پنجم ، شماره 1407 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 13 پنجشنبه 22
|
|
ميبدي زبانشناختي آگاهيهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(واپسينبخش) هنري آفرينش چكاد بالاترين
شناسي برپايهدانشزبان هم آن ، براي آشكار نشانهاي و بازگواه اينك
ميان موي ، باريكي به ظرافتي با كه چنان ميآورم امروزي يابنده ريشه
از يكي اين و ندارد فعلي ريشه يكي ، آن ميبيندچه جدايي ونهار يوم
كهدر است پايه براين.است بخشيدن روشني معناي به فعلينهرينهر ريشه
سوره درهمان و برميگرداند بهروز را باريوم پنج نبا ، سوره
شما جهانداري و زيش روزروشن ، و:ميگيرد روشن روز معناي به نهاررا
.(كشفالاسرار ، 10/347 ;نبا /78/11) ساختيم هنگام را
ويژه چيرگيبيمانندي ، با مترجمان ، همه از بيش گفتم ، كه چنان همو ،
گرد بيان شيوايي و زيبايي با امانتبرگردان و صداقت ميان او ، خود
توضيح دوم درنوبت ولي ميآورد را خود برداشت گستاخانه و ميآورد
ايشان بر و:آيد پيش بدسگالي فرصت را كسي مبادا ميآورد روشن و صريح
با آن خريدن باز ندارند ، كه خواهند و دارند روزه كه توانند كه است
كشفالاسرار ، ;بقره /2/184) پيمانهاي را روزي هر ;درويشي دادن خوراك
كه ميآورد را اسلام فقهاي همه فتواي همانجا ، در بيدرنگ.(1/483
.گزيري جاي به نه و است گريزي آن از را كسي نه كه ;است خدشهناپذير
اگر:بود گزيننده هركس كه بود اسلام ابتداي در اين ، :ميفرمايد
درويشي به خوراك پيمانهاي و بگشادي نه ، اگر و داشتي روزه خواستي ،
.(كشفالاسرار ، 1/486) دادي
بهتماشاينمايشگاهان را خوانندگان كه است رسيده آن هنگام اينك
.بودهاند آن درون در گفتار ، اين ازآغاز اگرچه ببرم آهورايي زيبايي
كران از را او دادند آواز آتش ، آن به موسي آمد چون:نمونه چند
درخت ، آن از آن ، بر كرده آفرين جايگاه آن در راست ، فراسوي از رودبار
كشفالاسرار ، ;قصص /28/30) جهانيان خداوند اللهام من موسي ، يا:كه
.(7/289
تندري توفان اين جمله ، فقطيك برابر در ;ديگر نمونهاي و
در.مياندازد راه به را زيباآفريني و هنري آفرينش از (Thunderstorm)
فتدت او:ميفرمايد فرعون به موسي خطاب در تزكي ان الي لك ترجمههل
پيروز و بهروز كه آيي آن با كه آن ، توان داري شوي؟ هنري و پاك كه
امروز ، همين گويي.(كشفالاسرار ، 10/364 ;نازعات /79/18) شوي
!سرودهاند را آن نوپرداز سخنسرايان برجستهترين
-معاني ازدستور ، ميبدي بيكرانه گسترده و ژرف آگاهي درباره باز
(Aesthetics) زيباشناختي رمزهاي همه...و رازها واژهشناسي ، بيان ،
ميداند را جهان زبانهاي همگاني آيينمندي اين نمونه ، براي عربي ، زبان
باب در تساول رو ، اين اززيادهالمعاني علي تدل كهزيادهالمباني
بلكه نميگيرد يكديگر از پرسيدن دوسويه معناي به (يكجا در) را تفاعل
گزندناكشان كارهاي انجام از و سرگردان مردماني ميان فراوان پرسشهاي
;نبا /78/1) ميپرسند؟ چندين چيز چه از:يتسائلون عم.هراسان
پيام.نميكنند پرسش يكديگر از آري ، .(كشفالاسرار ، 10/347
ازفرجام نادان و ناآگاه مردمان اين ميان در فراواني رستاخيز ، پرسشهاي
ناباوري و هيچباكژانديشي رو ، اين از و است انداخته راه به كارشان
.(است بيهقي ازابوالفضل تعبير) برآمد نميتوانند خويش
.ميرسد (هنگام ، آغازين همان در و) پاياني سخن به نوبت آنگاه
اين زندگي سرنوشت:پرسمان ترين پايهاي ريشهايترين ، بنياديترين ،
زمينه اين در خدا سخن ميبدي.دين با پيوند در مردم جهاني آن و جهاني
بقره) نيست دينآوردن در ناكام ، به:ميدهد گزارش ما به گونه اين را
.(كشفالاسرار ، 1/686 ;/2/256
.مطلق و محض نفي ;جنس نفي بالاي نفي.است روشن سخن
انگليسي.هست مطلق و محض نفي براي گزارههايي نيز ، ديگر زبانهاي در
:ميگويند كنند ، نفي پايه از بخواهند ، چون زبانان فرانسوي و زبانان
There's no....
