پنجم ، شماره 1437 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 20 شنبه 29
|
|
صبا ياد به
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
صبا درگذشتابوالحسن سالگرد چهلمين در
فيزيكي ساختمان درباره تحقيق صبا ، پربار و مفيد كارهاي از يكي
تا او كار ارزش موفقيتو زمينه اين در و است ايراني گوناگون سازهاي
رامورد وتنبك كيفيتفيزيكيسنتور بخواهند امروز اگر كه است حدي
مانده برجاي الگوهاي معتبر ، ماخذ از يكي بيگمان دهند ، قرار ارزيابي
است صبا از
ايران معاصر موسيقيدان صبا ابوالحسن درگذشت سالگرد چهلمين امروز
با كه است جلالذوالفنون استاد از ميخوانيديادداشتي آنچه.است
.ميآيد پي در انسان با آن ارتباط و اشارهايبههنر
در -زيادي تلاشهاي هنر از مناسب دادنيكتعريف دست به براي گرچه
شگفت پديده اين كه پذيرفت بايد ظاهرا اما آمده عمل به -هنر تاريخ
تعريف - هنوز -ظهورش و وضوح عليرغم كه است انساني مفاهيم جمله از
و مستمر است جرياني هنر زيرا.ماند خواهد باقي و مانده باقي ناشده
تلاشي هرگونه روي اين از و مينمايد رخ شكلي به لحظه هر كه بيسكون
و ميگذريم مقوله اين از لذا.است مانده ناكام تاكنون آن تعريف براي
منظور) خداداد است موهبتي هنر:كه ميكنيم بسنده نكته يك ذكر به
به اگر كه (دارد جايخود آن اكتسابي موارد گرنه و است هنري استعداد
موسيقي ، :قبيل از هنري خاص رشته يك در اينكه بدون شد ، هديه كسي
استعداد اين خود گفتار و رفتار با باشد ، داشته دست عملا..و نقاشي
مايههاي با پيوستهافرادي جامعه در كه گفت بايد.داد خواهد بروز را
خود كهنه ميروند هنري رشته يك سراغ به كه ميشوند يافت وناچيز اندك
افراد اين تعداد متاسفانه و !ديگران نه و بهرهايميبرند خود كار از
اسباب و علل كه دارد گستردهاي دامنه بحث اين و است زياد جامعه در
.كرد جستوجو جامعه تاريخي و فرهنگي بافت در بايد آنرا
هنري رشته يك سراغ به اينكه از قبل او كه گفت بايد صبا مورد در
چند كه بود باليده خانوادهاي ميان در او چرا؟.بود هنرمند برود ،
ناگفته البته.است نادر موارد از ايران در اين و بودند هنرمند پشتش
شود ، بزرگ و بيايد دنيا به هنرمند خانوادهاي در كسي هر كه پيداست
كه داد نشان خوبي به خود هنري زندگي در صبا اما.نيست هنرمند لزوما
.است گرفته بهره هنري ميراث اين از
:صبا وانديشه احساس گستردگي و بينش
بعدي تك شخصيت يك -ما جامعه هنرمندان برخلافاكثر -صبا هنري شخصيت
و گلكاري و گلدوزي و نقاشي به نواختن ، و نوازش كنار در صبا.نبود
و -دست اين از كارهايي و سهتار ساختن حد در نازككاري و خطاطي
با اونماند محصور اينها از يك هيچ در اما ميپرداخت هنري ، تحقيقات
و روح و بيافريند شادي خود رفتار و گفتار با كه ميكوشيد وجود تمام
منتقل ديگران به و پيرامون فضاي به مختلف طرق از را خود هنر جوهر
.نداشت سكوني و توقف هيچ كه بود خروشاني موج و جوشان چشمه او.كند
.باد شاد روانش
.رسيد خود هنري رسالت به زود خيلي كه است هنرمنداني معدود از صبا
تكليف هيچ بدون كه است هنرمند زندگي از مرحلهاي هنري رسالت از منظور
است ممكن كه آنجا تا را هنريش فضاي كه ميبيند موظف را خود تكلفي ، و
خوب چه صبا و سازد ، منتقل آينده نسل به را خود دستآورد و دهد گسترش
