پنجم ، شماره 1436 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 18 پنجشنبه 27
|
|
آزادي و ايمان
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
زندگي غيرايماني ابعاد با را خود تكليف بايد مومن انسان هر
نسبتي آنها با و كند روشن..و سياست هنر ، علم ، فلسفه ، :مانند
.سازد برقرار
معطوف اراده و تعقل با جز مذكور ، موضوعات ساير و ايمان ميان نسبت
نيست ميسر است ، آزاد كه واقعيت به
:اشاره
و ايمان نسبت مجتهدشبستري ، محمد استاد با حاضر شنود و گفت موضوع
در سرچشمه كه ارادههايي تحت مختار ، اينكهانسانهاي و ;است آزادي
و فردي رستگاري خم و پرپيچ مسير قادرند دارد ، آنها آگاهي و معرفت
.كنند طي را اجتماعي
در تازه گشايشي هستكه نيز ايشان اثر آخرين نام عنوان ، اين واقع در
.ميشود محسوب معاصر درايران پرشور كلامي مباحث عرصه
زاده فرايندي چه تحت ايمان كه بدانيم تا شده كوشيده گفتگو اين در
را آن عوامل كدام ديگر سوي ازميشود استوار و ميكند رشد ميشود ،
سد انسانها ضمير و قلوب در را آن تثبيت و حركت مسير بازميدارند ،
و تربيتي بحث يك منظر ، همين از.دارند منافات آن با و ميسازند
اجتماعي خاص شرايط و نهادها نسبت آن ، و شده كشيده پيش نيز اجتماعي
و نهادها برخي اگرچه ، .است مومنان ميان در ايمان تثبيت و گسترش با
و تند برخوردهايي با كه تصورند اين بر جامعه در افراد و جريانها
.نهند ديني اخلاق و ايمان گسترش بر تاثيري بود خواهند قادر دژخويانه
از برخاسته كه است ژرفانديشانه و ظريف بسيار نگرشي نيازمند مهم اين
.بودهباشد ديندارانه مسئوليتي احساس و عميق آگاهياي پخته ، ديدگاهي
تحليل و حيطهنقد در را پرسشهايي چنين گفتگو ، اين در شبستري استاد
به را گرامي خوانندگان ايشان ، توجه از تشكر ضمن.دادهاند قرار خويش
.ميكنيم جلب گفتگو اين
معارف سرويس
دارد ، نام آزادي و شده ، ايمان منتشر شما از كه اثري آخرين:همشهري
سخنرانيهايي و مقالهها در قبلا راشما اينكتاب مطالب از بسياري اگرچه
به توجه با بود ، نشده مضبوط شكل اين به بوديد ، اما كرده طرح
مباحث ، تازگي دليل به اينكه و اثر اين در مطروحه اهميتموضوعات
و انگيزهها درباره خواهشمنديم ميشود ، برانگيخته اذهان در سوالاتي
.بفرماييد مطالبي كتاب موضوعات
و جمع واقع در كتاب ، اين تاليف از من انگيزه:شبستري مجتهد استاد
كه است بوده مقالاتي و مطالب از بهقسمتي بخشيدن انسجام و كردن جور
مقاله صورت به يا و گفته سخنراني صورت به مواردمختلف در من
انسان آزادي و ايمان ميان ارتباط كردن روشن هم آن موضوع نوشتهام ،
گردد مطرح ما جامعه در مسئله اين دارد ضرورت ميرسد نظر به.است بوده
شود ، گفته گفت ، باره اين در ميتوان آنچه و شود تاكيد آن روي بر و
با ايمان ، تعريف زيادي ، محافل در و ما جامعه مردم از عدهاي نزد زيرا
به و است شده دارد ، متغاير ابراهيمي اديان در ايمان كه واقعي هويت آن
دعوت ايمان به را مردم ميتوان ميكنند فكر كه هستند كساني جهت اين
از تفكيك غيرقابل كه را مسئولانه عمل آزادي و انديشيدن آزادي ولي كرد
مورد كتاب در.دارد وجود تناقض يك اينجا و نداد مردم به است ، ايمان
