پنجم ، شماره 1425 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 4 شنبه 13 پنج
|
|
انسان رهايي براي پيكار و اسلام
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(بخش واپسين) اسلام در آزادي بنيانهاي و اصول
امتياز هيچگونه و است كرده راملغي مردم بين تفاوتهاي تمامي اسلام
طبقه ، مليت ، نژاد ، سبب ديگريبه بر انساني هيچ براي برتري يا
فرزندان مردم تمام كه وصف بااين اسلام.نيست قائل مقام و ثروت زبان ،
تكاليف و حقوق از را آنها هستند ، يكتا خداي بندگان و مادر و پدر يك
كهآنچه فرياد بااين را خود عقيده اسلام.است كرده برخوردار مساوي
متفاوت آنچه اما است پاسخگويي قابل و اصل است ، مشترك انسانها بين
قرار تقسيم و تحزب و تفريق اساس كه نيست جايز و است عارضي چيزي است ،
.است كرده بيان گيرد ،
:اشاره
انسان آزادي دستاوردهاي و برجستهترينبنيانها پيشين ، شمارههاي در
ژرف ديدگاه اين به آشكارا و شد پژوهيده تاريخي فراشد در اسلام ، در
سرشت بر باشد ، بيروني واقعيتي آنكه از پيش اسلام ، در آزادي كه رسيديم
در آزادي بنياد ، براين و است استوار انساني و ايزدي پاك ، فطرت و
.مييابد معنا او ، فرمان به سرسپردگي و يگانه خداي پرستش و داشت باور
ميگذرد ، ارجمند خوانندگان ازنگاه كه نوشتار اين بخش واپسين در
براي انسان بروني و دروني پيكارپيوسته برپايه كه اسلام ديدگاه
نهادهشده ، آزادي ، به رسيدن بهفرجام و خدا غير بندگي از رهايي
.است گرديده بررسي
معارف سرويس
انسان رهايي براي اسلام مبارزه دو
و غيرخدا بندگي ازقيود انسان رهايي براي بزرگ مبارزه دو وارد اسلام
و بندگي اشكال تمامي از دور به و مسيرصحيح در او گامهاي دادن قرار
كه است بوده مشخص اسلام براي.است شده تهديدات و فشارها از تبعيت
و ندارد را غيرالهي عبوديت اژدهاي از سرپيچي امكان سادگي به انسان
به او دعوت صرف به اجتماعي و شخصي فشارهاي از او نجات امكان
بگيرد صورت انقلابي بايد امر اين براي بلكه ندارد ، وجود آن فروگذاردن
و انديشه به را حركت و عقلانيت به را زندگي شديد تكان يك ناچار به و
گذشت طي شده انباشته زنگار انسان اراده جوهره از و بازگرداند تفكر
تمامي بر انسان گرداندن پيروز براي را درونش آتش و بزدايد را زمان
از آزادي و اراده و خود سرانجام تا برافروزد غيرالهي بندگي اشكال
انسان رهايي جهت به اسلام كه اصلي مبارزه دو.بازيابد را رفتهاش دست
:عبارتنداز شده آن وارد
اسلام كه است وفوري ضروري مبارزهاي اين و:دروني رهايي مبارزه 1ـ
-انسان.كند آغاز را آن بايد انسان رهايي راه در اقدامي هر از قبل
چيزي دنيا در و است نفس شديد حب داراي و خواه خود فطرتا -انساني هر
عمل زندگي در سطحي غريزه اين تاثير تحت انسان.نمييابد آن از غير
لذت مايه آنچه از و نمايد فراهم ميخواهد را آنچه خود براي تا ميكند
و ديگران مصالح زيان به امر اين است ممكن كه اين به توجه بدون است
غريزه با كه هنگامي انسان.گردد بهرهمند باشد ، آنها حقوق به تجاوز
