پنجم ، شماره 1414 نوامبر 1997 ، سال آذر 1376 ، 22 شنبه 1
|
|
تاريخ فروتني
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بورخس لوئيس خورخه از نوشتهاي
و سرداشت ، در بهشت روياي نابينايانگليسي شاعر ميلتون:اشاره
اواخر درنابينايي آرژانتيني شاعر و بورخسنويسنده لوئيس خورخه
معماهاي بينالطلوعين ، موقع در باغهايي خيابانها ، خود ، گوشههاي عمر
در گرفته گرد كتابهاي بيپايان فهرستهاي و مطايبتها ، طبيعي ، ماوراء
بورخس زندگي از نوشتن.ميآفريد را شده فراموش كتابخانههاي قفسههاي
و ننوشت رماني درازش عمر در وي.است دشوار آثارش و خودش مانند به
بورخس داستان نمونه.است شعر و تمثيلات كوتاه ، قصههاي او كارهاي همه
از است خيالي كتابي ميشود ، مشاهده توهاوالف درهزار كه چنان
.است شده پيدا عجيبي خيالي سرزمين از آثاري آن در كه كتابخانهاي
چون جهان ادبيات بزرگان از بسياري نبود اگر كه گفتهاند او درباره
ميرفتند ديگري راه به ديگر ، كساني و آستورياس كورتاسار ، پاز ، ماركز ،
.هستند كه نبودند آن و
معرفت بر علاوه اما.درگذشت و آمد ، زيست دنيا به غرب در بورخس
را خود فكري تلاش و كار از عظيمي سهم داشت ، غرب فرهنگ از كه شاياني
او.داد اختصاص (... اسلامي ، يهودي ، هندي ، ايراني ، ) شرقي فرهنگهاي به
بستن كار به با و آميخت در شرق قياسي معرفت با را غرب تجربي نگاه
دقت كه كرد خلق را ادبياتي شرق ، و غرب فرهنگي حيات مختلف عناصر
در استادي و زبان ، پيراستگي تخيل ، وسعت زيباشناختي ، كمال رياضي ،
.است آن ويژگي الطبيعه ، ماوراء و طبيعت پيوندي هم عين در بيان ،
داستان نام نميتوان داستاني ، داشتنرگههاي وجود با كه -حاضر متن در
ديگري تعريف و مياندازد تاريخ به تازه نگاهي بورخس -گذاشت آن بر را
تاريخ ، كه بودهام حيرت در مدتها:ميدهد دست تاريخسازبه ازاتفاقات
مناسبتهاي و بيمدعاست ، و فروتن تصور حد از بيشتر بسي واقعي ، تاريخ
اينرهگذر از او.ميماند مهر سربه و پوشيده دراز روزگاران تا آن حساس
طبعا.است مطالعه هر غايي هدف كه ميرساند روشنبينياي به را خواننده
تفكر به بشري دانش مختلف حوزههاي در كه انديشمندي نويسنده هر رسالت
به نويني نگاه كه مقاميببرد به را خواننده كه است همين نيز ميپردازد
.بيندازد -تاريخ جمله از و -چيز همه
وايمار معيتدوك در)گوته فون يوهانولفگانگ سپتامبر 1792 بيستم در
به اروپا ارتش بهترين ناپذير توضيح شكست (بهپاريس نظامي گشتي در
به خطاب و ديد چشم به دروالميرا فرانسوي نظامي شبه عدهاي دست
در جديدي سرفصل روز اين در و مكان اين در:گفت پريشانش دوستان
اين آغاز در كه بگوئيم توانست خواهيم ما و ميشود گشوده جهان تاريخ
مناسبتها بسياري اكنون به تا روز آن از.بودهايم ناظر و حاضر سرفصل
و) مدرن دولتهاي وظايف از يكي اصلا و آمده ، پيش تاريخي روزهاي و
روزها اينگونه برساختن و جعل (روسيه و آلمان ايتاليا ، همه از مهمتر
اين.هست و بوده پيگير وانتشار اعلان و تبليغاتي مدداشباع به
آنمشهود در دوميلب سسيل كهردپاي مناسبتهايتاريخي ، قبيل
دارد ، روزنامهنگاريسروكار و باروزنامهها تاريخ از بيش است ،
حد از بيشتر واقعي ، بسي تاريخ تاريخ ، كه حيرتبودهام در مدتها
دراز روزگاران تا حساسآن مناسبتهاي و وبيمدعاست ، فروتن تصور
كه است كرده خاطرنشان نويسندهايچيني.ميماند مهر به وسر پوشيده
آمد چنانخلاف موضوعي كه دليل اين درستبه افسانهاي ، شاخدار اسب
