پنجم ، شماره 1411 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 18 سهشنبه 27
|
|
!خيابان بچههاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
برابر كسيدر چه.است مسئول اينكودكان مقابل در كسي چه بگوييد من به
باشد؟ جوابگو بايد اجتماعي اينپديدههاي
.ميرسيد دست مچ تا زور به قدش.مينمود ساله پنج ولي داشت سال هشت
.بود التماس فهميد ، سخنشميشد از كه چيزي تنها و ميكرد آهستهصحبت
.ندارم دوست.نيستم آدامس اهل من.يكي فقط دانه ، يك بخر ، ـ
.توروخدا.يكي فقط ديگه ، بخر نه ،
دنبالتان.نرويد آدامس خريد بدون و بخريد آدامس كه ميكرد التماس
.برنميداشت دست نميفروخت ، آدامس يك وتا ميدويد
مگر.بود دستبردار مگر بخواند ، چهرهتان در را رضامندي كمي بود كافي
.كنيد سرش به دست سادگي به ميتوانستيد مگر.ميرفت سادگي به
سالته؟ چند
.سالمه هشت كه گفتم ـ
اينجايي؟ چند ساعت از صبح
صبح ساعت 8 از ـ
چند؟ ساعت تا
.ديگر بخر.ميخري آدامس يك حالا ساعت 4 ، تا ـ
چيست؟ اسمت
.مياندازد چشمانم به نگاهي ترس با بعد ميكند درنگ لحظهاي
.خمشدهام كمر تا صدايش شنيدن براي چون ببيند را چشمانم ميتواند خوب
:ميگويد خفهاي صداي با
ـشريف
هستند؟ تهران اينجادر مادرت و پدر شريف ،
!آدامسبخرديگه -ميكني سوال قدر چه ـ
با انتظارداشت.ميگفتآدامس آدامسبخر ، نميگفتيك دفعه اين
آدامس يك از بيشتر بود ، اسمش همه از مهمتر كه اطلاعات همه اين دادن
.بخرم او از
پوشيده سرمهاي شلوار.تمام صداقت با تزويرو بدون بود ساده قيافهاش
پنهان خنده يك و بود سياه چشمانش.داشت تن به آبيجين بلوز يك و بود
شيطاني پسر كردم آمد ، تصور طرفم به كه اول لحظه.ميزد موج صورتش در
جعبهآدامس و رسيد مقابلم وقتي.شدهاست دور مادرش از قدمي كهچند است
موضوع كه فهميدمبخر آدامس:گفت لحنملتمسانهاي با گرفت طرفم به را
.ميكردم تصور كه سادگينيست آن به
اينجا؟ ميآورد را تو كسي چه صبحها
.ميآيم خود هيچكس ، ـ
تنها
.ميآييمسيدخندان ميدانشوش از ميشويمو خط سوار دوستانم ، با ـ
نفريد؟ چند
!نه يا آدامسبخري ميخواهي تو ببينم ، ـ
.ميرود و روزنامه مياندازدروي آدامس تا چهار بعد
.بايست.نيستم آدامس اهل كه گفتم ميروي كجا
.راهميافتم و ميگذارم نزديكي درهمان خيابان جدول روي را آدامسها
شده نحوي بههر ميخواهد.ميافتد راه ودنبالم برميدارد را آنها
...كنم فرار دستش از ميتوانم سختي به.منبفروشد به را آنها
ريشهكن ما جامعه در بايد فقر:گفتهاندكه زياد و شنيدهام بسيار
داشته اسلاميفقير جامعه در نبايد.محرومانبرسيم وضع به بايد.شود
صحبت فقر درباره نداريم قصد گزارش اين در ولي...بايد همه.باشيم
برخورد او با بايد وچگونه كيست فقير بگوييم نميخواهيمكنيم
سادهانديشي قرباني كه كنيم كودكانيصحبت درباره ميخواهيم بلكه.كرد
دانشگاهعلامه استاد كريمي يوسف دكتر.هستند جامعهشان و خانواده
كسي چه منبگوييد به:ميدهد نظر چنين كودكانخياباني درباره طباطبايي
پديدههاي اين دربرابر كسي چه.است مسئول اينكودكان مقابل در
