پنجم ، شماره 1421 نوامبر 1997 ، سال آذر 1376 ، 30 يكشنبه 9
|
|
سامانيان عهد در ايران اداري سازمانهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
2 تاريخ پويه در ايران اداري سازمان تكوين
يكي ;بود دودستگاه متنفذين دست در ساماني ممالك امور اداره
ديوان ديگر و دربار يعني درگاه
حكومت از ايران تبعيت (ق-ه 247) صفاريان سلسله تشكيل از پس
اداري نظام يك احياي براي جديدي فرصت و رفت ميان از يكباره به بغداد
منابع صفاريان زمان در حكومت اداره نحوه درباره.آمد بوجود كارآمد
بايد را آن كه سيستان تاريخ كتاب.ميكنند عرضه اندكي بسيار اطلاعات
سخن حكومتي شيوه از سطور لابهلاي در سختي به دانست صفاريان تاريخ
اجتماعي سازمانهاي و اداري تشكيلات نظر از زينالاخبار صاحب اما ميگويد
درآمد از مال خزينه بود ، خزينه چهار داراي عمروليث:ميگويد صفاريان
متاسفانه كه خاص خزينهمال و صدقات و مال خزينه سلاح ، خزينه احداث ،
تنها تقدير هر بر امانيست دست در ادارهآنها كيفيت از دقيقي اطلاع
ميتوان كه دستاست در مفصلي و مشروح اطلاعات سامانيان دردوران
.آورد بدست عصر آن دولتي سازمانهاي درباره جامعي و كامل نسبتا تصور
ساساني بزرگان مستوفيبه...حمدا و گرديزي را سامانيان نسب و اصل
نسبت زمين افسانهاي پادشاه بهكيومرث سرانجام و چوبين بهرام چون
كه خانداناست جداين سامان كه ميشود يادآور بخارا تاريخ.دادهاند
در سامان.است داشته دراختيار را (بلخ اطراف در دهي) سامان ناحيه
پسرخود نام او احترام به و شد مسلمان قشيري اسدبنعبدالله روزگار
زندگاني از اما بدستنميدهند خبري اسد جواني از منابع.نهاد اسد را
اقامت زمان در يحيي و الياس احمد ، نوح ، نامهاي به پسرش چهار و او
.دادهاند گزارش مرو در مامون
در كه ليث رافعبن فتنه رفع در مامون فرمان با برادر چهار اين
سبب همين به و شتافتند كمكهرثمهبناعين به بود كرده طغيان خراسان
پسران از هريك مامون مدتي از پس و گرفتند قرار توجهمامون مورد
ضرغانه ، حكومت به احمد سمرقند ، حكومت به نوحگماشت شغلي به را ارشد
.شدند منصوب هرات حكومت به الياس و اسروشنه و چاچ حكومت به يحيي
مامور را برادرشاسماعيل سمرقند فرمانرواي احمد نصربن مدتي از بعد
حكومت بخارا در خود برادر طرف از مدتها او و گردانيد بخارا حكومت
ايام آن در كه بنهرثمه رافع به اسماعيل نزديكي عاقبت.ميكرد
به و شد نصر نگراني موجب ميكرد حكومت نيشابور و شمالي خراسان بر
خاتمه اسماعيل پيروزي با كه رويداد دو آن ميان سختي نبرد دليل همين
اورا و نشاند تخت به را وي و آورد بخارا به را اسماعيلنصر پذيرفت ،
به نصر سرانجام.ظاهريدانست را برادر احترام نصر ولي گذاشت احترام
متعاقبا كه درگذشت آن در ق.هـ سال279 در و بازگشت سمرقند
تاسيس سامانيانرا سلسله و ساخت خود قلمرو ضميمه را اسماعيلسمرقند
و حكومت داشتند حكومت درماوراءالنهر سامانيان كه دورهاي در.كرد