IL n'y a pas de....
:آيه اين از فرانسوي و انگليسي برگردان
There's no compulsion in religion..
IL n'y a pas de compulsion a religion..
بياموزد ما به را خدا سخن ميخواهد گزارش ، گونه اين گزينش با ميبدي
:ميگويد.كرد ونبايد هست:نميگويد.نيست كار در زور دين ، كار در كه
.نيست هيچنيست امكانپذير ;ندارد وجود;كرد ونميتوان نيست
بهوام ، برنج پيمانهاي براي همسايه كدبانوي برابر در چنانچونكدبانويي
;بچهام هفت جان خدا ، به به:ميخورد سوگند خود دلبند فرزند هفت جان به
به جامعهشناس و فيلسوف ميبدي.نيست برنج دانه حتييك ما خانه در
آيينه در ما چه آن:مردم تودههاي گويش به.آناست امروزي معني
:كبير فردوسي گفته به.ميبيند پخته خشت در او ميبينيم ،
خواب به بينند روشن روانهاي ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
آب در آتش چو ديدنيها همه
روشن ;نيست خدا حكمتشريعي يك بيان اين ميبدي ، برداشت برپايه پس
بنيادين نقش اينجا در واژهكام.خداست قانونمنديتكويني يك ساختن
آوردن در نه و) دين به مردم دادخواهانه آمدن در:ميگويد.دارد را
عشق.آفرين لذت دهنده ، كامعشق مانند است كاري ،(را ايشان ديگران
دو جداگانه ، دوچيز وعشق ، نبايد و بايد.آموختني نه بود آمدني
بدان زوراند(Category) مقوله دو پرهون ، دو دورسته ، ردگان ،
كار اين بتواندبه كه ندارد وجود گيتي سراسر در نيرويي هيچ.راهندارد
بدني و فيزيكي و حركاتجسماني مقوله از نبايد و بايد.برخيزد محال
و معنوي و روحاني و متافيزيكي و مهرقلبي و عشقي مقوله از باور و است
.مينوي
درباره نبشتهاي 500برگي ميتوانم خدا ، خداوندي به راستي ، به كه گفتم
در سخن دامن ولي.آنبنگارم در واژهكام نقش و ميبدي جمله همين
و عشق همه كه ميآورم ثالثه ازنوبت ختام ، گزارهاي حسن براي و ميچينم
.است كامبخشي و دهي كام و شيفتگي و شيدايي و وشور عرفان
به كه خواند خود بهدربار بدان را بنژامين برادرش يوسف:گفتهاند
را اواست بنژامين مشاهده به يعقوب انسدل همه كه رسيد وي گوش
.برخاست رگغيرت را يوسفبرمينشاند يوسف جايگاه به و دوستميدارد
وي با و دارد ما جاي به را ديگري گه آن و كند ما دوستي دعوي:گفت
اغيار غبار تا آريد من نزديك و برباييد وي پيش از را او !گيرد آرام
دوست دو جاي دل يك در و نيست شريك دوستي در كه ننشيند دوستي صفحه بر
.نيست
من بر كشيده كارد من بر ميانه 0آمد حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
!من يا باشي تو شهر اين در كه گفتا
:بالا آباد آرمان روستاي توس ،
خورشيدي سهشنبه 4/6/1376