در.است مسئول خودش افراد درقبال جامعه.باشد جوابگو اجتماعيبايد
يا تحصيلاتاجباري خودمان قوانين در ما.است مسئول بچهها اين قبال
نيروي پرورش ، آموزشو وزارت احتمالا.رايگانداريم تعليمات
مدرسه در اينكه جاي به اينبچهها چون.مسئولند كشور انتظامي ، وزارت
پدر بچه اين كه است درست.خيابانسرگردانند در باشند درس كلاس ودر
بچهاش و بماند خانه در ميدهد ترجيح او پدر شايد ولي دارد مادر دارد ،
و بگيرد را پولش هم شب.بفرستد كاري ، چه هم آن (خنده با) كار سر را
بچهها اين چرا.بكشد ترياك و هروئين و بزند گپ دوستانش با خانه در
.كنند استفاده رايگان تحصيلات از نتوانند من بچه مانند
لحظاتي تا داشت سعي لحنصميمانهاي با كه حالي در كريمي دكتر
خيلي:ميافزايد ادامه در يادمانبياورد به را مسئوليتپذيري
پاي با.حضوردارند جامعه در نامطلوب باوضعيت بچهها اين وقتها
گرما از كه رويآسفالتي تابستان داغ گرماي در لباسپاره و برهنه
از و بفروشند چيزها جور واين شكلات و آدامس تا ميرود ، ميدوند راه
داشته فروشبيشتري تا ميكنند رانندگاناستفاده و عابران ترحم حس
فقيرند كه داريم خيليخانوادههايي ما است مسلم آنچهكه ولي.باشند
يا رختشوييميكند مادر ولي.معاشندارند امرار براي كافي وپول
را بچههايش ميكندتا كارگري هم پدر و كارگريميكند خانهها در
نحوه ولي است اساسي ، فقر عوامل از يكي اين بنابر.كند تامين
بيشتري تلاش است فقير اينكه خاطر به يكي.است مهم فقر با برخورد
دست و ميكند قاچاق ميكند دزدي است فقير اينكه خاطر به ديگري ميكند ،
.ميزند ديگر عملخلاف يك و هزار به
مجبور نداشتهباشي ، كافي پول ميشودفقيرباشي ، كه اينجاست سوال حالا
گناه و انحراف آلوده روحت هنوز ولي بفروشي شيري شكلات خيابان در باشي
.كني فكر خوب چيزهاي به هنوز.باشد نشده
دبستان چهارم كلاس در و دارد سال ده اوبچههاست اين از يكي مرضيه
گاو عكس كه بعدازظهرشكلاتشيري ساعت 6 تا ساعت 3 ازميخواند درس
ميدان تا وليعصر چهارراه بين او كسب محل.راميفروشد دارد رويش
.وليعصراست
.بخر شكلات من از ـ
ميدهي؟ چند
.صدتومن دوتايش ـ
.صدتومنميدهند را چهارتايش پلسيدخندان زير.ميدهي گران خيلي
.ديگه بخرميدهم تومن صد را تا دو من ـ
ميفروشي؟ تا چند برسي خانه به كه شب تا
.را بسته يك همين ـ
درميآيي؟ خانه از ساعتي چه
.بعدازظهر ساعت 1 ـ
ميخواني؟ هم درس
.چهارمم كلاس ـ
ميشود؟ تعطيل ساعتي چه مدرسهات
.ساعت 12 ـ
زود؟ اينقدر چرا
.است شيفت سه ـ
.شب هفتونيم ميرسي؟ـ خانه به كي
هستيد؟ بچه تا چند
.تا سه ـ
ميكند؟ كار هم او ميكند؟ كار چه مادرت
كه ندارم چادر من ولي.ميدوزد لباس مردم براي.ميكند خياطي او ـ
بايد گفته ناظم.ندارم چادرديگري و شده پاره چادرم.بروم بهمدرسه
.بدوزم يكچادر
نميدوزد؟ چادر برايت چرا مادرت
كند جمع را پولهايش اگر ميگويد مامانم.نداريم پارچه چون ـ
.ميدوزد چادر و ميخرد پارچه برايم
ميكند؟ جمع را پولهايش كي او
.نميدانم ـ
اينجا؟ ميآيي يكراست مدرسه از
.آره ـ