اراده و انديشه آزادي بر ايمان ابتناء بيان طريق از خواستهام نظر
شود برداشته كوچك گام يك تا كنم آشكار را تناقض اين انسان ، مسئولانه
.دارد ابراهيمي اديان در واقعيكه معناي آن به ايمان برگرداندن در
ارتباط موضوع همان درباره بيشتري توضيحات ديگري ، بيان با نيز اينجا
.ميدهم آزادي و ايمان
پديدار ابراهيمي اديان در كه آنگونه هويتايمان كه بگويم ميخواهم
حتما.است تفكيكناپذير انسان مسئولانه عمل و انديشه آزادي از گشته ،
بيان.هست چه ايمان كه شود معلوم تا نيست چه ايمان كه دانست بايد
ايمان كه مسئله اين بيان به ميكند كمك نيست ، چه ايمان كه مسئله اين
ايمان.نيست سياسي و اجتماعي نظم يك ايمان كه بدانيم بايد.هست چه
.نيست دانش آن طريق از معيني اهداف به رسيدن براي متديك دانش يك
-ابراهيمي اديان ديني متون در اصولا.نيست عقيده و ايدئولوژي ايمان
ما جامعه در متاسفانه كه تعبيرعقيده اين -اسلام و مسيحيت يهوديت ،
به اصلا را ايمان.است نرفته كار به ميسنجند ، آن با را اشخاص ايمان
از.كرد صحبت نميتوان جامعه يك ايمان از.داد نسبت نميتوان جامعه
وسيله و ندارد اجتماعي هويت ايمانزد حرف نميتوان اجتماعي ايمان
.بگيرد قرار نميتواند اجتماعي اهداف به رسيدن
ميشود روشن اينبابت از ما تكليف نيست ، چه ايمان گردد معلوم وقتي
متديك دانش و سياست و اجتماعي ازنظم انسانها معمولا كه انتظاري كه
داشت ، نميتوان ايمان از دارند ، اينها مانند و وعقيده ايدئولوژي و
يا داد قرار اجتماعي نظم برقراري وسيله را افراد ايمان نميتوان يعني
مسئله يك نميتوان را ايمان.نمود معيني سياستهاي اعمال وسيله را آن
و مسائلي به حساسيتمثبت ايجاد طريق از و دانست تبليغي يا القايي
برد كار به اهرمي مانند را آن مسائلديگر ، دسته يك به منفي حساسيت
فكر اين.برد سوي آن و سوي اين به و داد تكان آن رابا جامعهاي و
به آن با و وجودآورد به !ايمان وهدايت ايجاد ميشودتكنولوژي كه
چنين و است نادرست بن و بيخ از رسيد ، سياسي و اجتماعي اهداف
.است ايمان تباهكننده اعمالي و انديشهها
پديدار است ، آن جزء اسلامنيز كه ابراهيمي اديان در كه آنطور ايمان
انتخاب را انسانآن كه است كردن زندگي و تجربه است ، گونهاي گشته
ميكند دريافت را خداوند پيام واسطه با يا بيواسطه مومن انسان.ميكند
آن با و ميدهد شهادت آن به و ميكند اعتراف خداوند مطلق خداوندي به و
به انسان اعتماد از كه را كردن زندگي از خاص گونهاي و ميشود معنادار
مانند و خداوند به انسان اميد خداوند ، به انسان ورزي عشق از خداوند ،
و تجربه گونه اين منطق و زبانميگيرد پيش در شده ، تشكيل اينها
.است انتقادي و تاريخي تفسيري هم زندگي
اينجا در من و ;كند ميتواندزندگي گونه چند رسيده فرديت به انسان
با كه است فلسفه با زندگي روش روش ، يك.ميكنم روشاشاره سه به تنها
و دادن پاسخ را سوالها آن و كردن سوالمطرح پيوسته و صرف تعقل
نامحدود ادامه و طرحكردن را پرسشهايي پاسخها ، آن درباره دوباره
نزديك همواره انسان كردن ، زندگي گونه اين در.است همراه عمل اين
ديگر روش.ميكند دنبال انديشه و تعقل طريق از را نهايي حقيقت به شدن
مطرح ديگري مساله معشوق با اتحاد جز آن در كه است عشق با كردن زندگي