مامونيهو و خوارزمشاهيان و عراق آل چغانيان ، مانندامراي امرايي
دربار كهميبردند سر آنانبه حمايت تحت در ديگران و سيمجوريه خاندان
.است بوده شعرا و نويسندگان و اجتماعدانشمندان محل آنان اغلب
سامانيان عهد در ايران اداري سازمانهاي
درگاه يكي ;بود دودستگاه متنفذين دست در ساماني ممالك امور اداره
و سلطنتي كاخ و سلطان خانه و مقر درگاه ;ديوان ديگري و دربار يعني
از را آنها كه ديوانها اما.است ميگزيده سكني سلطان كه آنجائيست
كاخ در يعني درگاه درخود مقرگاه جهت از ميدانيم منفك جهتي به درگاه
داراي خود درگاهاست داشته قرار آن از بيرون در گاه و سلطنتي
آن در مخصوص نظامات و خاص عناوين با افرادي و بوده مفصلي تشكيلات
.ميشود اشاره آنها به ذيل در كه ميكردهاند خدمت
گفتهاند ودربان پردهدار فارسي در را حاجب:الحجاب حاجب -10
دوره در حاجبالحجاب منصب (معين فارسي فرهنگ و دهخدا لغتنامه)
و اهميت از سلجوقيان و غزنويان خصوصا بعدي دوران نسبت به سامانيان
از بعد دردوران كه نحوي به است بوده برخوردار ويژهاي اعتبار
نخستين اول وهله در و بود درگاهي تشريفات مامور صرفا حاجب سامانيان
...و پردهداري بزرگان ، از استقبال و تشريفاتي امور وي اصلي وظايف
بلندپايه مامور نخستين حاجبالحجاب سامانيان دوره در اما (6)بوده
مقام اين به خدماتي و كارآموزي مراحل طي از پس كه بود مملكتي
:مينويسد سياستنامه در مقام اين مورد در نظامالملك خواجه.ميرسيد
ركاب در و فرمودندي خدمت پياده ورا يكسال و خريدندي غلامي چنانكه...
آشكارا و پنهان كه نبودي فرمان را غلامان اين و بشري زندنيعي قباي با
يكسال چون و دادندي مالش شدي معلوم ديگر و نشستي براسب يكسال اين در
معلوم حاجب و...بگفتي حاجب يا (خيمهدار) باشي وثاق كردندي خدمت
تازيانه و اسب با يكسال چون..و بدادندي تركي اسب را او آنكه گردي
سال و بستي ميان در تا دادندي قواجوري را او سال ديگر كردي خدمت
جامه ششم سال...و دارايي قباي و كوكب به لگام و بهتر زيني پنجم
را خود غلام سه و دادندي ميخي شانفري و يكسري خيمه هفتم سال و عنوان
و جاه هرسال..و كردندي لقب باشي وثاق را او و كردندي او خيال در
[بزرگ] حاجب پس شدي باشي خيل تا ميافزودندي امر مرتبت و قبل و تجمل
.(7)شدي
امير از پس دربار راس بزرگدر حاجب يا حاجبالحجاب منصب ترتيب بدين
زينالاخبار مانند منابع از برخي البته.داشتهاست قرار حاكم يا و
سخن بوده اسير يا و وزير با همطراز كه وكيل نام به منصبي از گردندي
.نداريم دقيقي اطلاع دستگاه اين عملكرد نحوه از متاسفانه اما ميگويند
است شغلي حاجبي:مينويسد (ص 41)معيدالنعم در سبكي رابطه اين در
در ميناميدند ، راقائدالجيش حاجب و ميشد ناميده آنقياده و قديمي
از و ميكرد رسيدگي سپاه امور به بلكه نميراند حكم حاجب گذشته زمان
اصلاح را آن تركها [سلجوقيان] الان و ميساخت آگاه را امير آن حال
