پنجم ، شماره 1407 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 13 پنجشنبه 22
|
|
و عصرها همه نياز ،(ع)علي روز يادداشت
نسلها
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كه غمگساراني صداي طنين ايزدي ، سرزمين اين مينايي رواق زير در هنوز
خويشتن جستجوي پيوستهدر كه را امت اين ايمان و عشق شور اعصار همه در
گوش به كشيدهاند استفرياد (ع)علي سيره و وصف اوراقپرفروغ در خويش
.ميرسد جان
فراتراز ارزشي هيچ كهنسال ، و فرهنگديرپا عرصه اين در راستي به
ميان از قومي كه هنگامي زيرا ، .بود نخواهد و نبوده (ع)علي
صدباره و دوباره و برميآورد بلاياسر و فتنهها سرخرنگ شرارههاي
مدعي جاري ، تمدنهاي و ملتها همه ميان در و ميجويد را حماسياش خويشتن
به را خود حماسي حضور سند و دليل ميبايد ميشود ، بودن بزرگ و بودن
.بنماياند و بنمايد همگان
هزار و ميگردانيم تاريخ درراهكورههاي را خويش چشم كه است اينگونه
در آنجا ، .ميگرديم باز گرفته مه طريق اين در سال صد چهار و
عبادت مركز و توحيد بيت كه ابراهيم خانه ضلالت ، و آشفتگي هنگامههاي
تازيان شرك مظاهر و جاهلي بتهاي به ملوث است ، عالم خداوند يگانه
فريادهاي ناگاه به معظم ، و پاك خانه اين ديوارههاي لابلاي از گشته ،
مكانها پاكترين در ميبايد كه كودكي.ميرسد گوش به كودكي گريه بيامان
اشكهاي آن و كودكانه گريههاي اين از.نهد حيات عرصه به پاي
زاده (ع)علي.ميگردند پاك و شسته آلودگيها و ميلرزند بتان معصومانه ،
.است گرديده آغاز هستي بيامان جشن و شده
به و گرفته قرار خداوند آخرينپيامآور كنار در (ع)علي فراتر ، گامي
خدا دين حقيقت ، و حق به ايمانلايزالش و بازويش قدرت و اعتبار
شاخه و خاك مغاك در ريشه تناور ، درختي همچون و باليده شده ، برومند
داماد و عموزاده و شاگرد اين (ص)محمداست بركشيده افلاك و آسمان بر
خدا كتاب بر همچنانكه و ميدارد گرامي الهي ارمغاني همچون را خويش
كنت من:ميورزد اصرار او عزت و حرمت بر ميكند ، سفارش و ميفشارد پاي
نعمت و ميرسد كمال به خداوند دين بدينگونه و..مولاه علي فهذا مولاه
.ميشود تمام همگان ربالعالمينبر
غمگساربزرگمرد چهره.ميرسيم لحظهايتاريك به باريك راه اين در
صحيفهاي در را ، آن آيات و ميجويد باز خداوندرا كتاب توحيد ، آيين
پيش صبوري گوشهاي در هستي ، مرشد شايستهترين.ميآورد گرد بيخدشه
راشدين خلفاي.است داشته مقدم چيز همه بر را حق دين مصلحت و گرفته
در كه دارد جايگاهي چنان (ع)علي فعل و قول و ميكنند عمل او اتكاي به
از و.ميرود ميان از نقشش و ميماند آب بر عدالت بنياد آن ، غياب
:كه ميكند تكرار را سخن اين بارها و بارها دوم خليفه كه همينجاست
.عمر لهلك و علي لولا
كه جماعتي.عراق سرزمين در پرآشوباست صحنهاي.ميرويم پيش باز
پاي خلافتش حقانيت بر سرانجام و دويده او سوي به بيشبان ، رمهاي همچون
جان سركوفته ، عقدههاي و تملقها و تعلقها و فتنهها آماج فشردهاند ،
در سرانجام و ميكنند ، تنگ يكديگر بر را جاي و ميگيرند را يكديگر
محراب واپسين در (ع)علي و ميشكند افلاك بغض كه ميكنند جفايي فرجام ،
كعبه ، خداي محضر در كعبه ، فرزند.ربالكعبه و فزت:ميزند فرياد خويش
...ميرسد وصال به
كوتاه (ع)علي دامان از دستهيچكس تا ميماند برقرار زمان كاش
(ع)علي سخن پاسخ در كه ميبود اعتبار اين را همگان كاش اي.نميماند
ميان به را خويش بيپايان پرسشهاي تفقدوني ، ان قبل سلوني:فرمود كه
.بچشند ابدي شهدي همچون را (ع)علي جاويدان فيضخطابههاي و آورند
و پرهيزگاري اسوه اسلام ، بزرگ وصفشهسوار در ميتوان چگونه راستي ، به
و دانايان داناي محبت ، و عشق رادمرد خطابه ، و سخن خداوندگار ايمان ،
حكيم آن وصف.گفت سخن صالحان برگزيده امام و عارفان محبت سرچشمه
مثل چون مردمان ، ميان در (ع)علي مثل:ميگفت كه شيخالرئيس ، بزرگ ،
بيبديل ، عاشق و جانسوخته عارف آن ذكر يا.است محسوسات ميان در معقول
عشق عالم قطبالاقطاب از را هدايت خويش ، سماع در عاشقانه كه روم ملاي
:ميكرد طلب
ديدهاي و عقل جمله كه علي اي
ديدهاي آنچه از واگو شمهاي
بودهاي خو احد ترازوي تو
بودهاي ترازو هر زبانهي بل ،
از اعصار ، همه مردمان و تاريخاسلام ، آغاز در عراق و حجاز مردم
اسوه بدين همواره تاعارفان ، حكيمان از و عالمان تا عاميان
.بيمانندنيازمندند
ظلمتزده آسمان در است آفتاب بشر ، تجلي تاريخ آفاق در (ع)علي تجلي
تجلي و نادانستهها خشكيده سرزمين در است عقل تجلي.آدميان ارواح
.بشري تنهاييهاي و نااميديها بيپايان امتداد در است ايمان
...امامت و وايمان حماسه و عشق ميلاد باد خجسته
(ع)علي اميرالمومنين ، موليالموحدين ، زادروز باد فرخنده