پنجم ، شماره 1424 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 3 چهارشنبه 12
|
|
برويم؟ خويش محدوديت فراسوي چگونه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
معلولين جهاني روز آذر مناسبت 12 به
نابينايان اجتماعي سازگاري در قصه نقش پيرامون بحثي
در.كنيم رشد و گرديم موفق ميتوانيم استكه باديگران رابطه در تنها
يكي.دارند معيني مشكلات بينايي معلولين ميبينيم كه است ارتباط همين
.آيد بشمار ديگران با ارتباط چگونگي ميتواند مشكلات اين عمدهترين از
موجوديناشناخته به نابينا براي خويش مشخص وجوه در ديگران اين زيرا
ويژه حساسيت خودو خاص روانشناسي ديگران اين.دارند بيشتري شباهت
ارتباط در ناچارند هرحال به نابينايان اما داراميباشند ، را خويش
دلايل اينناتواني.نميتوانند اما قرارگيرند ، ديگران با تنگاتنگ
آنكه ديگر و ميشود شناختمربوط قلمرو به آنكه يكي:دارد گوناگوني
مانعجدي احساسي هم و شناختي همدلايل.است وابسته احساس بهقلمرو
ازخودمان.ميآورند وجود به بيدغدغه سالمو ارتباط يك راه سر بر
شويم؟ چيره نفوذ غيرقابل خاكريزهاي اين ميتوانيمبر چگونه ميپرسيم
چيست؟ حل راه
هر ماميدانيم قصه؟ چرا.است قصه يافتنيتنها دست و آسان حل راه
قصه بگوئيم بهتراست البته ميكند ، آغاز قصه رابا خود زندگي كودكي
.است كودك سايه به سايه وزبانآموزي سخن با همراه آغاززندگي ، از
كودك كه ميدانيم ما اما نيست ، قصه به بيشباهت زندگي كه چند هر
جملهها ، لحن تازه ، مفاهيم نو ، واژههاي ميتواند كه است قصه در نابينا
.سازد دروني و بشنود كند ، احساس را هستي ضربآهنگ و عبارتها موسيقي
جديد آموزههاي از ناچار موضوع اين به جانبه همه پرداختن براي
نامهاي با ارتباط همين در ميجوئيم ، مدد امروز روانشناسي مكتبهاي
نام اينميشويم آشنا آن روش مشهورترين با فقط.نيستيم روبهرو زيادي
او.است درماني كتابقصه نويسنده كه.است ميلتوناريكسون آشنا
به هفدهسالگي سن از معلوليت كه چند هر.بود حركتي -جسمي معلول خودش
و مغزش نگذاشت خويش خلاقه نيروهاي به اتكا با ولي آمد ، سراغش
اشياء و شد خيره كنجكاوانه اطرافش به زود ، خيلي.شود فلج انديشهاش
حد از زياده ارزش مشاهده براي و كرد نگاه و كاويد بيشتري دقت با را
و ارزش به خويش معلوليت قلمرو در ابتدا همان ازشد قائل اندازهاي و
همه از زد ، پل آموزش و فراغت اوقات تفريح ، ميان.برد پي دانش اعتبار
فراسوي او.ميكرد تبديل درس كلاس به را جا همه و ميگرفت درس چيز
به زود خيلي.انديشيد و كرد نگاه پيمود ، راه خويش محدوديتهاي قلمرو
خواهران و خود ميان تبعيض زود خيلي برد ، پي اجتماعي و فردي تفاوتهاي
و تازهميكرد پرسشهاي خويش از مداوم.كرد كشف را سالمش برادران و
كتابها درلابهلاي يا و ميشنيد ديگران اززبان را تازه پاسخهاي
جملهپردازيهاي اين بابيان تا نداريم آن قصد البته.ميكرد جستجو
زنيم ، بلكه دامن بينايي ميانمعلولين را دلخوشي اميدواركننده ،
علم آخريندستاوردهاي با را تانابينايان هستيم آن خواهان بيشتر
