پنجم ، شماره 1409 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 16 يكشنبه 25
|
|
اسلامي تمدن امتيازات و مفهوم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
داماد محقق مصطفي دكتر استاد با گفتوگو
(اول بخش)
شكلگيري چگونگي از صحبت ضمن گفتوگو اين در داماد محقق دكتر:اشاره.
با اسلامي تمدن تفاوت و آن ادامه و (ص)رسول حضرت زمان در اسلامي تمدن
تعاليم وامدار را اسلامي تمدن سريع توفيق ومسيحي ، يهودي تمدنهاي
الهام با كه ميداند زندگي عيني ومسائل واقعيت با منطبق و ساز ، زندگي
پيامبر سلوك و رفتار و كتابآسماني محتواي از عقلاني و متناسب و دقيق
كهپيدايش ايننكته بر تاكيد با ايشان.گرفت خود به مطلوبي شكل
به راوابسته الهي فرهنگ هر قوام نبود ، امكانپذير اخلاق بدون مدنيت
.باشد نشده انحراف دچار معيارها و اصول در كه ميداند ديني پايههاي
تمدن با فرهنگ بين تمايزي گونه هر كه ميكند اشاره جا همين ويدر
.ميشود موجب را آميزهايناهمگون اسلامي ،
رادر عباسي خلفاي زمان اسلام و رم امپراتوري انحطاط تفاوت محقق دكتر
اما داشت ، دنبال به را رم امپراتوري كامل اضمحلال اولي كه ميداند اين
تمامي كشورها ، استقلال و حكومت شديد ضعف عليرغم عباسي خلفاي زمان در
و ميخواندند خطبه اسلامي حكومت مركز خلافتو نام به همچنان بلاد حاكمان
.ميپذيرفتند را وي ديني رياست
و سلوك طرز و اخلاقيات خداشناسي ، را اسلامي تمدن بنيادهاي و محتوا وي
در اسلامي تمدن آينده و ميكند قلمداد اجتماعي امنيت و اجرايعدالت
نهادن كنار را بحران اين از برونرفت نحوه و جهان كنوني وضعيت
ذكر كينهتوز دشمنان حيلههاي با آگاهانه برخورد و نادان دوستان
.ميكند
با گو گفتو تفصيل به را ارجمند خوانندگان توجه نكات ، اين به توجه با
.مينماييم جلب داماد محقق استاد
معارف سرويس
و فرهنگها ديگر از را اسلامي تمدن و فرهنگ وعناصري عنصر چه:همشهري
ميسازد؟ تمدنهامتمايز
سرزمين در اسلام آيين ميدانيم ، كه طوري به:داماد محقق دكتر.
پيغمبر وسيله سال 612 به يعني ميلادي هفتم اوائلقرن در عربستان
خداوند و داشت ، پيرواني كه بود زمانمدتها اين در.شد اعلام (ص)اكرم
منشعب سرانجام و كرده رشد ستايشميكرد ، را يهوه يا الوهيم خود يكتاي
كاتبان ، فريسيان ، جمله ازبود آمده پديد شاخههايي آن كنار از و شده
مطلب از زيرا رانداريم ، بيشتر گفتگوي مجال اينجا در كه غيره و شاهان
آن از قصدنتيجهگيري كه ميپردازيم نكاتي ذكر به فقطميشويم دور اصلي
ويژهاقوامي يعني داشت ، قبيله و قوم در ريشه يهوديت آئين.داريم را
نژاد از تعبيري به و بودند يعقوب حضرت دوازدهگانه اسباط از كه بود
را مذهب اين پذيرش شايستگي كساني تعريف اين با ميرفتند شمار به سامي
سامي مالانژاد و دوازدهگانه اسباط از را خود نحوي به داشتندكه
در ريشه كه ميشد اطلاق سامي نژاد كساني به اعتقادآنها به چون.بدانند
و قومي مذهب و آئين يك يهوديت بالطبع.باشند داشته اسباط از يكي
رنگين نژادهاي ملل و اقوام برايساير فراگيري خصلت فاقد و قبيلهاي
قوم اين يگانه و خدايقهار را خود فرمان ، ده در يهوه.بود پوست
.ميدانست برگزيده
براي آن به ورود و يهوديت حصار از عبور تعابير اين با كه است بديهي
آئين حال هر به.بود مقدور غير اساسا شايد و مشكل سايرينامري
خدايان و بتپرستي بساط واحد خدايي پرستش با الله كليم موسي حضرت
همان كه را ستمگران و زورمند وعوامل ريخته هم در را زميني ساختگي
