پنجم ، شماره 1407 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 13 پنجشنبه 22
|
|
مرتضي علي اي بگشا راز
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
عمل اخلاص آموز علي از
دغل از منزه دان را حق شير
ربانيستي شير شجاعت در
كيستي داند كه خود مروت در
ديدهاي و عقل جمله كه علي اي
ديدهاي آنچه از واگو شمهاي
كرد چاك را ما جان حلمت تيغ
كرد پاك را ما خاك علمت آب
خوششكار عرش باز اي بازگو ،
كردگار از زمان اين ديدي چه تا
مرتضي علي اي بگشا ، راز
حسنالقضاء القضاء سوء از پس اي
را علم مدينهي آن بابي تو چون
را حلم آفتاب شعاعي چون
باب جوياي هر باب اي باش باز
لباب اندر قشور تو از رسد تا
ميزنم حق پي از تيغ من گفت
تنم مامور نه حقم بنده
هوا شير نيستم حقم شير
گوا باشد من دين بر من فعل
برداشتم زره من را خود رخت
انگاشتم عدم من را غيرحق
وصال پرگهرهاي تيغم چو من
قتال در كشته نه گردانم ، زنده
بودهاي خو احد ترازوي تو
بودهاي ترازو هر زبانهي بل
جلالالدين مولانا