تازه روش اين.سازيم آشنا(1)NLP مكتب تازههاي وبويژه روانشناسي
آنهمانا تعيينكننده شيوه و اساسيدرمان عنصر روش اين در چيست؟
ميدهيم قرار اين بر را فرضديگر چيزي نه است ، شده تجويز بيانقصه
ديگران با خود اجتماعي رفتار در خويش ، انديشه در بينايي معلولين كه
چيره مشكلات اين بر اگر ميدانيم نيك ديگر سوي از دارند ، معيني مشكلات
چكار اما.كرد خواهيم سقوط تنهايي چاه به سرسامآوري سرعت با نشويم
با بايد داريم دنيا به عمري تا آخر نيايد ، بار به فاجعه كه كنيم
به كشاكش اين در شايد.كنيم نرم پنجه و دست مشغله جور يك و هزار
ما ، جهان بگوييم بايد NLP روش از دفاع در !شويم بدل كوچكي قهرمان
لحظه در ميتواند گوناگون علوم تازههاي پس است ، بنيادين تغييرات جهان
نگاه كه دقيقتر حتي بردارند ، دوشمان از باري نوعي به ما ، زندگي لحظه
و رفتهاند (نابينايان) خودمان همسرنوشتهاي از بعضي ميبينيم كنيم
زياد.بردهاند نيز كار به جاها بعضي در و گرفته ياد را مربوط دانش
برويم خويش حسي محدوديت قلمرو فراسوي ميتوانيم ما زيرا نكنيد ، تعجب
نيست ، پيچيدهاي چندان موضوع اين.كنيم غلبه خويش فكري محدوديت بر و
آرمانهاي و آمال به ميتواند روانشناسي تازههاي از بهرهگيري با انسان
جلسه يك در داستان و قصه به جستن توسل.بپوشاند عمل جامه خويش
حال هر به اما.است ضروري و لازم استانداردهاي تمامي رعايت با درماني
قصه از استفاده شده برنامهريزي و عصبي -كلامي ارتباط تعيينكننده عنصر
عادت آن به گوششان سالگي يا 4 از 3 كودكان كه قصهاي همان.ميباشد
قصه معين هدف و برنامه با و آگاهانه اينجا در منتهي.است كرده
قرار خويش رهنمودهاي و انديشه تاثير زير را مخاطب ذهن ميگوئيمو
را نابينا فرد ذهنيت كه است زمان همين در و مكان همين در.ميدهيم
در ميسازيم ، خاطرنشان را بازانديشي ضرورت او به و ميدهيم تغيير
انديشهاش تنها بلكه نكند ، چه يا و كند چه كه نميگوئيم او به نتيجه
بهپيرامونش بنگرد ، بهناتوانياش ديگري طور كه ميكنيم وادار را
نپذيرفته توانايياشپايان كه يافت درخواهد بالاخره او.شود خيره
در ما را موضوع اين.تغييرميكند ديگر حالت به ازحالتي بلكه ;است
.ميكنيم گوشزد او به قصه ديگردر بار را آن و ميكنيم قصهكشف
خودشانتغيير به نسبت را ذهنيتنابينايان ميتوانيم قصه با چگونه
هم كهمعلوليت بگوييم آنان به قصهميتوانيم طريق از ما دهيم؟
.شود تلقي بهديگران نسبت امتياز يك حتي واقعشود ، مفيد ميتواند
ما مگر ميگذرد؟ كجا از بينايي معلولين زندگي جادهحقيقي راستي
گذشته آثار و نقش مگر نيستيم؟ درگير خودمان مشخص ذهنيت با معلولها
ترمزكننده تار و تيره گذشته همين مگر است؟ نبوده سنگين ما ذهنيت در
ذهنيت راستي است؟ نينداخته ما آينده افق بر را خودش سايه ايستا ، و
ما است؟ چگونه آن در ديگران و حال گذشته ، نقشميگيرد شكل چگونه ما
منجمد ذهنيت اين قلب از درست را زندگيمان حقيقي جاده چگونه معلولها
ميان به ادبيات پاي ميشود ، پررنگ قصه نقش كه جاست همين در بگذرانيم؟