غريزه اين شعبههاي و واقعفروع در كه غرايزي ساير و ذات حب
و -فاجعه با بناچار ميگويد ، سخن مرز و حد بي و تامل بدون (45)هستند
مجموع بين طبيعي برخوردهاي از ناشي شديد اجتماعي -فاجعههاي بلكه
به آن از ميتوان كه است چيزي اين و ميشود مواجه اجتماعي غرايز
و مال جمعآوري حب و شهوت حب و ذات حب.كرد تعبير غرايز آنارشيسم
كسي كه است حقيقتي شخصي ، اختلافات ساير و رغبتها و حبها ساير
نيز احوال از حالي هيچ در.بشود وجودش متعرض يا و آن منكر نميتواند
پيدا را انساني امكانندارد و نيست غرايزش از انسان كردن جدا امكان
خودش از بيشتر را ديگران كه اين يا باشدو نداشته ذات حب كه كنيم
روي از شود تكليف انسان به كه ندارد امكان داشتهباشدو دوست
بهرهمندي و منظورلذت به و لذتي هيچگونه بدون را درد سختي اختيار ،
شكل و كنيم سلب او از را او انسانيت كه اين مگر كند ، تحمل ديگران
رنج و درد از و باشد نداشته دوست را لذت كه كنيم اعطا او به جديدي
(46).ناراحتنباشد نيز
تمام تا يابد وگسترش توسعه انسان نزد ذات حب مفهوم بايد بنابراين
منظور اين به نيل برايشود شامل نيز را او همنوعان و جامعه اعضاي
زندگي از انسان مادي مفهوم توسعه طريق از را سطح اين در مبارزه اسلام
اين براساس و كرده وضع زندگي براي جديدي مفهوم اسلام.است كرده قبول
ساختار در مكانيكي وسيله يك آن در فرد كه است نظامي اسلام مفهوم
فرد براي شده بنا سازماني عنوان به نيز جامعه و نميشود تلقي اجتماعي
فرد به و كرده وضع خاصي حقوق آنها از هريك براي بلكه نميشود ديده
نقطه بر انگشت اسلام.است كرده واگذار هم با را مادي و معنوي كرامت
و گذاشته مشابه نظامهاي ساير و دمكراتيك اجتماعي نظام در حقيقي درد
عامل.است كرده نابود و محو انسان طبيعت با همساز صورت به را آن
و دردها اشكال و ستمها انواع از خود زندگي در بشر شده باعث كه اصلي
به محدود را آن كه است زندگي به نسبت مادي ديدگاه كشد ، زجر رنجها
براي معياري عنوان به را شخصي مصلحت و منفعت و كرده دنيا اين زندگي
(47).است كرده ارائه اقدامات و فعاليتها تمامي
معياري و ذات يعنيحب زندگي و عمل فطري معيار اسلامبين بنابراين
ارائه بايد عدالت رفاه ، و سعادت تضمين منظور به زندگي و عمل براي كه
مصالح تا ميخواهد انسان از فطري معيار.است كرده ايجاد وحدت شود
و دهد برتري آن نگهدارنده عناصر و جامعه مصالح بر را خود ذاتي
را مصالح كل خود محاسبات در كه است معياري باشد حاكم بايد كه معياري
را اجتماعي و فردي ارزشهاي و اصول خود مفاهيم در و كرده متعادل
(48).است نموده متوازن
انگيزه بين اسلامچگونه ديدگاه طبق كه ميشود مطرح سوال اين اينجا در
محمدباقر...آيتا شهيد ميشود؟ انسجامايجاد اجتماعي مصالح و ذاتي
(49):ميشود حاصل طريق دو از امر اين كه است معتقد صدر
صحيحش درشكل آن فهم گسترش و زندگي از واقعي تفسير ارائه -1
به را سعادت آن در انسان كه زندگياخروي براي آمادگي مقدمه بهعنوان
كسب كرده تلاش خدا رضاي راه در خود محدود زندگي اين در آنچه مقدار
.ميكند