.بود سرنگونكرده باشند ، وابسته كهنه فرمانروايان
مذهب همان آداب و قواعد در شد آورده عيسي حضرت وسيله كه مسيحيت آئين
بر حرفي نه است ، باقي دنيا تا كه بود معتقد عيسي حضرت.بود يهود
آئين احوال اين همه با.ميشود كم آن از حرفي نه و ميشود اضافه تورات
:شد مزيتجلوهگر سه با مسيح
قبيلهاي و قوم هيچ انحصار در خداوند و برادرند انسانها همه -اول
ساليان طي كه انحصارگرانه سودجوييهاي و خرافات با -دوم.نيست
در سرانجام و كرد مبارزه بود ، شده يهوديت واردآئين تدريج به دراز
به تا رفت بالا جلجتا تپه از و گرفت بردوش را خود صليب مبارزه راه
.شود مصلوب خرافات مبلغان و سودجويان حكم
از را انسانها و ميكرد تبليغ مردم همه براي را آرامش و صلح -سوم
.مينمود برحذر وكينهتوزي خصومت
چند هر كه يافت انشعاباتي نيز مسيحيت عيسي ، حضرت ظهور از بعد قرن شش
منافع سرچشمه از ولي نداشتند عميق فاصله و نبودند اصولي زياد هنوز
و صلح پيرو كه آئيني داشتند ، آنهاآبشخور گري انحصار و كليسا آباء
سرستيز يهوديت انحصارگري و خرافات با و انسانهابود برادري و آرامش
تا شد وانحصارگري خرافه آلوده و رهاكرد را اوليه شعار دو خود داشت ،
از را مسيحيت گونه منافع مغايربا سخن يا انتقاد هر تحمل تاب كه آنجا
و يهوديت قبوليكتاپرستي با (ص)اسلام پيامبر زمان اين در.داد دست
الهي اساسوحي بر را اسلام وآئين كرد ظهور مسيحيت اصولي حقانيت
تمدناسلامي پايهگذاري در قرآن موثر نقش از انگليسي اگريك كينت.آورد
:ميگويد چنين
بيست كه آورد وجود به نيكو و مثبت آثار عرب قوم زندگي در قرآن طوري
نيكبخت قوم يك معنوي و مادي لحاظ از عرب قوم هجرت ، از بعد سال پنج و
يك در روز تيره ملت يك كه نشده ديده تاريخي ادوار از يك هيچ در و شد
.برسد نيكبختي دوره به كوتاه مدت چنان
از كه بود واقعيات با زندگيساز ، منطبق تعاليم مرهون سريع موفقيت اين
.ميگرفت نشات اسلام پيامبر كردار و گفتار آسماني ، كتب محتواي درون
به ناگزير كنيم ، بررسي را ممتاز فرهنگي عنصر داريميك قصد وقتي
آنجا تا اسلام از قبل باديهنشين عربنظرميكنيم آن نتيجه و فراگيري
بر سوم خليفه عثمان زمان تا موفقگرديد كه شد آشنا اسلام مدنيت با
اصول و داشته روزفرمانروايي آن شده ، شناخته دنياي از مهمي قسمت
و فرهنگ و عناصرممتاز يكايك به بخواهيم اگر.نمايد تبليغ را اسلامي
از بودكه خواهيم كتاب يك تاليف به محتاج كنيم اشاره اسلامي تمدن
غفاري ابوذر از قولي نقل به ناگزير.است خارج مقال اين حوصله
و كلي طور به هم آن از سوال پاسخ شايد گفتار اين در.اشارهميكنم
من به چيز هفت (اسلام پيامبر)دوستم ميگفت غفاري ابوذر.دريابيم جامع
:آموخت
.باش نزديك بديشان و بدار دوست را بينوايان
.فرمانروايند تو بر كه آنها نه باشد ، زيردستانت به نظرت پيوسته
.باش نداشته تمنايي كسي از هيچگاه
.سازند خشمگين ترا چند هر بمان وفادار خود كسان به
.آورد تلخي چند هر بگو ، راست پيوسته
اگر.مكن توجهي استهزاءكنندگان نيشخند به خدا سوي به خود مسير در
اين.است نبوده امكانپذير اخلاق بدون مدنيت كهپيدايش كنيم قبول
.است اسلامي فرهنگ بسط و پيدايش منشاء و اساس هفتگانه اصول
اسلامي تمدن از راميتوان اسلامي فرهنگ شما نظر به آيا اصولا:همشهري
ميكنيد؟ تعريف راچگونه تميز اين است مثبت جواب اگر و دانست متمايز
ولي است خير كلمه سوال اين كوتاه و مختصر پاسخ:داماد محقق دكتر.