.كند زندگي ايماني تجربه وسيله به انسان كه است اين سوم ، روش.نيست
است ، باطني تجربه گونهاي كه خداوند پيام دريافت با كه معنا اين به
به يكسره را خود و برآيد خدا ، خداوندي به شهادت و اعتراف مقام در
.كند سپري گفتگو اين با را زندگيش تمام و بسپارد خداوند
مخصوص واقعي ايمان.خداونداست وجود به عقيده از غير ايمان
اقتدار مراجع تسلط از كه انسانهايي.است رسيده بهفرديت انسانهاي
وگرنه رسيدهاند ويژهاي تنهايي به و شدهاند رها دروني و بيروني
و غريزهها ميلها ، رسوم ، عرفها ، آداب ، تسلط زير معمولي انسانهاي
قبيل اين وعواملياز گوناگون شكلهاي به بيروني يامراجعاقتدار
آنها در كه است پناهگاههايي برايآنها عوامل اين.ميكنند زندگي
اين به پناهبردن ولي ميشود ساكت انسانها اين اضطرابدروني
بايد.باشند زده آن به ديني رنگ گرچههزار نيست ايمان پناهگاهها
هركسي نصيب كه است عشق مانند و است كميابي اكسير ايمان كه كرد توجه
هياهوهاي و ديني شعائر و آداب و عقايد گرچه است نادر ايمان.نميشود
و اسلام ميان مجيد قرآن در كه نيست بيجهت.است بسيار ديني ظاهرا
خوانده مسلمان (ص)پيامبر عصر مردم از بسياري و شده گذاشته فرق ايمان
دراحياءالعلوم نيز غزاليباشند داشته ايمان اينكه بدون شدهاند ،
آنچهآنها هويت.نيست تقليد از بيشتر چيزي مردم اكثريت ايمان:ميگويد
تجربه كه است اين اينجانب سخن تمام حال.ايمان نه است ، تقليد دارند ،
آزاد اراده و انديشه زمينه از است ، كردني انتخاب چون ايماني زندگي و
حقوق و شود ديده هويت اين در همواره بايد ايمان.ميگيرد نشات انسان
به نيست ، ايمان آنچه و گردد مراعات بايد هميشه هويت اين لازم
ملزومات و لوازم بيگانه ، آن ملزومات و لوازم و نشود گرفته جايايمان
و فردي زندگي در آنچه همه حساب است ، لازم.نگردد قلمداد ايمان
و شود جدا ايمان از است ، ايماني زندگي و تجربه از غير انسان اجتماعي
.ايمان معيار با نه و آيد سنجيده خودش با متناسب معيارهاي با
تعقل و فلسفه با نسبتي هيچ ايمان شما ، تقسيمبندي بنابر آيا:همشهري
ندارد؟
را ايمان يا رسيده فرديت به انسان كه سخن اين:شبستري مجتهد استاد
ايمان مخالف فلسفه كه ، نيست اينمعنا به را ، فلسفه يا برميگزيند
كردن زندگي از غير مومنانه ، كردن زندگي كه ايناست مقصودم.است
مومن انسان گرچه است ، كردن زندگي دوگونه اينها.است فيلسوفانه
را خود تكليف بايد مومن انسان هر اصولا.باشد نيز فلسفه اهل ميتواند
روشن...و سياست هنر ، علم ، فلسفه ، :مانند زندگي غيرايماني ابعاد با
.سازد برقرار نسبتي آنها با و كند
را خداوند پيام نخست نبي كه شكلاست اين به مسئله ابراهيمي دراديان
و شكستناپذير باعزمي سپس و ميكند خدا خداوندي به اعتراف ميشنودو
يا مساعد شرايط هرگونه و برزن و كوي هر سر بر برانگيخته سراسر وجودي
قرباني را خود وجود سرمايه و نيرو تمام و ميدهد شهادت آن به نامساعد
اينجا در فعلا مسائل اين الهياتي مباحثميسازد شهادت و اعتراف اين
شنيده را خداوند پيام كه بود اين ابراهيم دعوي.نيست من بحث مورد
بنابه نيز (ع)عيسي حضرت دعوي.بود اين نيز موسي حضرت دعوي است ،
عقيده بنابر و است خداوند پيام خود كه بود اين مسيحي الهيات