حاجب رتبه و مقام كه نكاتي از...ميدهد فيصله كه كسي به كردهاند
بزرگ خواجه با مقايسه در را او مقام و ميدهد نشان را بزرگ
و صفحات 155 در كه است آن ميكند معين ديگر حاجبان نيز و (نخستوزير)
سال صفر نهم تاريخ در وقتي كه است اين آن و آمده بيهقي تاريخ 159
بزرگ ، حاجب بلكاتگين ميرسد مسعود وزارت به ميمندي احمدحسن ق.هـ 422
كه وقتي و پوشد وزارت خلعت وزير تا ميبرد خانه جامه به را احمدحسن
حاجبان از دوتن ميشود منصوب عارفي مقام به زوزني بوسهل بعد روز سه
از كه ديگر اصطلاحات از.بپوشند خلعت تا ميبرند خانه جامه به را او
نماينده و مانده بجا تاريخي كتب در و ميشده درست حاجب اصطلاح تركيب
:برد نام ميتوان را اينها است [متقارن حكومت] دوران آن مشاغل
حاجب هندوستان ، حاجبسالار خاص ، حاجب حاجبان ، حاجب جامهدار ، حاجب
به كه بودهاند حاجباني معناي به اينآخري كه نوبتي حاجب و قاضي
(8).ميماندهاند درگاه در هنگام شب نوبت
صاحب شغل درگاه در اهميت لحاظ از شغل دومين:حرس صاحب -2
نظم حافظ و شهر نظامي رئيس آن صاحب زياد احتمال به كه بوده حرس
بكار معني يك به را شرطه و حرس خود تاريخ در طبري.است بوده جامعه
.است برده
آن و ميشمارد معظم ازشغلهاي را اميري منصب سياستنامه در نظامالملك
رابطه اين در وي ميداند برگزيده مقامي حاجببزرگ امير از پس را
است بوده معظم ازشغلهاي يكي روزگار همه به حرس اميري:مينويسد
و بزرگتر بدرگاه حرس امير از كس هيچ بزرگ حاجب امير از گذشت چنانكه
...و دارد تعلق سياست به او شغل كه آن بهر از.است نبوده شكوهتر با
او از مثل به مردمان و است بوده نوبت و علم و كوس را حرس امير هميشه
چنين نظامالملك ازتوضيحات...و پادشاه از كه ترسيدندي بيشتر
همكاراني گاه و است بوده حكومتي مجري منصب اين صاحب كه برميآيد
(9).ميكردند ياري امور انجام در را وي چوبدار مانند
سامانيان عصر در ايران مهم ديوانهاي
محل كه ارگ اطراف در همگي كه ديوان ده از بخارا تاريخ در نرشخي
داشته توجه ;است برده نام ذيل شرح به بوده بخارا در پادشاه اقامت
عصر كتابهاي كاملترين و جامعترين از يكي بخارا تاريخ كه باشيم
دارند فعاليت بخش اين در كه محققين نزد در آن اخبار كه است سامانيان
.است برخوردار ويژهاي اهميت از
وظيفه كه مستوفي است ، ديوان بوده مملكت وزير كار محل كه وزير ديوان
محل كه شرطه ديوان است ، ميداده راانجام مالي امور يا خزانهداري
ادارهپست همان كه بريد ديوان بوده ، انتظامي ماموران شرطهو رئيس
اوقاف ديوان محتسب ، پادشاه ، ديوان خاصه املاك ديوان مشرف ، ديوان بوده ،
.ميپردازيم آنها تشريح اينكبه كه قضا ديوان و
وزارت ديوان
رشتههاي تمام بودهكه مركزي ديوانهاي مهمترين از يكي وزارت ديوان
يا صدراعظم جاي به وزير كليه مطلق.داشت نظر تحت را اقتصادي و سياسي
به كشوري مقام بزرگترين سلطان از بعد و ميرفت كار به فعلي نخستوزير
قراردادي موجب به و پادشاه بفرمان انتصابوزيران.است ميرفته شمار