همين به اگر هم من هستيد استدلال منتظر و نميكند قانع را ميدانمشما
ناكافي و مبهم را پاسخم كه دارم بسياري ناگفتههاي كنم اكتفا كلمه
.است گذاشته
تا الهي اديان از يك هر فرهنگ كه ميسازد روشن اديان تاريخ به نگرشي
آن تمدن زيربناي كه دين آن شده نهاده پايههاي و اصول با زمانيكه
و دين آن است ، نگرديده خارج اصولي ازمدار و داشته انطباق بوده عصر
قبل ادوار در.است بوده برخوردار استواري استحكامو از ويژهاش فرهنگ
داشته را خود خاص فرهنگ حجر ، بوده ، عصر منوال بدين حال نيز اديان از
ويژه فرهنگهاي هم مسيحيت و يهوديت.است مفرغ عصر فرهنگ با متفاوت كه
اجتماعي روبناي كه درفرهنگها دستكاري گونه هر.داشتهاند را خود
اساس تزلزل يا ريختهشدن هم در سبب دين ، اساس از عدول و بوده اديان
كه اسلامي ازتمدن اسلامي فرهنگ اساسا بيان اين بااست گرديده دين آن
برپايههاي روزي اگر.نميباشد انفكاك قابل شده آورده آسماني كتاب در
نميتوانيماطلاق فرهنگ آن بر وقت آن دهيم قرار ديگري فرهنگ اسلامي تمدن
پايههاي و تمدن با ناسازگار است ديگري فرهنگ بلكه كنيم اسلامي صفت
با افراد ارجحيت اسلام در ميآورم مثالي مطلب شدن روشن براي.اصليآن
مناط شعوب و قبايل تعداد و زبان اختلاف و پوست رنگ و پرهيزكارتريناست
پوست رنگ برتري و نژادي تبعيض افتاده ، عقب فرهنگ به حالاگرنميباشد
روبنايي و افتادهايم دور اسلامي تمدن از بخشيممطمئنا اعتبار
برگهاي و شاخ اسلامي فرهنگ.اسلامي باتمدن متفاوت و مغاير ساختهايم ،
انجيربرگ درخت بر تا ندارد كسيانتظار دارم اطمينان.است اسلام درخت
وتمدن اسلامي فرهنگ تمايزبين شدن قائل بنابراين.كند مشاهده بيد
.است ملقمهايناهمگون آوردن وجود به و ديدن در بدعت قبول اسلامي
ديگري بر يكي تمايز عدم و فرهنگ و تمدن ارتباط خصوص در دورانت ويل
آن كلي شكل به ميتوان را تمدن:ميگويد چنين تمدن تاريخ دركتاب
فرهنگي خلاقيت آن وجود نتيجه در كه دانست نظماجتماعي از عبارت
.ميكند پيدا جريان و ميشود امكانپذير
از را مدنيت كه است وسيلهاي (فرهنگ) تربيت:ميگويد ديگر جايي در و
.ميسازد منتقل ديگر نسل به نسلي
وابسته فرهنگ كه ميشود معلوم ماست گفتار بر تائيدي كه بيان اين با
است ، مدنيت همان گسترش فرهنگ بلكه.نيست جداييپذير آن از تمدن هر به
.است بعدي نسلهاي و آيندگان به آن انتقال و تمدن بقاءآن سبب كه
اسلامي تمدن و فرهنگ شكوفايي اوج كه است درست نظر اين آيا:همشهري
وضعيت باشد ، درست نظر اين اگر است؟ بوده هجري پنجم و چهارم قرون
ارزيابي چگونه را هجري پنجم قرون بعداز درقرون اسلامي تمدن و فرهنگ
ميكنيد؟
و ايستا حالت مدنيت يك به متكي فرهنگ براي اگر.:داماد محقق دكتر.
ولي.است آري شما سوال اول قسمت پاسخ آنوقت شويم قائل غيرمتحرك
اساسا اسلامي آداب و قواعد خصوصا مدنيت اصول كه داشت توجه بايد
را اسلامي صفت آنوقت شود ، داده آنها در تغييري زيرااگر است لايتغير
بسط و توسعه قابل زمان هر اصول آن بر فرهنگمبتني اما خواهدداد ازدست
.ميباشد
قرن شروع به تاريخي اجمالي نظر يك است بهتر بحث به ورود از پيش
.شود آسانتر مسئله توضيح امكان تا هجريبنماييم چهارم
كوتاهي زمان مدت در اسلام شد ، گفته اول سوال به پاسخ در كه همانطور
و آداب و قواعد.يافت گسترش جهان مختلف نقاط در ياريمسلمين به
طي كه آنجا تا ميكرد ، آسان را توسعه و بسط اين اسلامي ممتاز اخلاقيات
سرزمينهاي از مراتب به اسلام بهوسيله شده گشوده سرزمينهاي قرن سه
امپراتوري يك ارضي وقتيوسعت.بود وسيعتر روم استيلاي و قدرت دوره
از نيز زيرامورخين گرفتهايم بهكار را امپراتوري كلمه الزاما اينجا)
مشكلاتي با آن امور اداره كه رسيد بهحدي (كردهاند استفاده آن
امپراتوري بالاخره كه همانطور.ميكشد بهانحطاط امپراتوري مواجهباشد ،
.شدند پديدار مستقل حكومتهاي و كشيد بهتجزيه سروكارش روم