پنجم ، شماره 1430 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 10 چهارشنبه 19
|
|
جستجو و شك از محدودي قلمروي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
گلستان گالري در موسوي مهشيد آثار نمايش مناسبت به
خلاق لحظه سازد ، روشن را هستي جريان خود كه معنا يافتن براي جستجو
ميگردد نور به رسيدن جستجوي در زاهدانه نيايشي همچون
درگالري آذر تا 24 از 17 مهشيدموسوي هنري آثار از نمايشگاهي
.است شده برپا گلستان
فارغ ميكندو زندگي رم در سال 1983 واز است تبريز متولد نقاش اين
از نقاشي رشته و ترجمه عالي مدرسه از زبانانگليسي رشته التحصيل
.است رم زيباي هنرهاي آكادمي
از و وابستهاست او وجودي زندگي باتجربه عميقا موسوي مهشيد آثار
ظاهر چشمانمان دربرابر دروني غني و كامل يكصحنه نگاه اولين همان
.ميشود
كه تكنيكش مورد در او.است شده مختلطاستفاده تكنيك از آثار اين در
كه شيئي روي را كاغذ وقتيورق:ميگويد است ، اثربرداري يا Frottager
از دستميآورم ، به قلم ساييدن با را اثرآن و ميگذارم كردهام انتخاب
در زندگي كهاتفاقات اثري به اشاره دارم ، بهاشارهاي قصد كار اين
هستند خاطراتي مانند من ميگويدآثار هنرمند باقيميگذارند ، روحمان
من به زيرا دارند ، وجود من براي اما ندارند ، وجود خود براي ديگر كه
ساختاري كارها اين:ميگويد او...دارند تعلق زندگيام به دارند تعلق
قوي و محكم كالبدي از اما پروازند ، حال در گوئي كه دارند سبك
.برخوردارند
نقشهايي كاغذيكه اين بر رنگ با كه لازماست اثربرداري ، اين از پس
آبي ، رنگ يك بناگهان.شود وارد است ، كرده ثبت درخود را گذشته از
.ميدراند هم از را كاغذ سفيد زمينه مسي ويا قرمز
عناصردكوراتيو به كه حيوانات مينياتوريانسانها ، اشكال همچنين
گوئي كه كارميشوند وارد آنچنان شاعران يااشعار و شدهاند تبديل
.معلقاند وبيداري خواب بين
در همواره ندارد ، ابائي آنها تكرار از نميهراسد ، نمادها از هنرمند
استوار ايماني با و ميرود پيش هنرمند يك و زن يك عنوان به خود راه
قابل نكته به كه ميكند نقاشي زماني فقط سازد ، مجبور را خود بيآنكه
.باشد يافته دست بياني
مسئله ديگر بار بلكه ميكند جلب بخود را بيننده تنها نه ويژگيها اين
.ميكند مطرح را زيست تجربه و هنري بيان بين رابطه
ازناخودآگاهش و بازمييابد را بينندهخود تركيببنديها اين در
.ميزند بيرون هويتشخصي ، داشتن به نياز و واميد خاطره دنياي
گم وهواي حال از و فرهنگ از سرزمين ، از ياد هنرمند ، اين براي ياد
بلكه برنميگردد ، گذشته به فقط است عميق وقتي نوستالژي اما.آنست شده
عمل بتوان آن در كه مرزهايي يافتن و معنا يافتن براي است جستجوئي
نيكي جهت در كشش از و منفي و مثبت بين ابدي گفتگوي از آگاهي و كرد
.ميگذرد محدوديت و رنج مسير از كه است
تصور كه درجائي حتي.نيست منفي چيزمطلقا هيچ:ميگويد هنرمند
يا شعر بيت يك رنگ هموارهيك ميكند ، ثبت را شديدترخود چه هر رنج
از را تصاوير هنرمندميزند گره واقعيت به را اميد فورا نشانهاي
و وگوشه حاشيه بر مانند ورد را اشعار و برميگيرد ايران كهن ادبيات
هم از قبل از نقشهاي هيچ بدون علائم و عناصر مينويسد ، اثرش كنار
پي در انگار مينياتور بسان كه ميگيرند جا اثر فضاي در آنچنان پاشيده
.هستند فرارونده آوايي هم يك
نقش يكخواب و هزار رنگها و علائم برخوردهماهنگياز از آثار اين در
ميتوانند كه ايدئوگرامهاييهستند اشعار ، كليشهزبانيميگيرند
در كه كناياتاند از مجموعهاي آنها.بشوند اسطورهاي جانشينتصاوير
.ميكنند برقرار دروني پيوندي جهان ، اين چيزهاي بينهايت ميانه
به باعلم است ، كرده آن كشف و واقعيتروان وقف را خود هنرمند
غلبه يقين بر كهپرسش جائي تيره ، و قلمروئيپرتناقض در اينكه
.جستجو و شك از محدودي قلمروي.است حركت در ميكند ،
لحظهخلاق سازد ، روشن را هستي خودجريان كه معنا يافتن براي جستجو
.ميگردد نور به رسيدن درجستجوي زاهدانه نيايشي همچون