پنجم ، شماره 1423 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 2 سهشنبه 11
|
|
آزادي افقهاي و اسلام
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اسلام در آزادي بنيانهاي و اصول
بلكه نيست مبهم و غيرارادي شكننده ، متزلزل ، آزادي اسلام در آزادي
كه اصولي.گرفته نشات اساسي و ثابت قواعد و اصول از كه آزادياست
كامل بهطور اسلامي نظام كل بلكه نشده پايهگذاري آن بر آزادي تنها
.است گرفته آنقرار برپايه
:اشاره
چگونگي و مدلولاتآزادي با (يكشنبه 9/9/76) مطلب اين اول بخش در
بخش اين در.شديم آشنا گوهرگرانبها ، اين به اسلام صدر خلفاي توجه
پايههايي و اصول كه امر اين بر و ميشود معرفي اسلام در آزادي محورهاي
و اصول قويترين جمله از دارد ، قرار آنها بر اسلام در محورها اين كه
تاكيد است ، گرفته قرار آن بر آزادي مفهوم و انديشه كه است قواعدي
.ميشود
معارف سرويس
هر از پيروي و تبعيت نوع خلافتازهر از بديع برداشت اين با انسان
تمامي در ارتباطش و است آزاد باشد كهميخواهد هركس و اجتماعي نيروي
(34).است حكومتميكند جامعه بر كه كساني اراده و آگاهي در ابعادمحصور
قدرت و عدل و ارزشهايخير و اصول سوي به عادي شكلحركت اين به خلافت
.است شده جهتگيري مطلق بهسوي زيرا آننيست در توقفي كه حركتي.است
محدود و هدفكوچك يك به بهزودي مطلق از بهغير حركت براي هرهدفديگر
متوقف را آن پيشرفت و ميشود كند نهايتحركت در و ميشود تبديل
براي تا است لازم هستند جانشيني مسئوليت حامل كه مردمي بر.ميگرداند
و كنند فراهم را عيني شرايط تمامي مطلق هدف بهسوي عادي حركت اين
(35).بخشند تحقق را آن به رسيدن براي لازم شرايط
را خود جانشين بزرگاين خداوند كه است ضروري نكته اين ذكر اينجا در
حساب بدون ميخواهد را آنچه يا و ميداند مجاز خود تاهرآنچه نكرده رها
انسان هدايت و توجيه سرپرستي ، به متعهد خدا بلكه دهد ، انجام كتاب و
و راه نشانههاي بيان و آسماني كتابهاي و پيامبران فرستادن ازطريق
و ادراك از حقيقت اين مسلم بهطور.است انسان براي حقايق ساختن روشن
فعاليتهاي توسط كه سرنوشتي از خود نگراني بيان در كه فرشتگان فهم
كرده عجله ميگرفت ، قرار زمين انتظار در آزاد جانشين اين احتمالي
در بود گفته كه هنگامي خداوند پاسخ در آنها.بود مانده مخفي بودند ،
در كه ميآفريني را كسي آيا:بودند گفته ميدهم قرار را جانشيني زمين
تسبيح تو ستايش به ما آنكه حال و بريزد خونها و كند فساد آنجا
(36).ميگوئيم
ببينند را قدرتبيطرفي اولينبار كهبراي اين از فرشتگان كه پيداست
كه شديدي و طبيعي قوانين وتحتكنترل است متعادل شر و خير او در كه
همموجودي آن ندارد ، قرار ميچرخاند ، تدبير و حكمت با جهانرا و هستي
قوانين ايجاد با را راه وادامه نشده مشخص راهش كه مصمم و اراده با
بودند كرده فراموش آنها اما بودند ، شده ميبرد ، وحشتزده پيش جديد
قرار زمين خودبرروي جانشين را او خداوند كه آزاد موجود اين كهآزادي
شيوه مورد اين در بلكه نيست ، او به خداوندنسبت بيتوجهي بهمعني داده
ازطريق ونظارت كنترل بهجاي.بود كرده تغيير كنترل و ونظارت سرپرستي
اين آموزش و تربيت امر خداوندتعالي..تخلفناپذير طبيعي قانون
راتعيين خود سرنوشت و ارزش بتواند انسان تا برعهدهگرفت را جانشين
(37).دهد رشد روشنگر وكتاب هدايت نور پرتو در را خود وجود و كند
