پنجم ، شماره 1436 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 18 پنجشنبه 27
|
|
خاموش و آرام فرهنگستان ظهيرالدوله
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
نامي موسيقيدان صبا ، ابوالحسن استاد مرحوم گراميداشت بهانه به
ظهيرالدوله گورستان در ايران
بزرگ ، شاعر بهار مبارز ، ملكالشعراء نگار روزنامه مسعود محمد
نامدار استاد و اديب ياسمي رشيد موسيقي ، برجسته استاد خالقي روحالله
خفتهاند ظهيرالدوله در معاصر شاعر معيري رهي و دانشگاه
:اشاره
استادبرجسته صبا مرحومابوالحسن درگذشت سالگشت مناسبت به فردا ،
مليكشورمان و اصيل موسيقي از يادماندني به كهآثاري ايران موسيقي
خيابان در واقع ظهيرالدوله درگورستان مراسمي است مانده يادگار به
آثاري آورنده گراميداشتپديد بهانه به.ميشود برگزار بندتهران در
و دشتها جنگلها ، عطرآگين شميم كه همچونزردمليجه ماندني و زيبا
گزارشي ميرساند ، مشام به را ما كشور بومي غني موسيقي و سرسبز درههاي
فرهنگ ، بزرگان از بسياري آرامگاه كه ظهيرالدوله گورستان درباره را
.ميگذرانيم نظرتان از ماست ، سرزمين ادب و هنر
شاعران هنرمندان ، از تاريخي ، جمعي قدمت سال با 85 ظهيرالدوله قبرستان
متري ، پنجهزار باغ اين زمين.است داده جاي درخود را موسيقيدانان و
ظهيرالدوله مقبره پيشكش كه بودهاست خرم درويش و حسين درويش به متعلق
.كردهاند
قبرستان.ميكني احساسآرامش ميشوي ، هنرمندان گورستان وارد وقتي
باقي خود اصل به كه ميآيد شمار به ازاندكگورستانهايي ظهيرالدوله
گورستانهاي جديد قبرهاي با مشابهتي هيچ قبرها سنگ برخي.است مانده
گويي.است متفاوت بسيار نيز آن شكل و نوشتهها حتي ندارد ، ديگر
اين مرگ شاهد سالهاست نيز ما ميگويند و درآمدهاند صدا به درختان
با.ميزند لبهايم بر را بيصدايي قفل اينجا ، آرامش و سكوت.عزيزانيم
كه ميرسم اينجا به.ميكند فروكش درونم درياي تلاطم لحظات ، شدن سپري
برويم تا آمديمرفتن زيستن ، هر سرآغاز و است مرگ زندگي ناكجاآباد
آنچه حال هر به نباشيم ، يا باشيم شاعر نباشيم ، چه و باشيم هنرمند چه
.نوين زندگي سرآغاز مرگ و است مرگ دارد ، واقعيت
قرار گورستاني ظهيرالدوله كوچه انتهاي در درست دربند ، خيابان در
آيات با آن در سر نيز و ورودي در.دارد تعلق هنرمندان به كه گرفته
.است شده مزين الهي
به بويي.گذاشتهام قدم ديگري دنياي به گويي ميشوم وارد كه در از
ادب ، هنر ، عشق ، بوي ;كرد حس را آن جانميتوان هيچ در كه ميرسد مشام
مكان و سرسبز فضا.برميدارم گام آهسته سرمست و سرخوش.معرفت و دانش
همراهي نيز دل بلكه برميدارند قدم كه نيستند پاها تنها.است روحاني
.ميكند
خاك به منظم رديفهاي در بنامي هنرمندان سبزهها ، پشت در راست سمت در
بهروي را خود سايه كه دارد وجود سرسبزي درختان.شدهاند سپرده
به و ميآيم بيرون روحشان به فاتحه فرستادن از پس.گستردهاند قبرها
روييخوش با ميروم ، است ، متولي خانواده زندگي محل كه ساختماني سوي
شده بنا ظهيرالدوله آرامگاه سرپوشيده مكاني در.ميآيند استقبال به
.است مقبره اين بخش زينت گلي شاخه با خدا كتاب.است
و باستاني كهحالت مكانيسرسبز.ميشوم اديبان عمومي قبرستان وارد
خشكيدهزير برگهاي برميدارم كه هرگامي با.شدهاست حفظ آن قديمي
آرامش احساس بيايي ، بهاينجا دل خواسته به اگر.ميدهند سر ناله پايم