موروثي بهطور ميتوانست شغل اين.ميشد بسته پادشاه و او كهميان بود
اسامي به سامانيان مختصر درمنابع همچنانكه بماند باقي خانواده در
اگر كه ميخوريم بر عتبي و بلعمي مانندجيهاني ، بزرگي وزيران
البته كه وزارترسيدند به پسرانشان فاصله سال چند با اما نهبلاواسطه
امري فردي شايستگيهاي و لياقت ، استعداد منصب اين احراز در
(ص 151)سياستنامه در نظامالملك خواجه رابطه اين در اجتنابناپذيربود ،
موضوع اين اما باشد موروثي مانندسلطنت بايد وزارت شغل كه است معتقد
كه چهبسا و.نبود ثابت روال صورت به سامانيان ادوارحكومت تمام در
عهد در هرحال به.ميافتاد مخالفانوي بدست قدرت وزير يك سقوط از بعد
ساختار از برداشتي البته كه عباسي ديوانخلفاي مانند سامانيان
ديگري اولديوانهاي وزير دست زير در بود دارا را خلافت ديوانيشرق
.اشارهميشود آنها به كه بودند ، موجود
(خزانهدار) مستوفي يا استيفا ديوان
اصطلاح در و كردناست طلب و گرفتن تمام معني به لغت در استيفا
صاحب.خرج و دخل و حسابداريامورمالي و حساب از عبارتست
ضبط بدان كه قوانين معرفت از عبارتست استيفا علم:گويد نفايسالفنون
.كنند معلوم محاسبات كميت و كيفيت و ديوان دخل و
به رسيدگي عملمستوفي و شغل از عبارتست ديواني اصطلاح در استيفا
ولايت يك خرج و دخل ايضا و آن به دفترهايمربوط تنظيم و مالي امور
.است بوده مملكت همه يا
مامور و ماليكشور امور متصدي كه تشكيلاتي يعني استيفا ديوان
و بزرگترين خواجه ديوان يا ديوانوزارت از بعد و بوده خراج جمعآوري
استيفا تصديديوان همينطور و است ميرفته شمار به مهمترينديوانها
و وزارت ديوان از بعد بود زمان آن دولتي مشاغل مهمترين از يكي كه
حكومت حوزه در ديوان اين.است بوده مقامات بالاترين سپهسالاري مقام
در ديوان اين اينكه با و است داشته نام خراج ديوان عباسي خلفاي
از برخي است داشته نام استيفا سلجوقي و غزنوي ساماني حكومت دستگاه
نام خراج ديوان عنوان به آن از (ص 61) مفاتيحالعلوم نظير منابع
استعمال و رواج بدليل موضوع اين يقين به قريب احتمال با كه بردهاند
.است بوده خلافا حوزه در عربي زبان
كه (خزانه) خزينه اهل نام به بودند ماموراني استيفا درديوان
(10).ميرساندند ثبت به را دولتي درآمدهاي
و ميكند اشاره دوخزانه به (ص 259) سياستنامه در نظامالملك خواجه
:ميگويد رابطه اين در
خرج خزينه يكي و اصل خزانه استيكي بوده خزانه دو هميشه را ملوك
و خرج خزانه به كمتر و بودي اهل خزانه به بيشتر ميشد حاصل كه ومالي
برداشتند چيزي اگر و نكردندي خرج اصلي خزانه آن از نبودي ضرورتي تا
.نهادندي آن بجاي بدل و برداشتندي وام وجه بر
كه آنچه اما است داشته وجود صفاريان دوران در مالي خزانههاي البته
تامين را ما منظور بوده متداول...و سلاح خزانه نظير عصر آن در
به خرج و دخل و مالي امور صرفا گفت ميتوان عبارتي به و نميكند
.است داشته رواج سامانيان دوره در خزانهها اين وظيفه عنوان