.ميشود زده گذشته ذهنيت نفوذناپذير ديواره به تلنگر نخستين و ميآيد
ذهنيت كه چرا.ميسازد وارد بهنگام را ضربه اين داستان و قصه بالاخره
قصه ، بااست داده جاي خود در را معيني انديشه و احساس نابينايان
در را مناسبي انرژي و ميشود رها خمودگي از ميشود ، تحريك او احساس
آزاد عاطفي نزديك و چهره به چهره رودررو ، ارتباطات پرهيجان بستر
نخستين ميدهد ، تكان (را او گذشته انديشه) را او انديشه قصه ميكند ،
جان ميشود ، زنده انديشه.ميشود ايجاد او ذهني باورهاي در شكاف
ميشود ، خلق تازهاي باور انديشگي -احساسي فرآيند اين پي در و ميگيرد
سوي از و ميكند تلقي مرده را گذشته تازه باور مناسب قصه شنيدن از پس
حال زمان به تازه باور نيست ، قائل ارزشي چندان هم آينده براي ديگر
ترتيب همين به نابينايان.ميسازد خود توجه كانون را آن ميپردازد ،
روشاز اين بستن كار به با نابينايان.ميآموزند را شخصي اقناع
لااقل ميشوند ، دورتر ميشوند ، دور بيشتر چه هر ذهني و احساسي گرفتگي
واقعيتها از آنها ميكنند ، پيدا را واقعيت پذيرش قدرت خويش انديشه در
مييابند ، آموزش ميآموزند ، تازهاي درس آن از بلكه نميگيرند ، فاصله
افراد ساير با را آنان ميان حائل پرده احساسي گرفتگي همين زيرا
غيرواقعي و ناپذير ارتباط ديگران چشم در و ميكند ضخيمتر جامعه
.ميسازد جلوهگر
راقادر آنان و ميدهد را باواقعيت برخورد شجاعت آنان به قصه
.كنند واحساس ببيند را پديدهها زاويههايمتفاوتي از تا ميسازد
به قصه با همگي كهما است آن دليل به قصه برعنصر فراوان تاكيد
فراوان قصههاي پس اين از شدهايمو بزرگ قصه با و دنياآمدهايم
عنصرقصه بر تكيه با.كنيم ديگرانتعريف براي كه داريم ديگري
خاطر همين به.تعيينميكنيم خود براي را كوتاهمدت و فوري هدفهاي
فوري هدفهاي اين تحقق تمامتربه چه هر شور و هيجان كهبا است
بنابر.ميكشاند پيش به را ما انجامكار ، فراوان شوق.ميپردازيم
خم ، و راههايپرپيچ در شدن خسته از مناسبديگر قصه شنيدن با اين
فردا به يانهايتا امروز به بلكه كرد ، فريادنخواهيم و ناله
برميخيزيم ، حركت و تلاش به خود ، كوچك آرمان تحقق راه در و ميانديشيم
را زندگي واقعيتها ، پنجه در پنجه و ميگذاريم كنار را بهانهها ناگزير
از ميدهند ، شكل ما در را تازهاي باورهاي تازه قصههاي.ميكنيم تجربه
كميباورنكردني موضوع اين.ميشويم بيشتردور چه هر هميشگي ذهنيت
با ميبريم ، پي ضرورتتغيير به جا همين در امادرست ميكند ، جلوه
نوينرا نظم آشوب دل از و آشوبميكنيم را خود احساس و قصهانديشه
به و دورميشويم خودمان از ميرسيم ، بهوحدت ديگران با.ميسازيم
قصه ، نابينايان خواندن يا و شنيدن از بعد.ميپيونديم آنان
شدهاند ، خودمحدود انديشههاي در اندازه زيادهاز كه درمييابند
اما نيست ، آسان نگاهكنند ، خود مسائل به ديگري بايدطور اين بنابر
رواني موانع اين است ، رواني برموانع غلبه نخست گام شدنياست ،
كدامند؟
مانابينايان براي مسالهاي هر كهبالاخره ميگويد ما به NLPروش
