومند پرتوان زبان آفرينآور و شگفتانگيز اعجاز
واژهمناوره فرنگي ، واژهمانوور برابر در عربها كه است اين قرآن ،
همان (معرب) شده عربي ميپندارد شنونده يا خواننده كه گذاشتهاند را
عربي زبان فرهنگستانهاي دانشمندان همه كه آن حال است ، فرنگي واژه
ريشهنار دو هر آن در كه است سره و ناب عربي:كردهاند آگهي آشكارا
و بازي و روشنايي با كار معناي به كه داشتهاند فراچشم را ونور
المناورات:است آن گزارههاي از و است آتش (از) با نيروگيري
.الامبرياليه المناورات ;الاستعماريه
فرنگي مانوور واژه اين داراي نبشتهاي نميتواند كس هيچ:ميگويم اكنون
و باشد داده انجام را ريشهيابي اين كه اين جز برگرداند پارسي به را
.باشد پيموده استواري و درستي به را راه اين سراسر
آيه يك برگردان در كهميبدي داد خواهم نشان زمينه همين در بويژه من
كرده واژهكام با زيبايي و نازك بازي و برداشت چه گرامي قرآن از
هنرنمايي همين درباره ميتوانم من خدا ، خداوندي به راستي ، به كه است
.بنگارم بزرگ كتابي ميبدي ،
جزيره نيم تبارهاي ازهمه عربي واژگان خستگيناپذير كردن بررسي 4ـ
مردم چندين از زبان ، چندين از گردآمده آغاز ، در واژگاني ;عربي
شدهاندر همبسته اينك و (جزآن.. و حي بطن ، عشيره ، قبيله ، چندين)
با اسلامي امپراتوري جاي همه از گران بارهاي برگرفته يگانهاي بافت
.روزگاران گذشت
از آن شناختي زيبايي وهنرهاي پارسي پاك زبان گستره در رفتن فرو 5ـ
.آنكران تا كران اين
همه بر دستيابي فرسابراي توان وجوي جست و پارسي پژوهيدن 6ـ
مغزهاي ازكوشاوردهاي برخوردار همواره آن ، ريزهكاريهايآفرينندگان
.مكان و زمان هر در برليان
چكيده آن به بردن برايپي شبان و روزان هزاران ماندن بيدار 7ـ
.واپسيندوران پيامبر پايهاي پيام اسلام ، گوهربنيادي قرآن ، رسالت
براي كشندگان ، رياضت وشكيب درنگ با همدگر كنار در واژگان چيدن 8ـ
آفريدن سپس و اينان ميان در منطقي و استوار پيوندهاي آوردن پديد
.پرتوافشان گزارههاي بهترين
دور گذشته در مردم زندگيراستين به و تاريخ به استادانه نگريستن 9ـ
تا اكنون ازهم آينده در آن چرخش چگونگي كردن وپيشبيني ;نزديك و
.آيندگان راه فرا آن از چراغي ساختن فروزان و ;بيكران
سخن ، زيبايي به هركاري ، پي در و كار هر از پيش دوختن ، چشم 10ـ
.برگردانقرآن راستههاي همه در نوشتار وشكوهمندي گفتار دلپذيري
بهترينه چه هر دادن برايانجام وقت ساعت هزار صدها كردن سپري 11ـ
كار پيشاهنگان تواناي دستهاي به آن سپردن و خويش تاريخي دشوار رسالت
.جهانيان پيكار و
اين بدآمد آمدو خوش به خويشبيپروا جداگانه و آزاد راه پيمودن 12ـ
.زورگويان خودكامهترين گرچهاز آن و
و امانت اندازه بيشترين ميان اعجازآميز ، و شگفتانگيز گردآوردن 13ـ
گفتار بر زيبايي بيشتر چه هر افزودن هنگام ، همان در و برگردان صداقت
.بيان شيوه كوتاهترين و واژگون كمترين در نبشتار ، و
كارهاي ميان پيوندبخشيدن براي جهاد جانكاهترين به برخاستن 14ـ
زندگي در مردم سوزان خواستههاي ضروريترين با دانشي ، و ادبي و هنري
رستگاري و آزادي و آبادي راه به ايشان پيوسته نبرد و جهان اين عيني
گسترده و ژرف و ناب مانندپژوهشهاي نه هرگز.زمان همين در رهايي و
مردمان هزار هزار هزاران سرنوشت با جاودان بريده پيوند امروزي ، علمي
چرخش هر در هزارينه و...هزار هزاران گزند از ايشان بيكران دردهاي و
.گردان گنبد اين
همگاني فرهنگ و بشري شاهكارهايادبيات از يكي كه ميبدي كار باري ،