دعوي و بود شنيده را خداوند پيام كه بود انساني نيز عيسي مسلمانان ،
شنيده را خداوند پيام كه بود اين نيز -اسلام پيامبر - (ص)محمد حضرت
اگر خداوند پياماست مردم سوي به برانگيختگي همين رسالت معناي.است
شهادت آن به و نگرداند آشكار را آن نميتواند گردد ، آشكار بركسي
لبريز انسان وجود از كه ميكند پر را انسان وجود طوري قضيه اين.ندهد
اين.است بياختيار دادن شهادت همان شدن لبريز اين.ميشود سرازير و
برابر در كه است كسي حالت نظير ميدهد ، رخ انبياء زندگي در كه حالت
و زيبايي آن به بياختيار و ميگيرد قرار فوقالعادهاي زيبايي
گونه اين عاشقانه غزلهاي و اشعار معروفترين.ميدهد جذابيتشهادت
بدون و تامل بدون دادنهاي شهادت گونهاي اينها.آمدهاند بوجود
شده آشكار شاعران براي كه است زيبايي آن برابر در مسخرانه و حسابگري
خودشان دست كار بقيه ديگر كه ميشدند انگيخته چنان پيامبران و است
پيامبران ، درميگذاشتند ميان در ديگر انسانهاي با بايد و نبود
است ، مسخر نبي پديدارشناسي ، ديدگاه از.داشت وجود مسخريت گونهاي
تعبير الوهيت مركز به آن از اينجا در ما كه مركزي برابر در مسخر
ميان در ديگران با را خود شهادت و اعتراف كه هنگامي پيامبر.ميكنيم
و اعتراف اين در عدهاي:ميشوند تقسيم دسته دو به ديگران ميگذارد ،
نيز آنها نبي ، كردار و گفتار طريق از زيرا ميشوند سهيم او شهادت
همچنان رساني پيام روند صورت به جريان اين و ميشنوند را خداوند پيام
سطا و امه كم جعلنا كذلك و:شريفه آيه ميرسد ، نظر به.مييابد ادامه
را مطلب همين شهيدا عليكم الرسول يكون و الناس علي شهداء لتكونوا
مورد مطلب همين نيز دين پديدارشناسي در گفتيم چنانكه و ميكند بيان
جامعه مردم بر است شهيد خدا رسول كه شده گفته آيه اين در.است بحث
و آنچه به ميدهد شهادت او يعني ;ديگران بر هستند شهيد مردم آن و خود
به ميدهند شهادت نيز امت و خود امت نزد است افتاده اتفاق او براي
اديان در.ديگران براي است افتاده اتفاق نبي طريق از برايشان آنچه
.است اين ايمان معناي ابراهيمي
صبر هست ، عشق هست ، شكر اعتمادهست ، داديم ، توضيح كه وضعيت اين در
متكلمان وقتي هم بعدها.رضا و توكل و هست خودجوشي هست ، هست ، اميد
آنها ، اتفاق به قريب اكثريت كردند ، فرموله را ايمان معناي مسلمان
مومن انسان قلب.دادند قرار ايمان از تعريف اصلي محور را قلبي تصديق
.خدا خداوندي به بدهد شهادت و گواهي بايد
:ميآيد ميان به سخن انسان ساحت چهار از امروز ، فلسفي آنتروپولوژي در
بدني ساحت و 4ـ زباني ساحت اجتماعي 3ـ ساحت تاريخي 2ـ ساحت 1ـ
و ميورزد كهايمان انساني كه كرد توجه مهم نكته اين به بايد -وجسماني
دست از را خودش ساحتهاي از انسانهيچكدام اين ميرسد ، قلبي تصديق به
كه جهتاست اين به.است قائم ساحتها اين همه به چونانسانيتش نميدهد
وجودش تمام كه قلبي آنتصديق ميان كند برقرار نسبتي بايد مومن انسان
خودش جسماني بعد خودش ، زباني بعد خودش ، اجتماعي بابعد گرفته فرا را
جسماني و زباني تاريخي ، اجتماعي ، ساحتهاي در.خودش تاريخي بعد و
هست ، علم كه ساحتهاست اين در.وجوددارد فلسفه كه است انسان
با كه انساني.هست ديگر چيزهاي خيلي و ادبيات عشق ، سياست ، هنر ، اخلاق ،