ميآوريم ، خودفشار ذهن به پس.آيندهاي حاليو دارد ، گذشتهاي
از ناشي اضطراب بهآساني حذفميكنيم ، را گذشته چارهجوييميكنيم ،
ناديده هم را آينده.ميبريم ازميان را ديروزين مشكل حجم و سنگيني
چه ميكنيم ، پاك خود روحيه از نيز را آن از ناشي اضطراب ميانگاريم ،
را اين !است شده حل خود بهخودي مسئله دوسوم بهاينترتيب ميماند؟
با تنها ديگر حالا.هستيم كلامي -عصبي برنامهريزي يا NLP روش مديون
روشن هندسه ميكنيم ، احساس بهتر را مشكل داريم ، سروكار موجود واقعيت
ميگيريم ، بهكار را گوناگون راهحلهاي ميكنيم ، ترسيم خود ذهن در را آن
ميشود ، گويا زبان ، شرايط اين در بازمييابيم ، را خود عصبي آرامش
در را تازه تجربه ميكنيم ، برقرار رواندرمانگر يا و پزشك با ارتباط
خود دنياي بالاخره ميدهيم ، تعميم ميگيريم ، بهكار جاري و بيدار زندگي
واقعيت كه كنيم اعتراف است لازم ديگر سوي ازميدهيم گسترش را
با برخورد در كه ميشود آن از مانع بينايي معلولين زندگي ملالانگيز
و درد عمق زيرا كنند ، تحمل بهآساني را همهچيز قصهدرماني جلسات
ديگران با زياد سرعت با ما نابيناي كه ميشود آن از مانع نارسايي
قصهدرماني جلسه يك آغاز وهلهنخست در كرد؟ بايد چه.مانوسشود
نههر اما ميكند ، ضروريجلوه ورزيده يكروانشناس حضور با
بهكار خوب را وقصه باشد بلد خوب قصه كه روانشناسمجرب روانشناسي ،
شخصي سرعتاقناع تا لازماست ، .كند بازي خوب باقصه و گيرد
ميدهد نشان بهما قصه تجربه ديگر بهعبارت.دهد افزايش را نابينايان
دايره از بيرون چيزها ، زيرا ميشوند ، كهنه كه هستند ما چشمان تنها كه
وجود ما نگاه از دور گوناگوني پديدههاي دارند ، وجود ما بينايي
بگوئيم است بهتر يا ديد نو از بايد ميگويد ما به قصه تجربه دارند ،
خود بهنگاه را خاصي طراوت و كرد تازه پديدهها به را خود نگاه بايد
چگونه بچهها كه ميبينيد كنيد نگاه خوب اگر كه چرا است آسانبخشيد
براي را همهچيز اينكه مثل ميكنند نگاه چيز همه به مشتاقانه
واقعيت همين با مانيز قصهدرماني تجربه در.ميبينند كه است نخستينبار
مسئله با ديگري جور تازه موقعيت اين در نيز نابينايان هستيم ، روبهرو
بهسراغ نابينايان با برخورد در خاطر بههمين.ميكنند برخورد خود
گول را آنها حال درعين نميرويم ، حسيشان محدوديت و ناراحتي سابقه
نخست وهله در شايد ميدهيم ، ياد آنان به را نگاه نوعي بلكه نميزنيم ،
را آنان و كرده حواسپرتي دچار را آنان كه بگيرند خرده ما به
نيست ، اگر و است نبوده ما اينمنظور ابدا و اصلا فريفتهايم ، اما
دليل بهاين پرتكردهايم دارند كه مشكلي بهنوع نسبت را حواسشان
و حذفگذشته يعني است هماندوسومها كه -مشكل حل به استكه بوده
كه است شرايطي چنين در تنها زيرا باشيم ، ياريرسانيده -مشكل آينده
بهسوي و برداريم را آنان ذهنيت در موجود رواني موانع ميتوانيم
از دفاع دلايل از ديگر يكي.پيشرويم كوتاهمدت و فوري هدفهاي
زندگي واقعي دنياي در روشن بهطور ما نابينايان كه ، است آن قصهدرماني