را بلكهفرهنگستاني است ، قبرستان اينجا:كرد باورنخواهي هرگز و ميكني
.يافت خواهي مقابلت در
كني ، صبر لحظهاي وچند بيندازي عميق نگاهي مقبرهها اين برروي اگر
.آورد خواهي ياد به را نامشان
را رنگ آبي گنبد دور از.است پوشانده شيشهاي محافظ را قبرها برخي
تا ميروم طرفش به.دارد قرار شيشه از محفظهاي درون كه ميبينم
در گامهايم صداي.ميشوم وارد شيشهاي در از.كنم زيارت را مقبره صاحب
روي به شده ، نوشته اشعاري آن بر كه آبي گنبدميشود پخش فضا
را يكي.دارد همقرار كنار در برادر دو قبر.است شده بنا قبرعزيزي
از شعري قطعه كه معيري رهي نام به شاعري.ميشناسم ديگري از بهتر
:است شده حك قبرش سنگ روي بر وينيز
ياري راه كز رهگذر ، اي الا
ميگذاري ما تربت بر قدم
است خفته غمناك شاعري ، دراينجا
است خفته خاك اين سينه در رهي
چاك سينه با گل چو خفته فرو
خاك سينه در آتشي ، فروزان
را ما داغ زاشكي مرهم بنه
را خدا آتش ، براين آبي بزن
بود كه ظهيرالدوله
چنين وي زندگي ظهيرالدولهدرباره قبرستان متولي صفايي علي حامد
پساز او.بود وي وزير و شاه ناصرالدين ظهيرالدولهداماد:ميگويد
آشفته و مغلوب چنان و كرد عليشاهپيدا صفي خدمت به ارادت زماني مدت
عليشاه صفي خدمت در عمر تمام اوكشيد سلطنت و حكومت دستاز كه شد
و تصوف عرفان ، به نسبت را خود كفايت و شايستگي لياقت ، توانست و بود
جانشيني زماني اندك از پس ظهيرالدوله.برساند ثبوت به اسلام مقدس دين
.پذيرفت جان و دل با را عليشاه صفي
خويش مشكلات تمام با بودو توانايي مرد ظهيرالدوله:ميدهد ادامه وي
حالحاضر در.برساند چاپ به را خود جلدتاليفات توانست 10
خاطرات نام به كتبوي گرانبهاترين از جلد دو كه شنيدهايم
تدريس دانشجويان به تهران دانشگاه ويدر سفرنامه و ظهيرالدوله
.ميشود
شهري شده تصفيه آب با داردو وسعت متر هزار پنج ظهيرالدوله قبرستان
شكلخصوصي به و ندارد موقوفاتي هيچگونه اينقبرستان.ميشود آبياري
.ميشود اداره
اين:ميگويد هزينههايجاري تامين مورد در قبرستان متولي صفايي
از كدام هيچ از هم ما خود و موقوفاتيندارد گونه هيچ گورستان
تمام.همنداريم نيازي و نميگيريم مالي كمك وسازمانها نهادها
خانواده توسط مقبرهها اين حفظنگهداري و تلفن برق ، آب ، هزينههاي
.ميشود تامين (برادرها و عموها)صفايي
اينجا:ميگويد قبرستانظهيرالدوله بازديدكنندگان از يكي حسينيزاده
ومحيط قبر سنگهاي اين در تغييري اگر.شود شكلحفاظت همين به بايد
بتوان جرات به شايد.رغبتنميآيند و دل با مردم ديگر وجودبيايد ، به
نبايد مرجعي و نهاد هيچ و است تاريخي آثاري قبرستان ، اين آثار گفت
بردن بين از و نابوديباشد ظهيرالدوله گورستان جمعآوري فكر در
حفظ حالت همين به كه است بهتر پس است مردم فرهنگ به لطمه يعني اينجا
.شود
معرفي اصفهان موزه خطاطان و هنرمندان از يكي را خود كه حسيني بانو
و حال از تا ميآيم اينجا به شهرستان از يكبار ماهي:ميگويد ميكند ،
و هنرمندان گورستان اين در چون.كنم استفاده محيط روحاني و خاص هواي
.نميكند پيدا بدي احساس هيچ انسان و شدهاند سپرده خاك به اديبان
دليل همين به مردم بيشتر و است ارزشمند گورستان اين فرسودگي و قدمت
برده دست آن آرايش و قبرها نمادين و ظاهري شكل به اگر.ميآيند اينجا
.ميرود بين از آن اصالت شود ،