چيزي آن ما چشمهاي.رفت خواهد ميان از بفهمد كسي بيآنكه است ، عادت
شدن كشيده صليب به سيتوس استتا شده تربيت ديدنش براي كه ميبيند را
.است مندرج او كتاب در رخداد اين لكن نكرد ، درك را مسيح
ورق حين در است عبارتي به چشمانم برخورداتفاقي ماحصل تاملات اين
مرا رازوارهاش نسبتا حالت با كه يونان ادبيات از تاريخي كتاب زدن
بر.كرد صحنه وارد را دوم هنرپيشه:است چنين عبارت.ساخت خود مجذوب
اقدام اين موضوع آشيل كه رسيدم واقعيت اين به و كردم درنگ عبارت اين
شده بيان ازاشعارارسطو چهارم فصل در همچنانكه و بوده ، اسرارآميز
.رساند دو به يك از را هنرپيشگان عدد او
آن ، اصل در و شده ، زاده ديونيزي مذهب بطن از نمايش ميدانيم چنانكه
كف داراي چكمههايي با قدش كه همانامنافق ، واحدي ، هنرپيشه
كه صورتي و ارغواني ، يا سياه لباس با شده ، بلندتر ،(1)ضخيمكوترنس
.ميآيد صحنه روي به كر گروه عضو دوازده با شده ، بزرگتر نقاب بازدن
آئيني ، مراسم همه در همچنانكه و بوده ، آئين اين رسوم از يكي نمايش
رويداد اين وقوع.داد تغييري آن در نميتوان كه ميگردد روزهايي متذكر
ميلاد از قبل سال پانصد خاص ، روز آن در آتن مردم اما بود ، ممكن امري
يا شگفتزده صحنه در دوم هنرپيشه نشده اعلام حضور مشاهده از مسيح
آن در آتنيها (.دارد صحت اخير حالت ويكتورهوگو زعم به).شدند رسوا
چه و فكر چه رنگ عسلي تئاتر آن در دورافتاده چشمهاي دركنار روز ،
مقدمه در فقط شايد ;حيرت و بهت نه و گيجي نه داشتند؟ سر در احساسي
نظم در پا آشيل كه ميدانيم سيسرو ازمباحثات.بودند اعجاب
از گذار موقع و قدر آيا كه نميدانيم ابدا اما بود ، نهاده فيثاغورسي
ولو را ، بينهايت به قياس همين به و كثرت ، به وحدت از دو ، به يك
و گفتوگو صحنه ، روي به پيشه هنر دومين آمدن با ميكرد؟ پيشبيني ناقص ،
به نيز بقيه به نسبت شخصيتها بعضي عكسالعمل نامحدود امكانات همچنين
آتي مناظر انبوه كه ببيند ميتوانست پيشگوي ناظري.گرديد وارد نمايش
و مكبث و وسيجيسموند فاوست و هملت:بود دوم هنرپيشه معيت در
.نيست آنها رويت به قادر هنوز ما چشمان كه ديگراني و پيرجينت ،
آن حدوث محل.كردم كشف را ديگري تاريخي مناسبت مطالعاتم دنباله در
سنوري.سال 1225 در:بود ما تاريخ از سيزدهم قرن در ايسلند
روشنگري منظور به بورگارفيورد در خانهروستايياش در مورخ ستورليسون
هارالدسيگوردارسون ، بلندآوازه لشكركشيپادشاه آخرين شرح آينده نسلهاي
و ايتاليا بيزانس ، در آن از قبل كه مينگاشت را سنگدل ، به ملقب
ساكسوني برادرپادشاه توستيك ، زمان اين دربود جنگيده نيز آفريقا
به (دوم هارولد) گودوين هارولدفرزند انگلستان
سر بالا در آنها.بود بسته طمع قدرت بر پشتيبانيهارالدسيگوردارسون
به را (يورك)يورويك دژ و.آمدند فرود انگلستان ساحلشرقي نروژدر ارتش
.گرديدند رويارو ساكسون ارتش با يورويك درجنوب.درآوردند خود فرمان
:ميدهد ادامه رخدادها اينسلسله ساختن مرتبط از پس سنوري
زرهبر اسبها هم و مردان.نهادند مهاجم صفوف روبه سوار اسب نفر بيست
:برآورد فرياد مردان از يكي.داشتند تن
شماست؟ ميان در توستيگ (2)ارل
.بله ، اينجاست:گفت ارل
تو به كه آمدهام من ميگويي راست و هستي تو توستيگ اگر:گفت سوار
هم را سلطنتش سوم يك و ساخته عفوخود مشمول را تو كهبرادرت بگويم
.ميكند عطا تو به
چه دارسون هارالدسيگور به بپذيرم را عطايش كه صورتي در:گفت توستيگ
داد؟ خواهد
خاك از فوت شش او بهنينداخته قلم از نيز را او:داد پاسخ سوار