به نسبت را عميقترينديد و بخشيده وسعت را انسانيت ميدان اسلام
تبديل زودگذر خسارتهاي اينديدگاه طبق.دارد انسان منافع و مصالح
در را حقيقي زيانهاي است ممكن زودگذر سودهاي ميشوندو حقيقي سود به
.باشد داشته خود با كار آغاز
رشد و انسان تغذيهروحي منظور به خاص اخلاقي تربيت به شدن متعهد -2
حب كه نيست معنا بدان اين.آن احساساتخلقي و انساني عواطف توسعه و
و اصول آن راه در عمل بلكه ميشود محو انساني وجود ازساختار ذات
سبب به ارزشها بنابراين ، است ، ذات حب اراده كامل اجراي الگوها ،
نيز محبوب تحقق و ميشود داشتني دوست و محبوب انسان نزد ديني ، تربيت
كسب براي سعي خود بذات ذات ، حب طبيعت پس.است خاصي شخصي لذت از حاكي
آنها در موجود خاص لذت تحقق منظور به نظر مورد و محبوب ارزشهاي آن
.ميكند
و نابود باهدف نه اما شده هدفگيري غرايز سمت به اسلام اول مبارزه
و انحرافات از آنها وصيانت تهذيب هدف با بلكه آنها كردن ريشهكن
از منشعب ديگر غرايز و ذات حب غريزه اسلام پس آن ، به صحيح صورت اعطاي
ميشناسد رسميت به را آن و دارد اقرار آن به بلكه نميكند ملغي را آن
آن از دهد اجازه انسان به كه آن بدون ضروري و لازم مقدار به اما
و اجتماعي حقوق به تجاوز مفهوم به عملي چنين زيرا كند تخطي مقدار
.آنهاست آزاديهاي نقض و ديگران مصالح به رساندن زيان
خواستههاي گرايشو و ميكند تاكيد جسم و روح بر مشترك طور به اسلام
چارچوب در اما ميشناسد بهرسميت جسمي لذايذ و شهوات مانند را روح
روح و نميكند طغيان روح بر جسم آن در بديعيكه و متوازن اقدامات
ثمرهاش انقلابي اقدام طريق بدين.نمينمايد سرپيچي ارادهجسم از نيز
انسانها برايتمامي كاملش و صحيح چارچوبهاي با آزادي و ميدهد را
آن و -انساني روح پيروزي راهنگام ديگري آزادي هيچكدام كه اين بدون
ذات حب و محض غريزه روح -حيواني اراده بر -است عقل و فكر روح
انسان كه است هنگام اين در.ميشود فراهم بگيرد ، ناديده -ديوانهوار
در غرق مبتذل حيواني سرنوشت اين از بالاتر زندگي در ميفهمدرسالتش
شد ، خلق آن كردن عملي جهت در تلاش براي كه بزرگي الگوي و است شهوات
مادي لذايذ در كه ارزاني دكانهاي و بيارزش اهداف اين از ارزشتر با
از فهمي چنين داراي انسان كه زماني (50).است مييابد ، دست آن به
در كامل تواناي و آزاد انساني به گردد ، وجود فلسفه از دركي و زندگي
ميتواند كه ميشود تبديل گمراهي يا لذت يا شهوات از ترس بدون زندگي
و خير جهت در آن افراد كه بنانهد فضايل و اخلاق از پر و آزاد جامعهاي
پيشي يكديگر بر و ميكنند عمل پستي و شر كردن ريشهكن و معروف
حاكم غرايز آنارشيسم آن در كه ماديي جوامع با جامعهاي چنين:ميگيرند
جوامع گونه اين دردارد تفاوت نميشود مشاهده عاطفي معني هيچ و است
است خود مسئول تنها ميكند احساس و ميكند زندگي خود براي فرد هر مادي
.ميكند برخورد آن با و ميبيند خطر در ديگران مصلحت سوي از را خود و
جز سلاحي و است مستمر مبارزهاي و دائم نزاعي در او كه اين مثل
(51).ندارد شخصي مصالح جز نيز هدفي و خود خاص نيروهاي