روي بر خود وجود ازطريق مسلمان انسان كه جانشيني نقش چارچوب در
در حركت و عمل در او بودن آزاد به باتوجه و ميكند اعمال زمين ،
پيشبرنده و تحولات ايجادكننده و سازنده به انسان نقش ، آن چارچوب
انسان اسلامدرباره ديدگاه اين.ميشود تبديل آن تابع نه و تاريخ روند
مسلط نقش تاريخ به كه است ماركسيستها نظر برخلاف او اراده و آزادي و
تاريخميدانند حركت و روند كوركورانه تابع را او و راميدهند انسان بر
را او و ميكنند سلب اجرايخواستهاش درجهت او از را ارادهاي هرگونه و
همچنين اسلام نظر.ميدهند قرار زده رقم سرنوشتبرايش آنچه مرهون
از را وانسان كرده انكار را تاريخ كه است كليسايي مسيحيت برعكسنظر
نابود را واقعيت اين انسانبراي پاسخهاي و ميكند جدا زنده واقعه
(38).مينمايد
اسلام در آزادي محورهاي
بلكه نيست مبهم و غيرارادي شكننده ، متزلزل ، آزادي اسلام در آزادي
كه اصولي.گرفته نشات اساسي و ثابت قواعد و اصول از كه است آزادي
بهطور اسلامي نظام كل بلكه نشده پايهگذاري آن بر آزادي تنها
كه گفتمحورهايي ميتوان اساس براين.است گرفته قرار آن برپايه كامل
انديشه كه است قواعدي و قويتريناصول از شده بنا آن بر اسلام در آزادي
.است شده گذاشته پايه برآن ديگري هرنظام در آزادي مفهوم و
امري را آن و نمينگرد تزئيني و زايد امر يك بهعنوان آزادي به اسلام
اصول برمبناي را آزادي نميكند ، بلكه تلقي رغبت و ذوق تابع و احساسي
وضعيت اينميداند خود اصول لايتجزاي راجزء آن و نهاده بنا خود
در را رايحهآزادي و بو ميتواند جستجوگري پژوهشگر هر كه است بهصورتي
كرده ، وضع زندگي زمينههاي كهدر روشهايي و قانونگذاريهاياسلامي تمام
:عبارتنداز محورها مهمتريناين.كند استشمام
بزرگ خداوند براي عبوديت و بندگي 1ـ
كامل اطاعت و تام سرسپردگي بهمعني بزرگ خداوند براي بندگي و عبوديت
ديگر پيرويهاي و سرسپردگيها انواعبندگيها ، تمامي از رهايي و خدا از
زنجيرهاو تمام از انسان براي حقيقي آزادي بيانگر چنينوضعي.است
در را عواطفش حتي اوو جان و جسم انديشه ، اراده ، غالبا كه است قيودي
و پيشرفتهترين خداوند براي بندگي.بندميكشد به عناد از پر مسير خلال
اصلا و همنديده خواب در حتي را آن انسان كه است نوعآزادي بالاترين
انواع و اشكال تمامي با آزادي نوع ايناست ننموده را آن تصور
سلب را شاداب و امن زندگي و آزادي نعمت انسان از كه بندگي و عبوديت
ظلم قيد از را انسان نهتنها خداوند بندگي.برميخيزد مبارزه به كرده
قيد از را او بلكه ميكند رها دروغين الهههاي و بتها استعباد ، ستم ، و
را ميدان و ميكند رها هم جنونآميزش گرايشهاي و آن سركش هواهاي و نفس
از بهدور و پخته و صحيح شكل به تصميمات تا ميكند باز عقل عنصر براي
به همچنين امر اين.شود گرفته زودگذر و تند و غيرواقعي تاثيرات
را نقشش و كند باز شكل بهترين به را خود راه تا ميدهد اجازه انسان
براي رهايي از غربي تمدنهاي در آزادي اگر.كند ايفا مطلوب بهصورت
در گسترده آزادي اما ميشود آغاز زنجيرها و بندگي اشكال به شدن منتهي
به تا ميشود شروع بزرگ خداوند براي خالصانه عبوديت از برعكس اسلام
(39).شود منتهي بندگيحرفهاي اشكال تمام از رهايي
مقابل در آزادي اجازههيچگونه انسان به خدا ، براي بندگي كه است درست
اززير كردن خالي شانه و گسستن در او ، براي يعني رانميدهد بزرگ خداي