قسمي به جورواجور ابهامات از است پر ايشان دوروبر كه چرا نميكنند ،
چاله و چاه هزارويكجور به را آنان نباشد ، صدادار ابهام اين اگر كه
در را (قصهدرماني) برخوردغيرمنتظرانه شيوه اين پس مياندازد ،
غلبه موجودشان رواني موانع بر شايد ميگيريم ، بهكار آنان با برخورد
تنها متقابل ، درك هنر اين است ، شخصي راهاقناع تنها اين زيرا.كنند
به نياز و پاسخنيافته پرسش هزارويك و معماها رازها ، گشاينده كليد
معلول موقعيت به مطلببايد شدن روشن براي.است آنان نيامده چشم
وضعيت نسبت را ضرور واطلاعات شد نزديك بيشتر بينايي
راشناخت ، او حساسيتهاي بهدستآورد ، گذشتهاش و خانوادگياش شخصياش ،
بسيار فاصله يك در فهميدو خوب را زبانش جلبكرد ، را اعتمادش
خيالبافي بذر كه است راه اين از تنها.گرفت قرار او با نزديكعاطفي
اما مينشانيم ، را واقعيت آن بهجاي و برميچينيم او انديشه بستر از را
واقعيت اين بلكه باشد ، او بابطبع كه نخواهدبود موضوعي آن واقعيت اين
به مسلح درمانگر روان يك بهمثابه ما خواست (غيرمنتظره قصه) جانشين
و شادي و سرور شكسته فنر كه اينجاست در و بود ، خواهد NLP نوين روش
از.واميداريم حركت به و ميكنيم ترميم دوباره او در را اميد
برفراز ديگري از پس يكي را ايدهآليستي بادكنكهاي كه است اينبهبعد
به و كند ، پيدا آساني به را زندگيش حقيقي جاده تا ميتركانيم سرش
بلكه نبندد ، چيزي يا كسي به الكي اميد و نيفتد ، كجراهه يا و بيراهه
هرز و بيهودگي از و ميكنيم هدايت ناتوانياش فراسوي را او مستقيم
حالا كه معلوليتش بر او حركت اين بهدنبال.ميرهانيم حياتياش انرژيهاي
حس بر غلبه همين زيرا ميكند ، غلبه است شده هم عادت برايش ديگر
بدون زندگي و عزلتجويي خودخوري ، از تا ميسازد قادر را او ناتوانياش
به پسميتوانيم اين از.شود دورتر دورو بيشتر هرچه روشن چشمانداز
يك به را آن كهميتواني داري بالقوهاي استعداد توهم بگوئيم او
دردهان رواندرمانگر را تازه اينقصه البته !سازي بدل قصهتازه
يك به گامبيشباهت اين اگرچه ميسازد ، زبانشجاري بر و ميگذارد او
آن كاربرد كه ميآيد بهشمار شگفتانگيز راهحل نوعي ليكن نيست ، ترفند
كه است شگفتي همين باشد ، شگفتانگيز ميتواند نيز معلول خود براي
يك با و ميسازد منحرف مشخصاش مشكل به نسبت را او انديشه و احساس
رهنمون زندگيش حقيقي جاده به را او هيجان از سرشار اما شديد تكان
ACTION ANALISSIS) متقابل رفتار تحليل در روانشناسي تازههاي.ميسازد
بسيار ابزاري قصه كه ميسازد خاطرنشان را نكته اين ما به(2)(TRANCE
سازمان ، هنر ، خانواده ، پرورش ، و آموزش رواندرماني ، در نيرومند
پديده اين از مشخصي تحليل آنكه براي.است زندگي كلي بهطور و مديريت
زندگي به كمي است بهتر باشيم ، داده بهدست روانشناسي عرصه در نويافته
با اوكنيم اشاره است NLP روش بنيانگذار كه اريكسون فعاليتهاي و
نهادهاي جنگ به دستتنها (NLP) كلامي -عصبي برنامهريزي روش از استفاده
ميكرد نگاه ساده حوادث به او زيرا داد ، شكست را آن و رفت روانپزشكي