از مادي برجوامع حاكم حكومتهاي برخي ناتواني شاهد ما دليل اين به
هستيم ، اجتماعي امراض و عادات برخي از جوامع آن رهايي و دادن نجات
جامعه اساس كه حقيقي خطر يك به امراض و عادات اين كه زماني در هم آن
حقيقي آزادي نابودي به ناتواني اين.است شده تبديل ميكند ، تهديد را
ذات حب و شهوات و مادي عبوديت به آنها كامل خضوع و جوامع آن مردم
عقل صداي شنيدن اجازه آنها از هيچكدام به كه بندگياي است ، كرده كمك
.نميدهد را وجدان و
طولاني برداشتنگامهاي برغم بشريت كه كنيم اشاره است لازم اينجا در
پيشرفته كشورهاي در ويژه به انساني سطح در متاسفانه علمي ، زمينه در
كشورها اين بودن دور به امر اين و است مانده عقب عملي زمينه در هنوز
.برميگردد ماديات به آنها تشبث و توسل و دين از
اين.اونيست اخلاقي ارتقاي و انسان تهذيب به قادر تنهايي به علم
نردباني علمنميشود عملي آن اجراي و نميكند پيشرفت دين بدون امور
يابد دست مقاصدش و خود اهداف به ميتواند آن طريق از بشريت كه است
و ارزش او براي نميتواند و نيست انسان اهداف تغيير به قادر علم اما
خدمت در علوم ما عصر در شده باعث آنچه (52).كند ارائه انساني معيار
شيطان خدمت در علم ملاك و كهمعيار است اين گيرد قرار بشر اراده
به علم زمينه در دستاندركاران تمامي و دانشمندان و گرفته قرار شهوت
نفوذ و سيطره طالبان و طاغوتها و سياستمداران خدمت در تابع ابزارهاي
(53).شدهاند تبديل
و انساني رهايينفس مبارزه اتمام از بعد:خارجي رهايي مبارزه -2
اسلام خودش ، دست به تعيينسرنوشت بر قادر آزاد انسان ساختن آماده
انواع و استثمار اشكال تمام با مبارزهديگري انسان اين با همراه
ابراز و او آزادي تحقق راه سر بر مانعي كه وبندهايي قيد و ظلم
عواطف و احساسات و سالم افكار تبديل منظور به و دارد وجود ارادهاش
.ميكند آغاز پويا و عملي واقعيت به او انساني
امتياز وهيچگونه است كرده ملغي را مردم بين تفاوتهاي تمامي اسلام
زبان ، طبقه ، مليت ، نژاد ، سبب به ديگري بر انساني هيچ براي برتري يا
يك فرزندان مردم تمام كه وصف اين با اسلامنيست قائل مقام و ثروت
تكاليف و حقوق از را آنها هستند ، يكتا خداي بندگان و مادر و پدر
كهآنچه فرياد اين با را خود عقيده اسلام.است كرده برخوردار مساوي
است متفاوت آنچه اما است پاسخگويي قابل و اصل است مشترك انسانها بين
قرار تقسيم و تحزب و تفريق اساس كه نيست جايز و است عارضي چيزي
ديدگاه از يكديگر بر انسانها برتري تنها.است كرده بيان (54).گيرد
(55)مردم به نه و بزرگ خداوند به نيزامرش آن كه است اسلامتقوي
پرهيزگارترين خداوند نزد شما گراميترين همانا:است مربوط
(56).شماست
گيرنده ، وامر كننده امر شونده ، حكومت و كننده حكومت اساس اين بر
و حقشان در ديني قانون شدن جاري جهت از بنده و آزاد مرئوس ، و رئيس
سيره آنچه طبق بر اجتماعي امور در بينشان طبقاتي فاصله نفي جهت از
(57).هستند يكساني جايگاه و موقعيت در دارد ، دلالت آن بر پيامبر