(عميدالملك) رسايل ديوان
منابع در اختلاف به ميگرفته آنجاصورت در دولتي مكاتبات كه ديواني
ديوان انشاء ، ديوان ديوانرسائل ، رسالت ، ديوان عنوان به ازآن
ضبط و ثبت اموردفتري ، ديوان اين كه آنجا از.است يادشده طغرا
ميداده انجام را امير احكام و كتبي دستورات ارسال و رسيده نامههاي
اين از بخارا تاريخ در نرشخي.است ميرفته شمار به مهمي بسيار ديوان
تاريخ در بيهقي ابوالفضل ميبرد ، نام عميدالملك ديوان نام به ديوان
صاحب نام به آن متصدي از و رسالت ديوان اسم به ديوان اين از خود
(11).ميكند ياد رسالت ديوان
ديوان يا رسايل ديوان ديوانابتدا اين عباسي خلافت دستگاه در
كرده غلبه آن بر ديوانانشاء اصطلاح بعدها و ميشده مكاتباتخوانده
و ترسل از كه آزموده مرد نفر يك به همواره را ديوان رياستاين.است
شغل مهمترين جهت همين به.ميشد سپرده داشت كافي بهره سياست و آداب
عبارت رسايل ديوان رئيس عمده وظيفه.بود دبيري شغل رسايل ديوان در
و حكام و همجوار امراي و سلاطين يا عباسي خلفاي به نامه نوشتن از بود
و ميگفت را مطلب شخصا پادشاه موارد اينگونه در.دولت برجسته رجل
زيردستان موارد ساير.ميكرد انشاء بود مرسوم كه سبكي به ديوان رئيس
.ويميرسانيدند نظر به و مينوشتند را نامه ديوان رئيس
ايام آن در و بود امروزي خارجه وزارت منزله به ديوان اين واقع در
داشت وجود همجوار ممالك بين كه اختلافاتي و آشوب وجود علت به شغل اين
رسايل ديوان صاحب تواناي انشاي و قلم زيرا بود مهم و حساس بسيار
به جملاتي نگارش با كه بود همو و كند بازي ميتوانست را نقش بزرگترين
راتشديد ساله چندين جنگهاي برعكس يا دهد خاتمه ساله چندين منازعات
(12).كند
كه پسر اي بدان:اسـت آمـده چنين اين كاتبي شرط قابوسنامه كتاب در
و نيكوداري خط و باشي قادر گفتن سخن بر كه بايد باشي دبير [اگر]
.ماهرشوي تا كني عادت نبشتن بسيار و نكني عادت خط كردندر تجاوز
شرطه صاحب يا شرطه ديوان
قواي منزله به عباسي خلفاي حكومت حوزه در و سامانيان زمان در شرطه
به رسيدگي و شهرها امنيت نظام ، تامين حفظ آن وظيفه و بوده انتظامي
از شرطه ديوان صاحب وزارت ديوان از بعد.است بوده جنايات و جرايم
.بود پادشاه دستياران مهمترين
يكي واقع در و است بوده قضا اجراياحكام شرطه اصلي وظايف ابتدا در
بوده موظف دوره اين شرطهدر.است بوده قضايي تشكيلات ازتوابع
از پيش و دهد كيفر حدودي تا ميزدند سرباز مقررات از كه را كساني
بسياري رابطه اين درآورد بعمل را اقداماتي بررسي براي جرم اثبات
انجام شرطه بوسيله امثالهم و زنا ، شرابخواري حد مانند اسلامي حدود از
.ميشد
ديوان با شرطه صاحب ديوان احتمالا كه است معتقد خود تاريخ در طبري
ميان از قوي ظن به و داشته مطابقت عباسيان زمان در ترك لشكريان
تابع صورت اين در و داشته قرار ديوان اين راس در عارض مامورينكشوري
(13).است بوده شرطه ديوان صاحب
دارد ادامه