تجربههاي بايد كه بود معتقد او همچنين ميداد ، توضيح را آن پيچيدگي و
در شايسته بهنحو ازآن و آورد يادشان به را گوناگونمردم
رواندرماني در ازشيوهتلقين او همچنين.كرد قصهدرمانياستفاده
سعي و داشت تاكيدفراوان قصه در معين برتلقينات و ميكرد استفاده
جملهها ، آهنگ صدا ، لحن بهكارگيري جلساتقصهدرمانيبا كهدر ميكرد
معلول يك ميتواند اينجا در كه خود ، مخاطب به را مشخص فرهنگي ارزشهاي
با نميتوانيم ما است؟ تمام كار قصه با آيادهد انتقال -باشد
حل سادگي و صاف همين با را مشكلش معلول فرد فرستادن قصه بهدنبال
آن لااقل شويم ، نزديك نيز او ناخودآگاه تجربههاي به بايد بلكه كنيم ،
بفهمد ، و كند احساس را آن بتواند كه قسمي به بياوريم ، بهيادش را
مشكل بتوانيم قصه با تنها كه است سادهانديشي بسيار بسيار اين زيرا
معينيپيشروي استانداردهاي كنيم ، بنابراين حل الابختكي را معلول يك
نابينايان درناخودآگاه كه تجربههايي كشف ميشوند ، البته سبز ما
جاريساختناش ، بخش برزبان و بهآن شدن نزديك و است خانهكرده
دست هنگاميكه.ميدهد راتشكيل موردنظر هميناستانداردهاي از كوچكي
شوند ، رانده حاشيه به متن از و باشد آدمكوتاه و عالم از نابينايان
كه بود موضوعي اين داريد؟ سراغ آموزش از بهتر چيزي او براي آيا
مشغول خودش به را (اريكسون) ما معلول روانشناس ذهن فراوان بسيار
كه بود رانده زبان بر را نكته همين بارها ، خاطر بههمين بود ، داشته
اين شدهايم ، آفريده بيشتر هرچه آموختن و آموختن براي معلولها ما
ميتواند چگونه كه ميداند معلولي فرد هر زيرا نيست شعبدهبازي ديگر
نفر يك وقتي بنابراين سازد ، مبدل خويش سرگرمي بهترين به را آموزش
دچار معضل اين به زندگيش مسير در بههردليلي يا و شد آفريده معلول
كند ، مشاهده را همهچيز و طبيعت آدمها ، اشياء ، ميتواند راحتتر گرديد
چنان و كند تجربه باز و كند بازنگري اندازهبگيرد ، كند ، تحليل
آن كه است نخستينبار براي گويا كه كند لمس را اينها همه شگفتانگيز
رويدادها به اينچنين جامعه ديگر افراد شايد.ميبيند يا و ديده را
اينچنين حوصله شايد ننمايند ، لمس يا و نكنند نگاه نشوند ، خيره
مشغولند ، ديگري كارهاي به اصلا يا و باشند ، نداشته را مشاهدهاي
آيا ندارند ، مسائل به را آبوتاب با اينچنين پردازش وقت ديگر چنانچه
موضوع همين از ما خوب است؟ نيافته اختصاص معلول افراد به ويژگي اين
بهناچار ميپردازيم ، واقعيتها بهآموزش و ميسازيم تازه پرشي سكوي
موردعلاقه قصه به بالاخره تا ميكنيم زيرورو ميكاويم ، را خود ناخودآگاه
را چيزها خيلي كه بردهايم پي معلولها ما ميدانيد آخر.برسيم خودمان
اما ميكنند ، را كار اين ديگران كرد بررسي و ديد نگاه يك با نميتوان
هست زيادي مسائل زندگي در كه هستيم باور اين بر همچنان و همچنان ما
ديدن ، دوباره به ناگزير فهميد ، يا و ديد را آن نميشود نگاه يك با كه
زيرا داريم ، هم را حوصلهاش ميآوريم ، روي كردن نگاه باطراوت