وجود آزادي گذاشته دوشش بر بزرگ كهخداوند مسئوليتهايي و تكاليف بار
از خارج تحرك و مسيرالهي چارچوب از خارج كردن عمل همچنين و ندارد
و خدا چون كه نرسد را زنمومني و مومن مرد هيچ.وجودندارد آن
كارشاناختياري در را آنها حكميكردند ، كه كاري در پيامبرش
بند و قيد كاملازهرگونه آزادي عينحال در اينآزادي اما (40).باشد
و عقايد افكار ، كه را قيودي ساير و شخصي و اجتماعي فكري ، سياسي ،
اعطا او به ميكند ، تحميل براو غيرالهي نيروهاي و رسوم و عادات
شماست و ما پذيرفته كه كلمهاي آن از بياييد اهلكتاب اي:بگو.ميكند
نسازيم او شريك را چيز هيچ و نپرستيم را خداي جز ;آنكه.كنيم پيروي
(41).پرستشنگيريم به خدا سواي را ديگر بعضي ما از بعضي و
:بزرگ خداي رضايت 2ـ
لازم مسلمان فرد هر بر خدا ، براي بندگي و عبوديت قاعده به باتوجه
و حركت الهي قبول جستجوي در و خدا رضاي طبق خود زندگي در تا ميشود
از تابعيت و ميكند ضروري را مولي از عبوديت ، تابعيت و بندگي.كند تلاش
تحقق عبوديتبههيچوجه مولي رضايت بدون.اوست رضاي تحقق موليمستلزم
در مهمي نقش الهي كهمعياررضاي ميشود مشاهده بنابراين نمييابد ،
بهسوي آن پيشبرد و آن به صحيح صورت اعطاي بشريو فعاليت هدايت
رضاي كسب شده اوخواسته از آنچه كه ميفهمد مسلمان انسانكمالدارد
تمام از استفاده و قدرت تمام با است لازم براو بنابراين ;است الهي
اين به.كند رضايتعمل اين تحقق جهت در او براي آماده نيروهاي
ميشود حفظ -اسلامي ومفاهيم بنيانها ساير همچون -پوياييآزادي طريق
يا و كردن محصور محدودكردن ، قصد كه اقدامي هرگونه از آنرا و
به مسلمان انسان.اماننگهميدارد در و مصون دارد را نابودكردنش
فراخوانده محور اين حول بر دائمي و هميشگي چرخش و الهي رضايت تحقق
و مقررات و قوانين تمامي رعايت به ملزم او بنابراين.است شده
از خروج ترس از و مولي غضب و ترس از ماندن مصون براي الهي چارچوبهاي
حرارتش و جذابيت رونق ، تمام با معنيآزادي اين به.است او ، اراده
از را خودش وقتي مسلمان انسان وضعي چنين در.ميشود حفظ اسلام مكتب در
درامان و مصون تحريفكننده و فريبكارانه و توطئهآميز اقدامات تمامي
معياررضايت.ميكند بسياري شوق و شور و زياد لذت احساس ببيند ،
اين.است متمايز بهظاهراساسي هرچند ديگر تماميمعيارهاي از الهي
و بوده هستي و زندگي عموميبه معنويت ديدگاه از معيارمعياري
از تناقض هرگونه معيار اين.نيست مطالعه بدون و معياريبيانديشه
معيارهاي از بسياري كه تناقضي آن به و ميزدايد را عمل مرحله
مفاهيم و معيارها و يامنفعت همچونلذت اخلاق فلاسفه ازسوي ارائهشده
يك در مردم.است درامان ميشوند ، دچار آن به ديگر غيرمشخص و مبهم
همچنين.هستند متناقض و متفاوت يكديگر با منافع و لذتها ازنظر جامعه
آن.هستند تناقض در هم با معيارها اين با نيز مختلف انساني جوامع
باشد ، آن در آنها لذت يا و جامعه يا فرد يك منفعت است ممكن كه چيزي
اين به انساني ايمان.باشد مضر است ممكن ديگر فرد و جامعه به نسبت
فروافتادن و بلاها انواع شدن جاري باعث كه است ناقص ساختگي معيارهاي
كه هنگامي اما شدهاست ، درگيري و جنگ در انسان دائمي و هميشگي
تمامي بهزودي شود متوسل ميكند مطرح اسلام كه عملي معيار به انسانيت
خداوند رضايت زيرا ميرود بين از تناقض و درگيري نزاع ، اشكال
(42).نيست واختلافبردار تناقضپذير
بزرگ خداوند مقابل در مسلمان انسان مسئوليت 3ـ