معيار اين.است انسان وجود در معيارها بديعترين از تقوي معيار
بزرگ ملكه اين آنها دروجود و ميراند فضايل و خير سوي به را انسان
انگيزهاي و گرايش هيچگونه صاحبش دروجود كه طوري به ميكند ، رشد
طور همين.نميماند باقي جويي برتري و تفاوت و وظلم استثمار براي
كه هركسي سوي از را ستم و بندگي هيچگونه قبول اجازه او به اينوضع
از جلوگيري و مقابله براي را حركت عوامل او وجود در و نميدهد باشد ،
عليه عصيان و انساني برابري و عدالت مكتب اسلام پس.برميانگيزد را آن
به وادار را انسان مكتب ، اين.است استثمار و بندگي انواع تمامي
روح در و ميكند بندگي اقسام و انواع تمام و فاسد واقعيت عليه عصيان
.ميكند تقويت را آن ضد بر جهاد و مقاومت عوامل او
بوده انقلابهايبزرگي شاهد خود طولاني تاريخ طول در انسانيت چه اگر
را آن پرچم ستمديدگان و مستضعفان كه انقلابهايي اغلب اما است
بيپروايي و ديگران ظلم از ناشي شخصي دليلاحساسات به برافراشتهاند
براساس نه و است گرفته صورت (58)آن مصالح و جمع حقوق به نسبت آنها
آن همينامر و آزادي و مساوات عدل ، مفاهيم درباره الهي ديدگاه
و استثمار خاصياز كهتجسم غيرحقيقي انقلابهاي به را انقلابها
معني اين به و است كرده تبديل(59)است زيانديدگان سوي از بهرهكشي
نيز مهمي تاثير از و نيست آن حقيقت و ريشههاياستثمار عليه انقلاب
رسالت از الهام با و اسلام براساس كه انقلابهايي اما نيست ، برخوردار
و عدل عيني ارزشهاي به دليلاعتقاد به گرفته صورت انقلابي آزاديبخش
نوع هر از را انسان كه خدا براي انسان بندگي به ايمان و قسط و حق
بزوديبه اعتقادات اين.است پيوسته وقوع به (60)ميكند رها بندگي
وابزارهاي ميشود تبديل استثمار و بهرهكشي الغاء براي قاعدهاي
حرص و گرفتن دست طمعدر به نه اما ميگيرد استثمارگران از را سيطره
.است مردم تمامي حق اين كه اينايمان با بلكه آن ، داشتن دست در بر
ملغي شده بنا استثمار براساس كه را روابطاجتماعي انقلابها اين
افراد از ديگري گروه براي مشابه روابط ايجاد براي نه ولي ميكند
روي بر جانشيني نقش اجراي براي ضروري شرايط كه اين براي بلكه جامعه ،
.كند فراهم افراد تمام براي را آن منطقي اهداف تحقق و زمين
ظلم و اشكالاستثمار جميع عليه انقلاب به وادار را انسان كه نيرويي
از گرفته الهام نهايت ودر اسلام از برگرفته نيرويي ميكند ، بندگي و
طور به نيرو اين.نمييابد كاهش و تمامنميشود كه است الهي نيروي
از حالي هيچ در و ميبخشد انسان قلب به را وتوانايي قدرت مستمر
امر اين.شود پيدا او دل در ضعف و ياس احساس نميدهد اجازه احوال
مسلمانان قلوب از را ياس و ضعف مهم عوامل اسلام كه ميگيرد صورت زماني
اسلام.است نموده تغذيه خوشبيني و اميدواري با را آنان و كرده ريشهكن
و كنوانسيون يا دين هيچ براي زيرا:است فرد به منحصر جهت اين در
و بدهد شهروندان و مومنين به را انقلاب حق كه ندارد سابقه وضعي ميثاق
فراتر ذاتي نقد مفهوم از حتي كه است سياسي آزادي اوج انقلاب حق
اين عوامل و است فكري و سياسي انقلابهاي از پر اسلام لذا ;ميرود
