پنجم ، شماره 1405 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 11 سهشنبه 20
|
|
بياني و هنري جلوههاي برترين
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
تفسير زيباشناختي و زبانشناختي ادبي ، ارزشهاي درباره گفتاري
(دوم بخش) -عدهالابرار و كشفالاسرار
;گذشته واژه كار از حاضر مونث يگانه ساختار !بنگريد را واژهتوارت
آن معناي.وري ريشه از هم ، از جدا تفاعل ، لفيف باب افزوده ، واكي سه
فرآورده فرجامو و پيامد ميبدي اما.گشت نهان خورشيد:آشكاراست
انديشه و مغز بر روي هيچ به كههرگز چيزي.ميپايد را خويش سخن پاياني
روزگار لبه بر ايستاده انديش ژرف پژوهشگردانشمند مردمان ما
و اعجازدانش هزار هزاران به آراسته و آباد و آزاد زريندرخشان
گشت نهان خورشيد آري ، :همنميكند گذر حتي يكم ، و بيست سده تكنولوژي
قرآن بايدگوهر !هرگزگشت سپري سليمان پيامبرخدا نماز..و
درياي از جا دراين من:(ميگويد حال زبان به) ميگويد ميبدي.رانگريست
سوي به راه و ميجويم بهره اسلامي وفلسفه كلام درباره خويش دانستههاي
ما:ميزند نهيب ما بر آنگاه.ميپويم يزدان سخن راست و معنايدرست
تك اين كه دم همين تا ميبدي از پس !كجايي تو تفكر بحر اين در كجاييم
معني سان همين استثنا ، بيهيچ مترجمان ، همه مينگارم ، را واژگان
.!گرديد سپري پيامبر ونماز شد نهان خورشيد:كردهاند
گه آن:نگريستم را داود داستان از او گزارش و برگشتم دنبال به پس
ايشان و زد بيم ايشان از او و داوودشدند بر كوشك برآن دادخواهان كه
برديگري يكي تن ، دو ما ازداوري به يكديگر با تنايم دو.مترس:گفتند
مران بيداد فرمان ، در و داوريكن راستي به ما ميان پس.ميجويد افزوني
من برادر اين.فرانماي راست داد راه را ما و مگذران در داد اندازه و
فرا گوسپند آن:ميگويد.ميش يك مرا و است ميش نه و نود را او.است
كند زور مي و ;سخن در مرا ميشكند باز او.كن آن خداوند مرا و ده من
كه تو ميش خواستن با كرد ستم برتو:گفت داوود.زباني چيره به من بر
بر همكاران هامكاران و انبازان از فراواني و ;بود هم به وي ميشان با
.اندكياند ايشان و.نيكوكاران و گرويدگان مگر ميجويند افزوني يكديگر
از خواست آمرزش پس.ميآزموديم را او ما كه درستي به بدانست داوود و
ص) گشت ما با آهنگ و دل به و درآمد را نماز و خويش خداوند
.(كشفالاسرار ، 8/330331 /38/2124 ،
ايتها اذنموذن ثم:ميگويد گرامي قرآن.يوسف داستان در باز
تا فزود ، و بيكاست مترجمان ، همه(يوسف /12/70) لسارقون انكم العير
بهپارسي چنين نمونه براي و نگريستهاند را آيه معنايظاهري هماكنون ،
شما گمان بيهيچ كاروان ، اي:كه زد بانگ زني ، بانگ سپس:برگرداندهاند
آن همه نه و ميگيرد كاروان معناي به را عير نه ميبدي ولي.دزدانايد
:ميفرمايد و فروميرود قرآن گوهر ژرفاي در باز.ازدزدان راگروهي
در كه بداريد ايكاروانيان ، :داد شهرآواز در بر آوازدهندهاي آنگه
.(كشفالاسرار ، 5/107) شمادزداست ميان
مصر ، از گشت كاروانگسسته چون:پيامبر همان داستان در ديگربار ،
اگر ;مييابم يوسف بوي من:[راه روز سرهشت بر] گفت يعقوب پدرايشان
كشفالاسرار ، ;يوسف /12/94) ندانيد نابهكارگوي و نادان مرا شما
همه وارونه باز نكردم ، ياد كهمن ميبدي ويژگيهاي از ديگر يكي.(5/133
در پارسي واژگان نواختسازي يك به كه ايناست ديگر ، گردانندگان
گريزان ازآن آهنگپيشين ، با حتي و نيست پايبند تازي ، برابرواژگان
سان به است ، آمده گرامي درقرآن بار كه 2697 را آري ، الله.است
ميبينيم.مينويسد همانالله روزگاران ، همه قرآندر مترجم والاترين
مارمادوك انگليسي ، محمد زبان به آن مترجم برجستهترين (نمونه براي)كه
به) وي ريشهغ كه نميداند هيچبايسته ولي.ميكند كار همين نيز پكتال
