پنجم ، شماره 1428 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 8 دوشنبه 17
|
|
تاريخ و فرد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
شبكه از الله محمدرسول فيلم پخش بهانه به تاريخي سينماي به نگاهي
پنجم
شخصيت با فردي تشخصيستكه به بلكه نيست رقم و عدد و جمعيت به حماسه
.ميدهد جمع آن به برجسته
كريمي ايرج
سينماي سنت درحوزه كه فيلميست عقاد مصطفي ساخته رسولالله محمد ، .
با ويژه به سينما اوايلتاريخ در سنت اين.دارد قرار حماسي
مانند فيلمهايي با و فيلمسازفرانسوي ، آبلگانس ، دستاوردهاي
همچون نامداري فيلمسازان كه هرچند و.شد پايهگذاري ناپلئون
السيد ، مانند فيلمهايي با كوبريك استنلي يا وايلر ويليام آنتونيمان ،
اما كردهاند طبعآزمايي حوزه همين در و موفقيت با اسپارتاكوس و بنهور
سنت يادآور انگليسي ، فقيد سينماگر ديويدلين ، نام همه از بيشتر
و ژيواگو دكتر عربستان ، لارنس مانند درخشاني فيلمهاي.حماسيست سينماي
يكسان و سينمايي گونه اين به او پرشور علاقه نمايانگر رايان دختر
نام.سينماست اين نوعي مضمونهاي و او احساسي و فكري دغدغههاي بودن
اين به بياشاره كه خورده گره حماسي سينماي سنت با چنان لين ديويد
آن وابستگي تا ديويدلينيست فيلمي رسولالله محمد ، بگويند كافيست سنت
.شود آشكار سنت اين به
سينماي در سازههايبنيادين از حماسي جنبههاي با گسترده چشماندازهاي
از عموما كه ازدحام پر چشماندازهاي حماسي جنبه.تاريخيست/حماسي
مانند نيز اندازهايي چشم امابديهيست و آشكار است جنگ صحنههاي
هستند -عربستان لارنس از - فيلم دنياي به (شريف عمر) علي ورود اولين
.ميشود آشكار نما طول در رفته رفته و است بالقوه حماسيشان جنبه كه
در را متفاوت قبيلهاي عضو عرب كه گلولهاي صداي پي در كه نما اين در
دوردست در سياهي نقطه همچون علي ميبينيم ميآورد در پا از چاه كنار
.برسد چاه كنار او تا ميكند پيدا دوام قدر آن نما و ميشود پديدار
در را هيجانانگيزي كنجكاوي نيستبلكه كسلكننده نهتنها نما اين
.برميانگيزد فيلم تماشاگر
بلكه نيست گردبيسروپا بيابان راهزن يك علي كه ميشود روشن ادامه در
رهسپار لارنس كه كسي يعني.قبايلاست روساي مهمترين از يكي پسر
و است لارنس مرتبه تعالي معناي به علي مرتبه تعاليبود او با ملاقات
نكرده گذرا اكشن يك خرج را او هيجان فيلمساز كه ميشود متوجه تماشاگر
فيلم دراماتيك برنامه و طرح در منظوري و هدف كنجكاوياش برانگيختن و
آن مضمون كه است حماسه تاروپود همان برنامه و طرح اين.است داشته
نمادين گستره همان وسيع گستره آن.است تاريخ و فرد كشاكش همواره
از عظمتاش تا باشد پرازدحام و شلوغ هميشه كه نيست لازم و است تاريخ
كه ميبينيم فرد شكوه در را نظر مورد عظمت جا دراينبيايد در كار
را گسترهچشمانداز انتها در و ميشود ظاهر بياهميت لكهاي تحتهمچون
.ميدهد قرار خود تحتالشعاع
مشابهي كهكاركرد هست متعددي نماهاي نيز الله فيلممحمد ، رسول در
از خالي ، و خشك و وسيع درچشماندازي سوار سه كه نمايي در.دارد
ميتازد زمانه قدرت مراكز از يكي سوي به هركدام و ميشوند جدا همديگر
را پيامبر شخص عملا برساند امپراطوران و شاهان به را پيامبر پيام تا
تاريخ به كشاكش در نمادين گونهاي به و برجسته فرد يك عنوان به