.هستند فكري خالص عوامل بلكه اقتصادي عوامل نه انقلابها
منضبط آزادي
تمام در آزادي براي و است آزادي دين اسلام شده ، گفته كه همانطوري
اسلام كه آزاديي اما است ، قائل زيادي اهميت آن مختلف زمينههاي و سطوح
هرگز اسلام.نيست مشخص و تصادفيغيرمحدود آزادي دارد ، اعتقاد آن به
كه آزاديي.نيست خود ارزشهاي يا و مفاهيم از درهيچيك تصادف به معتقد
منضبطو آزادي و مشخص و معين آزادي ميكند ، تقديم انسانيت اسلامبه
چنين كه چرا است چارچوب بدون مطلق آزادي مخالف اسلام.است موزون
انگاشتن ناديده و ديگران حقوق و مصالح به تجاوز به سرانجام آزاديي
مطلقامكان آزادي.ميانجامد زندگيآرام براي آنان اميدهاي و آرزوها
ميكند زندگي همبسته جامعه درون در كه عادي يكفرد براي آوردنش فراهم
ديگران آزاديهاي با جامعه در فرد هر مطلق آزادي نداردزيرا وجود
تاسرحد اجتماعي نظام در تناقض موجب نتيجه در و ميكند ، برخوردپيدا
بدون را ازآزادي خود سهم فرد هر كه اين براي.ميشود آن فروپاشي
اين.كند نظر صرف آن بخشياز از بايد بهناچار كند حفظ ديگران دخالت
امور تنظيم و اداره براي مصوب درقوانيني اجتماعي سطح در چشمپوشي
(61)ميشود منعكس او رفتارهاي آوردن در نظم قاعدهو تحت و جامعه
آن تحقق وامكان است واقعي تا خيالي بيشتر انديشهاي مطلق آزادي از پس
اين داشتن فاصله بهرغم.ندارد وجود غربي جوامع حتي جامعهاي هيچ در
دليل به هم آن و است غيرمطلق آنهاآزادي آزادي منضبط ، آزادي با جوامع
كه منضبطي آزادي.قانون خلاف اقدامات براي وضعشده مجازاتهاي و قوانين
فردآنجا هر كهآزادي است معتقد اصول اين به است آن اسلامخواستار
ندارد حق هيچفردي پس (62)ميشود شروع ديگران آزادي كه مييابد خاتمه
.بزند دست قيود و بدونحدود عملي هر به و دهد انجام ميخواهد چه هر
به و نكند برخورد ديگران آزادي آزاديشبا كه است آزاد جايي تا انسان
را آن پرچم اسلام كه آزاديي حساب اين با.ننمايد تجاوز آنها حقوق
آزادي و آن مشروع حقوق و جامعه آزادي بر دليلمحافظت به برافراشته
تهديدآزادي براي فرد به اجازه عدم و ديگران آزادي كنترل طريق از فرد
كه است آرامي چنينجو در و است شده تبديل آزادي عالي نمونه به جامعه ،
به و ميشود داده اجازهرشد هدفدار صحيح انديشههاي و افكار به
راهشان گشودن اجازه بهابتكارات و توسعه و شكوفايي اجازه قابليتها
.ميشود داده كلي طور به انسانيت به خدمت براي
.ص 26 صدر ، شهيد فلسفتنا ، پانوشتها45ـ
ص منبع ، همان ص 48043ـ منبع ، همان ص 47037ـ منبع ، همان 46ـ
مقاله شماره 2 ، الاضواء ، ص 4750048ـ منبع همان 49046ـ
حياه في الغيبي الامداد ص 52029ـ فلسفتنا ، ص 51029ـ صدر ، شهيد
ص 53036ـ شب آذر محمدعلي:عربي به ترجمه مطهري ، الله آيت البشريه ،
سوره ص 560124ـ ج 4 ، الميزان ص 55095ـ رسالتنا ، منبع540ـ همان
.ص 124 ج 4 ، الميزان ، آيه 57013ـ حجرات
.ص 36 الانسان ، خلافه 58ـ
.ص 37 منبع ، همان 59ـ
.ص 37 منبع ، همان 60ـ
.ج 2 ، ص 103 الحريه ، مشكله ص 3762038ـ منبع ، همان 61ـ