ساحتهاي اين در آنچه و قلبيش تصديق ميان بايد ميكند ، زندگي ايمان
فلسفه و علم اينكه به توجه با.كند برقرار نسبتي دارد ، وجود گوناگون
سروكار واقعيت به معطوف اراده و روشمند انديشيدن با خودشان هويت در
نيستند ، تقليدي و القايي خودشان واقعيت در آنها از هيچكدام و دارند
القاء جايي از نميتواند فلسفه و علم و ايماني قلبي تصديق ميان نسبت
معناي موقعي مذكور نسبت.كند تقليد يا بپذيرد را آن مومن شخص و شود
نه.بشناسد را علم و فلسفه مومن شخص كه كند مي پيدا را خودش واقعي
اخلاق ، سياست ، با مومن شخص كردن برقرار نسبت بلكه فلسفه و تنهاعلم
پس.نميشود ممكن آنها درست شناختن بدون نيز ادبيات و علم و عشق هنر ،
قرا آدمي وجود متعدد ساحتهاي در آنچه با كردن برقرار نسبت لازمه
.است واقعيت به معطوف اراده و انديشيدن دارد ،
صرف با و است خداوند بهپيام مسبوق گرچه ابراهيمي اديان در ايمان
ميان نسبت اما دستنميآيد به واقعيت به معطوف واراده انديشيدن
واقعيت به ارادهمعطوف و تعقل با جز مذكور ، سايرموضوعات و ايمان
عقلانيت فضاي يك در جز مومن شخص يعني ;ميسرنيست است ، آزاد كه
زيستن مومنانه كه ميگيريم نتيجه.بكند زندگي خودش ايمان با نميتواند
در فلسفه كه بايدبگذارد مومن انسان پس.نيست امكانپذير تعقل ، بدون
سياست در سياست بودنش ، هنر در هنر علمبودنش ، در علم بودنش ، فلسفه
.بماند بودنش عشق در عشق بودنش ، اخلاق در اخلاق بودنش ،
شده نامبرده موضوعات از هركدام كه ميبريم سر به عصري در امروز ما
چتر زير آنها هيچكداماز و است كرده پيدا مستقل ومعناي مفهوم
آنچنانكه چيز ، همه جامع و كامل و شامل پوشش اصولايك و نيست ديگري
نميتوانيم بنابراين و ندارد وجود داشته ، وجود پيشين عصرهاي در
.بفهميم دادم ، توضيح كه آنگونه جز را نسبتها
ايمان لازمه كه شرع يا و ايمان عقلاز تبعيت شما ، نظر به پس:همشهري
ندارد؟ است ، معنا
تابع ميتوان را عقل ;ميگويند عدهاي كه اين:شبستري مجتهد استاد
هيچچيز تابع را عقلميشوند مرتكب خطايبزرگي كرد ، شرع يا ايمان
خودش ، عقل ، .است عقل با شوخيكردن عقل ، كردن تابع.كرد نميتوان
عقل به شد داده دستور بيرون از آنكه محض به و ميكند معنا خودشرا
سوال زير عقل شد ، حاكم او بر بيروني اتوريتهاي و بينديش چنين كه
چنين:بگويد عقل به نميتواند كسياست شده نابود آن هويت و رفته
و ميكند معنا را خودش خودش ، همواره عقل.بينديش چنان يا بينديش
انتظار اين نبايد بنابراين ميكند ، معين خودش هم را انديشيدن روشهاي
اين مسئله طرح صحيح صورت بشود ، شرع يا ايمان تابع عقل كه داشت را
نسبتي عقلورزي و ايمانورزي ميان ميتواند چگونه مومن فرد كه است
.فهميد را شرع و ايمان ميتوان ديني عقلانيت گونهاي با كند؟ برقرار
كه -است مشهورات زمره در اين البته-ميشود گفته معمولا:همشهري
به و مياندازد راه مقال و ميكند ، قال چند و چون كه است عنصري عقل ،
ايمان با كيفيت اين كه است واضحميكند پرسش و اصطلاحفضولي
در انجذاب و تسليم نتيجه و دارد ديگري ساحت شما قول به كه ابراهيمي
چگونه نقيض دو اين جمع پس.بود نميتواند سازگار است ، خدا پيام برابر
ژرف ايمانهاي چگونه ميكنيد ، مطرح شما كه نظريهاي در و ميشود ممكن