ميخواني؟ درس كي
.ميگيرم ياد مدرسه در ـ
شد؟ چند پارسالت معدل
.ـ 97/18
داري؟ دوست را خواندن درس
.خيلي.بله ـ
كجاست؟ پدرت
.بخر شكلات.مرد كه كشيد ترياك بس از.مرده ـ
و ميشوم دور ازمرضيه قدم بيست.شكلاتميگيرم تا دو و ميدهم صدتومن
.ميدهد تلخي مزه دهانم در ولي است شيرين شكلات.ميكنم باز را شكلات
.دارم دندان بهزير سنگ اينكه مثل ولي است نرم
منجلابيكه اين از اينكه براي ميداند.است خوب درس كه ميداند مرضيه
ميدانداگر.باشد باسواد بايد بيرونبيايد است نداري و فقر اسمش
نخواند ، درس اگر و كند زندگي ومادرش پدر مانند اگر نباشد ، باسواد
چادري اينستكه پي در فقط او.بقيههممحليهايش مانند خواهدشد چيزي
عبدالله وليحكايت.بخواند درس و برود بتواندمدرسه تا باشد داشته
.است مرضيهمتفاوت با خيلي
شما كردن التماس بدون كه باهوشي و كوچك پسر.است شاهكار يك عبدالله
كه ميكند وامر ميايستد جلويتان.بخريد آدامس او از ميكند مجبور را
فروش از بيشتر كهفروشش دارد جاذبهاي چه او نميدانم.بخريد آدامس
سرشاري هوش و ميكند خوبدرك را همهچيز.است ضياء سمجش كوچكو برادر
:ميپرسم ازاودارد
برادريد؟ و خواهر تا چند
.دختر يك پسر دهتا.يازدهتا ـ
ميكني؟ زندگي كجا
.شوش ميدان ـ
.صبح ميافتي؟ـ 305 راه ساعتي چه
ميروي؟ هم مدرسه
!نه ـ
ميخرند؟ آدامس ازت مردم است؟ طور چه فروش
همه شب تا.ميشود تمام بسته اين شب تا ولي نفروختم چيزي الان ـ
.فروخت خواهم را
بخرند؟ آدامس شما از مردم تا ميكنيد اصرار چرا
خيلي ضياء ولي.بخرند آدامس ميكنم مجبورشاننميكنم اصرار زياد من ـ
.نميخرند آدامس اصلا نكنيم اصرار اگر.ميكند اصرار
است؟ خوب فروش وقت چه
.باشد زياد جمعيت وقتي ـ
نميروي؟ مدرسه گفتي
!نه ـ
داري؟ پدر
.ميفروشد جمهوريلباس راه سه در.است دستفروش ـ
خواندي؟ درس چندم كلاس تا
درس پنجم كلاس تا او.است باسوادتر من از پدرم ولي.دوم كلاس تا ـ
.خوانده
شوي؟ كاره چه شدي بزرگ داري دوست
.شارلاتان.ميشوند كاره چه من مثل آدمهايي ـ
نگاه چشمهايش به و زانوميزنم كنارش.ميزند يخ نگاهش در نگاهم
...ولي.يانه چيست شارلاتان معني ميداند نميدانم ، .ميكنم
طمطراقاش پر و مغرور لحن ميكنمياد مرور ذهنم در را حرفهايش وقتي
به.است باسواد او.خوانده درس پنجم كلاس تا پدرم:كهميگويد ميافتم
در كريمي دكتر.بگويد ميخواهد چه ساله ده پسر اين كه ميكنم فكر اين
به كه نيازدارد اين به انساني هر كه اينست موضوع:ميگويد اينباره
كه چيزيدارد كس هر بنابراين.كند توجيه خودشرا نوعي به و ببالد خودش
به ما.ديگر چيز هر يا و سواد يكيبه پول ، به يكيمينازد آن به
تكيه آن به كه باشيم داشته چيزي بايد نفس حرمت و خاطر خاطرامنيت
آدم اين كه اينجاست مهم مسئله.پدرمينازد تحصيلات به يكي حال.كنيم
ذهنش در او.نيست خوب چيزي چه و است خوب چيزي چه كه ميدهد تشخيص
دوست دلش احتمالاته.ميداند امتياز يك و مثبت چيز يك را سواد داشتن
.رانميدهد اجازه اين او به امكانات ولي سواديباشد با آدم كه دارد
دارد ادامه