ما از را مانور قدرت جامعه در هم و طبيعت در هم بيرحمي نيروهاي
بههرحال.ميكنند محدودتر ميگذرد ، كه روز هر را ما جهان و گرفتهاند
خويش محدوديت فراسوي ميخواهيم زيرا.هستيم پابرجا آئين اين در ما
دارد ، گوناگوني انواع زندگي جهان ، در كه دريافتهايم ما.رويم پيش
بنابراين.است هستي همينگونههاي از يكي نيز بينايي معلوليت با زندگي
ميتواند هركس زندگي آسمان كه درمييابيم سرگرمي يك بهمثابه آموزش در
باراني هركس زندگي در ميگويد ما به قصه باشد ، آفتاب پر يا و ابر پر
حالا و خوردهايم اين از پيش را خود باران نيز معلولها ما ببارد ، بايد
جستجوي ميكنم فكر.بگرديم آفتاب بهدنبال كه است طبيعي خيلي اين ديگر
و ميرويم قصهها بهسراغ.نباشد زيادي چيز بيباران و روشن آسمان اين
وابستگي بر غلبه راه كه است رهگذر همين از درست ميكنيم ، پيدا را آن
است آموزش همانا كه خود توانايي گسترش در تنها و تنها را ديگران به
بيشتري وقت معلولها ما بههردليل است داده نشان تجربه.ميكنيم جستجو
ما به زندگياست ضرورت اين آري است ، ضرورت زيرا داريم ، آن براي
مشاهده بهخوبي نتوانستهايم عادي شرايط در را آنچه كه است آموخته
.نيستيم درگير خود مشخص ذهنيت با معلولها ما مگر.ببينيم نو از كنيم
تكيه آيا خوب.برسيم سريعتر هرچه خود فوري هدفهاي به نميخواهيم مگر
به آياميتوان ميكند؟ حل را ما فوريمشكل بههدفهاي فراوان
آيا بست؟ موقعيتموجود و موجود واقعيت چشمبر كودكانه شيوهاي
مرداببيعملي به را ما آيندهچشمدوختن ، بهراه و درهدف غرقشدن
نگاه دوباره خود موقعيت به و ميدهيم جرات پسبهخود نمياندازد؟
.هستيم راهحل جستجوي در ما.نيست عادي وضعيت ديگر بار اين ميكنيم ،
به عادت جنبه كارهايمان از خيلي كه درمييابيم اول گام در بنابراين
را آن هشيار آنكهذهن بدون ناآگاهانه كاملا آري است ، گرفته خودش
آن به و ميكنيم مرور را خود ناخودآگاه قصه طريق از پس.باشد فهميده
را اين.باشد شده پنهان همينجا در گمشده حلقه نكند ميكنيم ، اعتماد
دوباره.ميگويد ما به امروز روانشناسي در آموزههايقصهدرماني فقط
تراژيك و ناگوار تلخ ، واقعيتهاي با برخورد در انسان ذهن قدرت به
ناگواريهاست همين با برخورد در انسان ذهن قدرت زيرا ميكنيم ، اشاره
و بيماري كه است انسان ذهن قدرت همين زيرا ميكند ، جلوه بيپايان كه
ذهن همچنين ميكند ، غلبه آن بر و ميگيرد ناديده را فراوان مشكلات
تا كه كند ، كشف را تازهاي منابع ميتواند خود بودن فعال درصورت انسان
.باشد داشته آن از تصوري نميتوانست اين از پيش
را آن و اعتمادكنيم خويش ناخودآگاه توانستيمبه هرگاه بنابراين
.برويم خويشتن محدوديت فراسوي بود خواهيم قادر بشناسيم
دواني يوسفزاده منصور
تازهترين.كلامي -عصبي برنامهريزي PROGRAMTFNEUROUE LINGUISTIC(1
اجتماعي و فردي مشكلات بر غلبه و ديگران ساختن متقاعد براي تجربي روش
.است شده ارائه ديت گريندروبان-اريكسون توسط كه
اريكبرن توسط كه معلول برايافراد رواندرماني روش تازهترين 2ـ
.است گرديده پيشنهاد