-دگرگون و ويرانگر براهين و فلسفي تعقل جوار در مسالمت با ميتوانند
دهند؟ ادامه خود حيات به حسابگر جزونگرو انديشه و ساز
كه است اين قضيه اين حل و نيست مطرح ناسازگاري:شبستري مجتهد استاد
با انسان گفتگوي از عميقتر مطلب اين و گفتگويي است موجودي انسان
با انسان گفتگوي به نهايتا نيز ديگري با انسان گفتگوي.است ديگران
و ميكند درك خودش ازطريق را ديگري كس ، هر زيرا برميگردد خودش
و عقل و خدا شده دريافت پيام ميان وجودانسان در كه نسبتهايي.ميفهمد
همان كه ميبخشد راقوام گفتگويي ميگيرد ، صورت شده ، ياد سايرموضوعات
هويت هم آگاهي و است انسان باآگاهي انسان.است مومن انسان هويت
جانخبراست:ميگويد مولانا اينكه.ديالكتيكي همهويت و دارد ديالوگي
متاخر هرمنوتيك اينكهدر و دارد بيشتر جان دارد ، بيشتر خبر كه هر و
شركت شده ، آغاز وي از پيش كه گفتگو يك در انساني هر ميشود گفته
تاملات ، وجود اين همه است ، وجود خانه ميشودزبان اينكهگفته و ميكند
ترسيم ميشود ، آشكار وديالوگ ديالكتيك آن در كه نقطهاي چون را انسان
سازگار به تمايل از است عبارت هست ، چه هر موجودي چنين در.ميكنند
كه است مهماين..همينطور و كثرتها رسيدن وحدت به شدنناسازگارها ،
ناسازگاريهاي صورت آن در پيداكند ديالوگي و ديالكتيكي هويت انسان
تفسيري ، هويت انسان خود.ميدهد دست از خودرا معناي شما نظر مورد
به و ميآيد جايي از.است يكروند كه ميكند پيدا وانتقادي تاريخي
انالله) ميريزد دريا به و ميآيد دريا از رودخانهاي چون ميرود ، جايي
و ديالكتيكي هويت يك روند اين جريان هويت(راجعون اليه انا و
در كه موضوعاتمتفاوتي كند ، پيدا هويتي چنين انسان اگر.ديالوگياست
پس.ميرسند سازگاري به او دردرون يكديگرند ، با ناسازگار ديگران نظر
فلسفه ، هنر ، علم ، ايمان ، خود ، وجود در مومن كهانسان است اين مسئله
گفتگو به خودشان تعريفهاي و هويت حفظ با را عشق و اخلاق و سياست
.مينشاند
بر شهادت و اعتراف و است چنين ايمان كه بپذيريم را مقدمات اين اگر
تمام با بايد انسان يعني ;است رسيدني واقعيتي چنين ;است تصديق محور
كس هر و است استوار انتخاب و معرفت بر رسيدن اين.برسد آن به وجود
و برانديشه زندگي ، روش يك عنوان به روش اينبرسد آن به خودش بايد
نميتوانيم بنابراين ;ميگردد محقق و است استوار انسان آزاد اراده
آزادي نيز و انديشيدن آزادي آنها به ولي كنيم ايمان به دعوت را مردم
يك كه نيست واقعيتي هم و است رسيدني هم ايمان.ندهيم مسئولانه عمل
تجديد را آن دائما بايد انسان بماند ، و شود حاصل انسان براي بار
(خداوند از رسيده پيام با) كند عهد تجديد آن با بايد انسان بكند ،
داشته نميتواند شخص خود از خارج مدبري و مدير متولي ، واقعيتي چنين
اداره و سياست وسيله و اجتماعي نظم وسيله را ايمان آنكه مگر باشد
بودنش ايمان از ايمان هم متاسفانه صورت اين در.بكنند تلقي جامعه
تربيت البته.ميگردد مختل بودنش سياست در سياست هم و ميآيد بيرون
نفس مسيحا مربيان و معنوي كيمياگران پاكان ، دست به انسانها معنوي
اموري كه قدرت و سياست و اجتماعي نظم به ربطي و است ديگري مسئله
.ندارد هستند ، محاسبهاي و عقلاني
دارد ادامه