حد از بسياري در اما ميشود پيدا نظامها از بسياري در مسئوليت عنصر
اين حتي بلكه نميرود ، عملفراتر مورد قوانين مقابل در فرد مسئوليت
شورش و قوانين آن پيدرپي نقض موارد ازطريق نيز مسئوليت از نوع
به مسلمان مسئوليتانسان اما ميدهد ، دست از را خود درخشش برعليهآنها ،
مسئوليت اين زيرا دارد تفاوت نوعمسئوليتها اين با ماهوي و جوهري طور
طور به هميشهو و ميكند نفوذ او اعماق در و ميگيرد نشات باطنانسان از
يك مقابل در مسلمان انسان.ميدهد نشان او روي پيش در را خود مستمر
و دارد نظارت نزديك از او سكنات و تمامحركات بر كه بزرگ مطلق جهت
اين به.دارد قرار است ، آگاه او قلبي مكنونات و افكار ازتمامي حتي
جز چارهاي و راه و الهياست بيدار ديده مقابل در بازي كتاب او طريق
در تنبلي بدون دوشش ، بر شده گذاشته انجامواجب به قيام و تكليف اداي
خودش همچنين مسلمان انسان مسئوليت ، عنصر براساس.ندارد قرار مقابلش
صادقانه روحيه با اعمالش تمامي ارائه و الهي تكليف اداي به ملزم را
و الهي اراده تحقق براي قوي انگيزهاي مسئوليت ، عنصر.ميداند موثر و
كاهش همچنين و احكام آن از سرپيچي ميزان كاهش و اسلامي احكام تطبيق
بسيار اهميت از كه آزادي اصل با برخورد و انساني حقوق نقض ميزان
-مسئوليت -عنصر اين حتي.ميگذارد باقي است ، برخوردار اسلام در زيادي
(43).است اسلام در حقيقي آزادي برپايي براي موكدي تضمين
بيانگر و اشارهدارد انسان آزادي بر ديگر جهت از مسئوليت عنصر
بر پرده آزادي به نسبت اسلام ميزاناهتمام از عنصر اين.اوست اختيار
بهلفظي تنها نباشد همراه آزادي با كه مسئوليتي بنابراين;ميدارد
بدون مسئوليت عبارتديگر به.ميشود تبديل ارزش هرگونه از خالي
و گيرد قرار بازخواست مورد فرد يك كه اين از قبل ندارد مفهومي آزادي
آزادي او به بايد شود حسابرسي امري هر مورد در او از كه اين از قبل
ميكند ، آماده شرايطمقتضي در مناسب ، تصميمگيري براي را او كه عمل
ظلم ندارد آزادي كه كسي هنگامبازخواست غيراينصورت در.شود واگذار
كه كسي از كه زماني همچنين يا و ميشود داشته روا او به نسبت بزرگي
او بر نيز دهد انجام را اقدامي تا ميشود خواسته ندارد ، عمل آزادي
.ميشود ظلم
آزاد موجودي كهانسان اين اولا يعني مسئوليت كه ميفهميم امر اين از
در كه بشري مجموعههاي:است معتقد و ملتزم او كه اين ثانيا و است
با را خود نقش اين هستند زمين روي بر جانشيني مسئوليت بردارنده
كه اين تصور اساس براين.ميدهند انجام خليفهالله بهعنوان وصفشان
حكومت الهي توجيه از جدا اجتهاد با نفسانييا هواهاي براساس انسان
بنابراين;دارد منافات او جانشيني طبيعت با اين چون پيشنميآيد كند
بر خدا احكام تطبيق طريق رااز الهي امانت و ميكند حكومت حق با انسان
نيز آزادي آن حفظ و صيانت عمل در عامل اين و(44).بازميگرداند بندگان
.است جاري
علوي عبدالرحمن:نوشته
صباغيان علي:ترجمه
دارد ادامه
:پاورقيها
.ص 50 كروب ، محمدحسين دكتر مقاله سال 1984 ، شماره 1 العرفان ، 34ـ
.ص 19 الانسان ، خلافه 35ـ
.آيه 30 بقره سوره 36ـ
.ص 1516 الانسان ، خلافه 37ـ
.صدر شهيد مقاله شماره 2 ، الاضواء ، ص 106390107ـ رسالتنا ، 38ـ
آيه 42064ـ عمران آل سوره آيه 41036ـ احزاب سوره 40ـ
.ص 4647 رسالتنا ،
.ص 28 ج 1 ، الحريه ، مشكله 43ـ
.ص 136 صدر ، شهيد الاسلاميه ، المدرسه 44ـ