و شده سپرده خاك به گورستان اين در كه است فردي نخستين ظهيرالدوله
اجازه آن از پس و گرديده دفن سال 1358 در مير خانواده از نفر آخرين
.است نشده داده كس هيچ به خاكسپاري
اين.دارد تفاوتچشمگيري گورستانها ديگر با ظهيرالدوله قبرستان
و تغيير و آن كردن دگرگونه.زيباست قدمتش و فرسودگي تمام با قبرستان
غيره و سانتي سه آجر و وآهن سنگ به چوبي درهاي و گلي ديوارهاي مرمت
.نيست جايز
كه پرسش اين به درپاسخ ظهيرالدوله قبرستان متولي صفايي علي حامد
گورستان امور در كه است خواسته دولتي ياسازمان نهاد تاكنون آيا
اما.است بوده چيزي چنين بله:ميگويد باشد ، داشته تصرفي و دخل
همين در.شد برطرف مساله تهران يك منطقه شهرداري كمك با خوشبختانه
.ميكنيم سپاسگزاري شهرداري آن مسئولان بيدريغ محبتهاي از جا
هنرمندان آرامگاه
ساكنان از بسياري.مردماست پذيراي جمعه شب هر ظهيرالدوله متولي
دراتاقي قبرستان اين در را مغرب نماز جمعه رهگذران ، شبهاي و محل
هنر و ادب بنيانگذاران برروح فاتحه آنها.ميكنند برگزار مشخص
.ميدارند زنده دل در را ويادشان ميفرستند ايران
.نامدارند سپردهشدهاند ، خاك به گورستان اين در كه كساني تمامي
كه خان درويش ميگويند.هستند ايران وموسيقي ادبيات سرمايههاي آنها
سه و تار و است بوده قاجار زمان موسيقيدان برگزيدهترين و بهترين
مسعود محمد.است شده دفن گورستان همين در مينواخته زيبايي به را تار
(ملكالشعرا) بهار تقي محمد سال 1326 ، در كه امروز مرد روزنامه مدير
نامي هنرمند خالقي روحالله سال 1330 ، در كه معاصر پرآوازه شاعر
استاد ياسمي رشيد رفيعي ، داريوش.يافتند وفات سال 1344 در كه موسيقي
شادي كه مردي و توانا و شهير نويسنده حاتمي عزيزالله دانشگاه ،
فروغ پيانو ، استاد محجوبي مرتضي نويسنده ، زاده قاضي استاد ميآفريد ،
كسرايي عبدالكريم موسيقيدان ، سماعي ، حبيبالله معاصر ، شاعره فرخزاد
به ملقب ادهم لقمان حسين محمد شاعر ، ميرزا ايرج ملك شاعر ،
بوده دندانسازي و داروسازي پزشكي ، دانشكدههاي موسس كه لقمانالدوله
.خفتهاند آرام گورستان ، اين در همه و همه..و است
ادب و هنر بزرگان پاسداشت
فرهنگي ، ارزشمند آثار پديدآورندگان براي پاسداشت آيينهاي برگزاري
راه پيمودن براي جوان استعدادهاي ترغيب و تشويق بهمثابه هنري ،
.آنهاست
را خود عمر دهه از 6 بيش ادبكه و فرهنگ دوستداران از فرزانه محسن
تحصيل دبستان در ما كه زماني:ميگويد است ، سپريكرده تهران در
اشعار اكنون اگر.بوديم ازبر را شاعران از بسياري اشعار ميكرديم ،
بهخاطر را بهار ملكالشعراي و اعتصامي پروين سعدي ، حافظ ، از ارزشمندي
نوجواني و كودكي سالهاي حافظه پذيرش و سالها همان تلاش حاصل دارم ،
توجه بايد كه آنطور مدارس در ادبيات و شعر به اكنون امااست
شعر بزرگان اين از را شعري كه ديد ميتوان را دانشآموزي كمتر.نميشود
.باشند داشته حفظ از ايران
مورد در وي.فلسفهاست و حكمت اندرز ، پند ، سراسر كه شعرهايي
شاعران از بهار ملكالشعراي:ميگويد ادب و هنر چهرههاي بزرگداشت
است ، آرميده ظهيرالدوله گورستان همين در ما سرزمين مبارز و نامدار
بايد.شود برگزار بزرگ شاعر اين براي بزرگداشتي ندارم ، ياد به اما
برپا اعتصامي ، پروين بزرگ شاعره براي پيش ماه كه بزرگداشتي آيينهاي
.داريم برپا نيز كشورمان هنر و ادب شعر ، بزرگان ديگر براي كرديم ،
توفاني.د