به هم اضافي فوت يك است بلند قدش اينكه به نظر و انگلستانراميدهد
.داد خواهد او
خواهيم جان پاي تا كه بگو پادشاهت به صورت آن در پس:گفت توستيگ
.جنگيد
بزرگ مرد اين:پرسيد متفكرانه دارسون هارالدسيگور.رفت و برگشت سوار
بود؟ كسي چه ميكرد صحبت عالي كهچنان
.گودوين فرزند هارولد
براي را روز آن غروب از قبل تا نروژ ارتش شكست ماجراي ديگر ، فصلهاي
.ارل همچنين و شد كشته نبرد در هارالدسيگوردارسونميگويد ماباز
تقليدهاي از شايد فرسوده ، روزگاري) ما روزگار كه هست خاصي طعم
درك وظن شك مبالغي بدون را طعم آن (حرفهاي ميهنپرستان بيهنرانه
را طعم اين سيد كهشعر دارم يقين.پهلواني اصيل طعم:كرد نميتواند
بعضي در:كردهام درك حتم و قطع طور وبه چشيدهام ، را آن من ;دارد
را موفقيت و بياموز من از را استقامت و شجاعت فرزند ، ) آنهئيد اشعار
شما خراج من مردم ) مالدون آنگلوساكسوني ترجيعبند در ،(.ديگران از
در دورولان ، شانسن در ،(.پرداخت خواهند قديمي خنجرهاي و نيزهها با را
رايحه از پرمايهتر ارغواني ، )فاكنر در و ويتمن ، در ويكتورهوگو ،
فوت درشش و هوسمن ، مزدوران ارتش گور سنگنوشته در ،(شجاعت و اسبها
ساده ظاهر به بيان پشت پس در.ستورليسون سنوري انگلستان خاك از
كه ميكند وانمود هارولد.است جريان در دلپذيري عيني نمايش مورخ ،
در خود نوبه به نيز برادر همچنين به و نياورده ، جا به را برادرش
رسوا را او توستيگ ;آورد جا به را برادر نبايد هم او كه مييابد
عفو آماده كه هارولد ;ساخت نخواهد رسوا نيز را متحدش اما نميكند ،
حالتيكاملا با نيست اوضاع در نروژ پادشاه دست قبول به حاضر برادر
چيزي پاسخش كلامي مهارتهاي از.ميدهد انجام را كارش فهم قابل
(3).خاك فوت شش بخشودن سلطنت ، سوم يك بخشودن:نميگويم
:هست اينجا در ساكسون پادشاه زيباي پاسخ از غير هم ديگري زيباي نكته
آنرا كه نبرد ، اين خوردگان شكست خون از مردي بود ، اوايسلندي
و رگولوس خاطره كارتاژي نفر يك كه مينمايد چنان.ساخت جاودانه
با ساكسوگراماتيكوس.است گذاشته ميراث به ما براي را او مبارزهجويي
تاريخ نگارش و فراگرفتن از (ايسلند)تول مردمان:مينويسد مقبول ادله
بيگانگان سجاياي برشمردن از و ميشوند خاطر رضايت قرين آدميان همه
.ميكنند افتخار احساس خود فضايل اعلان همچون درست
بلكه گفت را سخنانش ساكسوني مرد آن كه روز آن در نه تاريخي مناسبت
روز ، آن.ساخت جاودانه را وي او دشمن كه شد نهاده روزيبنياد در
:دارد جريان آينده در كه چيزي سبب از بود ، آينده به ناظر روزي
.انساني نژاد همبستگي و وحدت مليت ، و خون گرفتن ناديده
;است مديون اجدادي و آباء وطن مفهوم به را خود حسن هارولد ، پيشنهاد
.ميرساند تعالي و تفوق به را آن واقعه باثبت سنوري
به لارونس خرد ستون هفت پاياني فصل در را دشمن به ديگري گذاري خراج
:مينويسد مردان از دستهاي شجاعت ستايش در لارونس.ميآورم خاطر
كشته را برادرانم كه مرداني به كه بود نبرد درآن بار نخستين
شوكت و جلال با مرداني آنها:ميكند واضافه.ميكردم مباهات بودند
.بودند
:پانوشت
در هنرپيشهها و داشته ضخيمي كف كه چكمههايي(Cothurnus)كوترنس 1ـ
.ميپوشيدهاند روم و يونان تراژديك نمايشهاي
اروپايي كهن حكمرانان القاب از ارل ، 2ـ
كلماتي افزودن با نروژ پادشاهان عنواننخستين با اثرش در كارلايل 3ـ
آوردنبراي با را عبارت اين انگلستاناقتصاد خاك فوت بهشش ناپسند
(نويسنده يادداشت).است برده بين از گورت