.ميدارد بسيار ويژگيها اين از است ، مردمي هنرجاودانه و انساني
همان ،(آيد گزارده را او حق از اندكي شايد كه) وي شايان و درست گفته
همه خوبان چه آن:گردد گزارش وي به ميبايد كه است آوازه بلند گفتار
چنين نبايد نيز.نيست گفتار همه اين اما.داري تنها تو دارند ،
فصل چهارده بدين را اولي درنوبت وي گزارههاي ميتوان كه انگاشت
در من آورد جداگانه نمونههاي كدام هر براي و كرد بخش جداگانه
.كنم بندي فصل و دستهبندي را او كار ونتوانستم كوشيدم بسيار اينباره
همهاش و دارد آيه گرامي 6666 قرآن ،(مثال براي) اگر:بگويم روشنتر
آيه ، اين 6666 همه برگردان در نيز ميبدي برگردان است ، ايزدي اعجاز
پاك زبان بيمانند اعجاز آن همه و است امتياز چهارده همين داراي
گردانيده پس است ، واژه داراي 77934 گرامي قرآن اگر.است پارسي
گسترانيده بيشتر را سخن آيهها گزارش در كه رو آن از شايد ميبدي ،
يگانه گوهران از گرانبار واژه يعني 233802 اين برابر سه كم دست است ،
به (بيان و معاني) شناسي زيبايي هنر برپايه باشيم خواسته اگر.دارد
از همگي او واژگان:كه گفت توانيم بنگريم ، اولي درنوبت او شاهكار
به و است پيراسته (كلمه فصاحت) واژگان شيوايي به زننده آسيب آفتهاي
سخن شيوايي آسيبهاي همه از او گزارههاي ;آراسته آن زيباييهاي همه
او خود ;آنبرخوردار زيباييهاي همه از و است كنار بر (كلام فصاحت)
نمودگاربلند او گفتههاي و (متكلم فصاحت) زباني شيرين شكوهمند تنديس
(monument) يادمان خود ، او و است (كلام بلاغت) گفتار رسايي شكوه به و
.(متكلم بلاغت) سخنور رسايي
.كرد نتوانيم كاري نمونهها كرد ياد جز اينك
اين به بند پاي است ، استوارترين كردگار ذات سر بر گفتوگو كه جايي
كردگار ستايههاي:كه است اسلامي فلسفه و كلام در منديسراسري آيين
چندين برگردان در.هستند (او ذات عين صفاتوي ، ) او هستي همان درست
بر رحمان:كه ميكند بسنده همين به نمونه ، براي (پيرامون 15) آيه
(حشر) سوره 59 آيه 23 در.(الاسرار ، 6/93 كشف ;طه/20/5) شد مستوي عرش
الذي هوالله:ميپوشاند زربفتي پارسي جامه چنين را خداوند ستايههاي
داناي:الشهاده و الغيب عالم;او جز خداي نيست كه اوست:الاهو لااله
;مهربان بخشايش فراخ آن اوست ;الرحيم الرحمان هو;وآشكارا نهان
;كاستي بيهيچ:السلام;پاك:القدوس;خوبيها پادشاه:الملك
تاونده:العزيز;استوار راست گواه ;المهيمن;كننده ايمن:المومن
;دارنده خويش برخواسته مردم:الجبار;نماننده هست هيچ به تواننده
:يشركون عما الله سبحان;كسي بر كند ستم كه آن از برتر:المتكبر
.(الاسرار ، 10/45 كشف) ميگويند را او كه انباز از را خداي پاكي
بر كه ميپژوهيدم را پيامبران با او برخورد چگونگي زمينه ، همين در
و پاك نادرست ، كار كمترين به شدن آلوده از مسلمانان ، ما باور پايه
پوشيده كس هيچ بر كه نگريستم كنوني گزارشهايتورات به.پاكيزهاند
ناگاه.است شرمآور و تلخ دريده ، آزرم گستاخ ، اندازه چه تا كه نيست
بادپاي سمندهاي آن از سليمان ديدن سان داستان از او ترجمه به
:است انداخته راه به توفندهاي تندر چه ديدم و رسيدم پادشاهي
مرا.سليمان است بندهاي نيك بسي.سليمان را داوود بخشيديم
در او بر گذراندند كه گه آنگراينده من به و نيكوي بود ستايندهاي
مهر و دوستي برگزيدم من:گفت.تيزرو تندرست اسبان آن نيمروز ، پي
در آفتاب كه گه آن تا.خويش خداوند ياد بر جهان ، اين چيز و اسبان
(كشفالاسرار ، 8/343 ;ص/38/3032) فروشدي كه بود نزديك گاه ، نهان پرده
دارد ادامه