.گرداند يكدست و نواخت هم را (معنايگمراهي به جا همه در ما گمان
معناي همانجا ، شايندگي و خواهندگي به هرجايي ، در اين ، وارونه درست
گرامي قرآن واژه با 77934 او برخورد.ميآورد آن براي جداگانهاي
ديگر:بنگريد آيه اين در را واژهغوي از او برگردان.است همينسان
داستان از شنود چه تا نيوشان ;ميرفت ترسان شارسان در بامداد ، روز ،
بود خواسته ياري ديروز كه ديد را مرد آن اينك.اوي كشنده و وي كشته
اسراييلي آن موسي گفت:موسي از ميخواست رسيدن فرياد باز كه ;او از
.(كشفالاسرار ، 7/172 ;قصص /28/18) مرديآشكارا توييجنگين:را
ميبدي.مرد جنگين:بنگريد زربفت تافته اين به نيك خدا به را شما
جاي به تاريخي رويدادهاي روند از درستي ارزيابي و برآورد صددرصد
چايلد گوردون امروزي نوين پدرتاريخنويسي انگار ;ميآورد
تحليليروزگار تاريخ كه است (18521883) تاينبي يارآرنولد(18921957)
.مينگارد درست و ودقيق استوار چنين اين را باستان مصر فرعونان
و حساس و ظريف رسالتي (عليهالسلام و نبيناوآله علي) موسي خدا پيامبر
و ونرمخويي خونسردي و آرامش با كه دارد دوش بر وسرنوشتساز كمرشكن
را ايشان و گرداند بيدار را مردمانخود شمارشگري ، هزاران و دورانديشي
لابلاي جاني ، از آسيبهاي ترين اندك دادن با و سازد ويگانه دهد آرايش
آن ميان ، اين در و كشاند نرمشبيرون به شدگي سركوب و بردگي سنگ تخته
كينه و برميخيزد ناپخته و خام نسنجيده ، كاريبسيار به كنعاني مرد
را او موسي ميكشاندو خود دنبال به را خدا پيامبر و شخصيبرميانگيزاند
اين و نيست هنگامهها اين هنگام كهاكنون ميكند نكوهش تلخي ، و تندي به
.است خويش اندرجاي نه كار ،
شكوه و زيبايي ميآورم ، عنصر پس اين از و آوردم تاكنون چه آن همه در
به را آرزو و آرمان و اميد و عشق و تابندگي و درخشش و جبروت و جلال و
كه بپذيريد و بسپاريد ياد به و بپاييد نيك خورشيد ، روشنايي و گرمي
.است آن عنصر برجستهترين
در بار يك ميآورمكه نشانه و برميگردم داوود داستان به بار ديگر
هم كه ميبرد كار به گشت پارسيگسسته واژه ل ص ستاكف يا بن برابر
جايگاه خواهش به ديگر جاي در و ;فرانمودم يوسف /12/94 آيه در اكنون
.رسيد هامون به و گشت گسسته:ميآورد افزونهاي آن ، بايستگي و
هامون به ايشان و ;شهر از سپاه و طالوت گشت گسسته چون:ميفرمايد
آن از كه هرجويي به آزمود بخواهد را شما الله:گفت طالوت آمدند ،
كه آن مگر.است من از آن ، از نچشد كه هر و.است من از نه بياشامد ،
بياشاميدند آن از رسيدند ، جوي آن به چون.بركشد نوشه يك خود دست به
بگرويدند كه آنان و وي بگذشت جوي برآن چون پس.ايشان از اندكي مگر
.نيست وي سپاهيان و جالوت با كاوستن امروز را ما گفتند ، او ، با
اندك بسا:خداي ديدار به و رستخيز به بودند بيگمان كه ايشان گفتند
ولله.خداوند ياري و دستوري به را فراوان سپاه بازشكستند كه سپاها
.(كشفالاسرار ، 1/665 ;بقره /2/249) ياري به است شكيبايان با
شده برده كار به قرآنگرامي در بار كه 92 ميرسيم واژهعزيز به باز
تواننده تاونده:گزاره حشر /59/23 سوره ميانفقطدر اين از و است
.فرانمودم كه است برده كار به آن برابر در را نماننده هست هيچ به
و جايگاه خواهش به جا ، در 92 و ميسازد آزاد را خود ميبدي ولي
از ميآورد آن برابر در جداگانهاي و شايان پارسي واژه آن ، بايستگيهاي
;جمعه /62/3) دانا بيهمتاي اوست:الحكيم هوالعزيز و:ميان آن
.(كشفالاسرار ، 10/93
و است آن قرآنگرامي ، فهم ترجمه كليد است ميبدي با حق و است راست
حتي كه گنجخانههاست چندان زمينه اين در گزارشخودش ، به ، را ميبدي
مردمان از گرانباري ، گروهي از برد بيرون سوي يك به مي آن ، كليدهاي
.(كشفالاسرار ، 7/339340;قصص /28/76) را نيروي با
روحاني محمدحسين دكتر نوشته