تا كادر جلو از كه اسلام لشگر انداز چشم در كه جا آن يا.مينماياند
كادر جلو در درست -(ع)علي شمشير -ذوالفقار ناگهان بسته صف تصوير عمق
در را كاركرد همان كه ميكنيم پيدا سروكار ديگري تصوير با ميشود وارد
كه است آن نما اين چشمگير نكته.دارد حماسي فيلم يك دراماتيك بافت
كه تشخصيست به بلكه نيست رقم و عدد و جمعيت به حماسه كه ميكند آشكار
و برجسته مضمون تاريخ و فرد.ميدهد جمع آن به برجسته شخصيت با فردي
اين فيلمهاي عنوان كه نيست بيدليل.تاريخيست /حماسي سينماي چشمگير
عمرمختار ، السيد ، اسپارتاكوس ، :آنهاست قهرمان فرد نام همان ژانر
پيروز يا ميخورد شكست فرد اين كه نيست مهم و...و عربستان ، لارنس
با او كشاكش نتيجه در كه تاريخيست وقوفي يا خودآگاهي مهم ميشود ،
خود دنياي به متعلق عميقا كه فرد اين.ميشود همگاني ناگهان تاريخ
اقدام و آگاهي خود نفس و بزند زمانهاش به را خود رنگ تا ميكوشد است
صحنهاي در.ميكشد را انتظارش كه شكستي يا پيروزي نه دارد اهميت او
امام نزد غمزده ابوذر كه (ميرباقري داود ساخته) (ع)امامعلي سريال از
درون در حضرت كند بازگو را دردناكتبعيدش خبر تا ميرود نخلستان در
خود زحمتكش دستهاي با كه را خاكي فقط.است حفرزمين سرگرم و چاه
حضور براي زيباييرا راهحل فيلم سان بدين و ميبينيم ميافكند بهبيرون
يك حد در صحنه اما.نيست كهنمايشدادني ميكند عرضه شخصيتي دراماتيك
تصويرينمادين به بدل بلكه نميماند متوقف باشد زيبا همكه هرچند راهحل
خلافت به هنوز ايشان اينلحظه در.ميشود خود جامعه وجدان همچون او از
توسل.دارد را مانده ناكام يا خورده فرديشكست ظاهري سيماي و نرسيده
خلوت بهاين حماسي مضموني و جنبه بيدرنگ وي به سركش مبارزاجتماعي يك
در.ميدهد مسلمين بر جايحكمراني به چاهكني فعاليت به حتي و سكوت و
ختام نقطه بايد را آن ظاهرا كه عمرمختار پياعدام در نيز مختار عمر
اعدام برسكوي طبياو عينك كه نمايي در گرفت آن شكست نشانه و يكنهضت
ميخورد چشم به جمعيت انبوه درپسزمينهاش و افتاده (برزمين؟ يا و)
آننمايان در ميدهد جمع به فرد كه تشخصي هم:دارد دوجنبهاي كاركرد
.اوست مرگ از پس بينشمختار حيات ادامه از نماديني نشانه هم و است
خالي پركردنجاي وظيفه گوناگوني شخصيتهاي رسولالله درمحمد ،
آن تصور سرراستترين سادهو.دارند برعهده سينما پرده بر را پيامبر
او ، است پيامبر گرامي عموي (ع)حمزه برعهده يكسره وظيفه اين كه است
حماسياش ورود از كه همچنان و است فيلم اصلي ازشخصيتهاي يكي البته ،
در علي ورود از يادشده صحنه به بيشباهت كه مييابيم در فيلم به
در حتي چه و پهلواني حماسه و حضور وزن لحاظ از چه نيست ، لارنسعربستان
حضور تنه يك و دارد زدهاي هيجان گفتگوي ناديدني پيامبر با كه جا آن
كردن درك قابل لحاظ از ويژه به و حدي تا ميسازد محسوس را نفر دو
در.است فيلم در ايشان دراماتيك ازبدلهاي پيامبر جنگاوري و شجاعت
بودن ناديدني وجود با (ع)علي نيز كادر به ذوالفقار ورود يادشده صحنه
وظيفه اين است اسلام مشهور نشانههاي از كه آوازهاي بلند شمشير با خود
فيلم سازندگان قريحه و ذوق و هوشمندي اما.برآوردهميكند حدي تا را
بلكه فيلمنخواستهاند مثبت شخصيتهاي از فقط را كار اين كه است دراين
در نكته اين.كردهاند سهيم درآن نيز را ابوسفيان مانند منفي شخصيتي
