پنجم ، شماره 1413 نوامبر 1997 ، سال آبان 1376 ، 20 پنجشنبه 29
|
|
...پدر فضايل
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
رفيع جلال قلم به
از يكي تربتي ، آخوندملاعباس حاج راشد ، مرحوم بزرگوار پدر:اشاره
عبرتهايفراوان و بسيار كرامات كه بود سرآمدانتقوي و فضلا اعاظم
خميني امام زماني.است داشته وجود پرهيزگار بزرگمرد اين زندگي در
:فرمودند و داده قرار خويش سخنان و مثال محور را ايشان عليه سلامالله
كار.كرد عمل داد تشخيص تكليف عنوان به را آنچه ملاعباس آخوند حاج
او از و ميآيد خوششان كهآنها نداشت اين به كاري.كرد را خودش
دارد تعالي و تبارك خداوند به اتكال كه كسي چون.نه يا ميكنند تبعيت
گوشهاي ، در كنيد فرض اگر مننميترسد ابدا بماند تنها كه اين از
تشخيص اما باشند ، من عليه دنيا مردم تمام و بمانم تنها جزيرهاي ،
كه اين از ندهم يا بدهم انجام را عمل فلان كه است اين تكليفم كه بدهم
.نيستم ناراحت ابدا باشد ، شده وضعي چنان باعث تكليف و تشخيص به عمل
جهت رفيع ، آقاي جذاب قلم به بزرگوار آن زندگي از اجمالي ذيل ، در
تقديم راشد حسينعلي مرحوم ياد به و ارجمند خوانندگان استحضار
.ميگردد
و (قمري 1288) شمسي يا1251 متولد 1250 تربتي ، ملاعباس آخوند حاج
ممتازترينچهرههاي و برجستهترين از يكي شمسي ، مهر1322 متوفاي 24
و افسانه به او زندگيايراناست اخير تاريخ در مردمي و معنوي
خود با ممكناست هركس كه آنجا تا است ، شبيه بهاسطوره او شخصيت
آيا و يابد ارتقاء پايه بدين تا انسانميتواند آيا راستي به:بگويد
است؟ داشته واقعيت ميخوانيم كتاب اين در آنچه
در بايد را ملاعباس حاجآخوند ميخوانيم كتاب اين در آنچه براساس
اواز.داد قرار متشرعان عارفترين و متشرعترينعارفان زمره
بوده آنان عابدترين از همانحال در كه است شخصيتهايي مردميترين
و خستگي بر بود ، كرده مردم وقف را خود خدا كهبراي مردي.است
در دنياداري و عوامفريبي و رياكاري از بويي ميكرد ، غلبه گرسنگي
.ميكرد درو را گندم و شيار را زمين كه بود زاهدي عابد.نبود وجودش
.نداشت پرهيز زدن بيل و كردن جمع هيزم و عملگي از كه بود عارفي عالم
شرح و اصول و فقه به و ميشد فارغ مزرعه در كشتكاري و آبياري از
قدرت صاحبان و ميورزيدند عشق او به مردم.ميپرداخت مدرسه در منظومه
و حال همان در او اما بودند معترف او مردمي و خدايي شكوه و عظمت به
بيل و ميرفت مزرعه به مسجد و مدرسه از خويش اقتدار و محبوبيت اوج در
كار و ميگرفت دست به معاش امرار براي بلكه افتتاح براي نه را كلنگ و
.ميكرد
در.ميكند كار تن برابرچهار تنه يك كه ميديدند چنان را او مردم
و ادب يكپارچه.است مبتكر و هوشمند است ، وورزيده چالاك سواركاري
در او حالات وجود اين با و است استقامت و مقاومت قهرمان.است معرفت
در كه آنگاه چه.است يكسان خداجويي و خلوص حيث از اجتماع و تنهايي
بر طمانينه و باخضوع و استوار و آرام زمستان فصل در و بيابان وسط
جنگ دوران قحطي هنگامه در كه آنگاه چه.ميايستد نماز به يخها روي
پاي سراز مردم به خدمت در شمسي سال 1301 زلزله و اول بينالملل
كار اداره يك اندازه به اميراعلميكنفره دكتر قول به و نميشناسد
الوزراي رئيس تشكر تلگراف امريكاييهاو پيغام كه آنگاه چه.ميكند
به دركمك آخوند حاج شگفتانگيز فداكاريهاي پساز را وقت
در مكه سفر در كه آنگاه چه.ابلاغميكنند وي به خراسان زلزلهزدگان
و ميشود روانه سمتاسكندريه به همسفرش نجات براي سوئز واقعهبندر
مخصوصش مهر كه آنگاه چه ميگذارد ، باقي حيرت و اعجاب در را همراهان
از يكي درخواست پاسخ در اينگونه و ميشكند و مينهد سنگ روي را
و فقها و مراجع محضر در كه آنگاه چه.ميدهد نشان عكسالعمل متنفذين
حاج و حكيم بزرگ آقا حاج و قمي حسين آقا حاج مانند مجتهديني و علما
كاظم ملامحمد آخوند نماينده و برجسته شاگرد) تربتي مجتهد علياكبر شيخ
تجار كه آنگاه چه مينشيند ، گفتگو و بحث به (كفايهالاصول صاحب خراساني
ضياء دكتر) مشهور پزشكان و (...و وثوقيها ابريشميها ، ) متدين و معروف
اعلام و ارادت اظهار او به نسبت (...و عاملي حسنخان شيخ دكتر الاطباء ،
حال همه در ملاعباس آخوند حاج حال...كه آنگاه چه و ميكنند اطاعت
.هست و بوده كه است همان
مردم.بود آنان وپناهگاه دادگستري خانهاش و مردم تظلم مرجع خود او
به خود معنوي قدرت با او و ميكردند تظلم او به خوانين و حكام دست از
به تا ميزد آتش و آب به و ميكشت را خود.ميكرد رسيدگي آنان شكايت
جامه.بگشايد كاري از گرهي و برآورد كسي از حاجتي و كند خدمت مردم
بود پوشيده او آنچه در هيچكس و ميپوشيد كارگري گيوه و كرباسين
.نمييافت ديگر ولايات محصولات از نمونهاي و نشان كمترين