از ولي است توهينآميز كم دست يا بيگمانكفرآميز واقع عالم
اگر كه است سادهاستوار اصل براين واست بوده بخش ثمر لحاظدراماتيك
از (ع)علي امام سريال در.محترمنميماند نيز رقيب كني تحقير را دشمن
معاويه شخصيتهاي تحقيرآميز پرداخت و شده اصلغفلت اين به توجه
خيانت و كاريكاتوردسيسه باوركردني انسانهاي جاي به آنها از وعمروعاص
پر را امام خالي جاي يكسره كه اشتراست مالك سريال اين در.است ساخته
.ميگيرد را جايايشان اصلا و ميكند
سرمست وعمروعاص معاويه برخلاف ميپوشد ، سفيد مسلمين مانند ابوسفيان
از چون است توام نزاكت با نيست ، رفتارش خود نقشههاي و طرح دلقكسان
يك نگراني و.است هوشمند چون ميرسد نظر به نگران است ، و مكه اشراف
و ابله شخصيتي دلهره نه ميكند آشكار را حريفاش قدر هوشمند شخصيت
و كرده قضاوت و گرفته تصميم سريال سازنده (ع)امامعلي در.وحشتزده
در.اويند زندان محكومين بلكه درام يك بازيگران نه منفياش شخصيتهاي
او احترام نتيجه در و شده وانهاده تماشاگر به داوري محمد ، رسولالله
آنجا.ميگويد را فيلم ديالوگهاي زيباترين ابوسفيان.است مانده محفوظ
:ميگويد ايشان به ميرود پيامبر ملاقات به مكه محاصره اثناي در كه
حرمت زيبا اينبيان و.را آتش دور مردان و ديدم را آتشها من محمد ،
همسر ،(جگرخوار) هند وقتيبه و.ميرساند را او سپاه و پيامبر
قلبها از محمد:ميگويد مسلمين دست به تصرفمكه اثناي در وحشتزدهاش ،
را مطلب حق(ببندد را پنجرهها خواسته كه هند به پاسخ در) واردميشود
.ميكند تمام
تضاد در نه را خود ارزش خلوتاند عموما كه گفتگو صحنههاي گونه اين
كه است درست.مييابند آن با هماهنگي در بلكه پرجمعيت صحنههاي با
را فرد پيام بودن فراگير و اقدام و عمل اهميت پرجمعيت صحنههاي
عصارهچنين عموما اما-جاست همين از جنگ صحنههاي ارزش و -مينمايانند
دراماتيك زيبايي و ارزشميچكد موجز گفتگويي در سكانسهايي و صحنهها
به حماسي گفتگوهايژانر در ايجاز اهميت جاستو همين از ابوسفيان گفته
نشان.است ژانر اين بستر بر آدمي كردار و اهميتكنش دليل
يا خلق را حماسهاي هيچ تماشاگر ارعاب قصد به جمعيت دادنكوركورانه
تاريخي /حماسي سينماي در استكه فرد با ارتباط در جمعيت.نميكند وزين
در ذوالفقار ورود به نمونه عنوان بارديگربه.مييابد حماسي بعد
اين در كه ميكنم اشاره صدراسلام سپاهيان تصوير پيشزمينه در و جلوكادر
است فرد بزرگداشت سينماي تاريخي /حماسي سينماي.گوياييست نمونه مورد
.پرتنش اجتماعي و تاريخي چشماندازوقايع در
كه تاريخيست /حماسي ژانر ناموفق نمونههاي از سردار سريالتنهاترين
بيبهره ديالوگهاي.ندارد تناسبوجود و توازن كنش و گفته ميان آن در
بعضا -نمايشي كنشهاي و برده بين از را كنشواكشن ارزش ايجاز از
از چشمتماشاگر.ميافتد اتفاق خلاء در گويي -امروزين رزمي پيرويفنون
كهتنهاترين شده اين نتيجهاش و ميرود سياهي آن در جمعيت تماشاي
بيان به.است آمده در كار از سريال پلوغترين شلوغ عنوان سردار
و.است وفادارنمانده داده خود عنوان در كه وعدهاي به حتي ديگر ، سريال
چقدر [(ع)حسن امام] آن قهرمان شخصيتناديدني كه پيداست نتيجه همين از
يا دراسپارتاكوس حاضر جمعيت.است مانده باقي درك وغيرقابل نامحسوس
و موقع به حضور ولي باشد اينسريال از افزونتر بسا اي الله محمد ، رسول
.نيست چشمآزار لحاظدراماتيك از آن جاي به