.داد انجام را رسالت اين
جالب بودولي بعدويلون و ابتداكمانچه در صبا تخصصي ساز
را ويژهسهتار به و آشناييداشت متداول سازهاي باهمه كه اينجاست
در صبا نام ميكنم فكر من كه مينواخت پربار و عميق و استادانه چنان
خود زندگي به صبا نام با همراه سهتار و ماند خواهد هميشه سهتار كنار
ياد تجليل با او از پيوسته سهتار نواي شيفتگان و داد خواهد ادامه
.كرد خواهند
:تحقيق زمينه در صبا كار
ساختمانفيزيكي درباره تحقيق پربارصبا ، و مفيد كارهاي از يكي
او كار ارزش و زمينهموفقيت اين در و است گوناگونايراني سازهاي
را وتنبك فيزيكيسنتور كيفيت امروزبخواهند اگر كه است تاحدي
برجاي الگوهاي معتبر ، ماخذ از يكي بيگمان دهند ، قرار موردارزيابي
.است صبا از مانده
ايران محلي بارهآهنگهاي در تحقيق او باارزش كارهاي از ديگر يكي
صنايع) راداشت گيلان مستظرفه تصديصنايع كه سالهايي در صبا.است
و تحقيق به (ميشد اطلاق زيبا هنرهاي بر كه بود مستظرفهاصطلاحي
كار ، اين گرچه.كرد پيدا گرايش ايران شمال محلي نغمههاي جمعآوري
علاقه و عشق و حال و شور ولي كرد پيدا ادامه ديگران بوسيله هم بعدها
-او مانده باقي نغمههاي لابلاي از اشتياق اين سوز و بود ديگري چيز صبا
.ميشود احساس خوبي به-است دسترس در كه
هنري درمشورتهاي هم يعني (1)بود علمنظربين در قولحافظ به صبا
از غالبادرست هنريش همپيشبينيهاي و داشت كارساز مفيدو نظرهاي
.ميآمد در آب
آن در -بودم هنرستان چهارم سال هنرجوي كه سال 1334 در كه ياددارم به
به اجازه كسب با روزي -بود سال هشت ملي موسيقي هنرستان دوره زمان
در.نشستم شاگردان كنار در آزاد مستمع طور به و رفتم استاد درس كلاس
بود مدون دستورالعملهاي و كتابونوت بر هنرستانها كار اساس زمان آن
آموزش روش خود دركلاسهاي هنرستان آخر سالهاي صبابراي شادروان ولي
اين همبا شاگردان تا بود كرده چاشني نيز را (سينه به سينه =)شفاهي
از دارد ، كتاب محتواي از بيشتر تواني كسي هماگر و شوند آشنا روش
استعداد موسيقي شاگردان همه كه است طبيعي البته.دهد خودبروز
شاگردان همين از اتفاقايكي هم روز آن.ندارند روشرا اين از استفاده
كلاس از شاگرد كه آن از بعد و گرفت قرار استاد كنار در استعداد كم
سراغ به بيهوده فلاني:گفت و كرد شاگردان به رو استاد رفت ، بيرون
اگر اوندارد او و ميخواهد توانا و حساس گوش موسيقي آمده ، موسيقي
و شد هم همينطور اتفاقا بود خواهد موفقتر بپردازد ديگري كار به
.گرفت رونق كارش مدتي از بعد كه كرد دائر فروشگاهي بعد سالها فلاني
:صبا مردمداري و سلوك
شمال به سفري استاد اتفاق به:صباميگفت استاد شاگردان از يكي
حضور متوجه كمكم قطار مسافران حركت ، از يكساعت گذشت از پس ميكند ،
متداول خوشوبشهاي از پس ميآيند اوگرد اطراف در و شده قطار استاددر
استادخواهش از و داده جرات خود به -صحبت ضمن در -ازمسافران يكي
اتفاقا.نگذارد رامحروم دوستداران دارد ، سازيهمراه اگر كه ميكند
بوده صدا خيليكم كتابي سهتار يك همراهداشته به استاد كه تنهاسازي
-ظاهر به و -برميدارد را سهتار.است ميبرده همراه باخود معمولا كه
سهتار به كه زخمه چند از بعد نميرسد گوش به صدايي چون.ميكند كوكي
ضرب سهتار وروي مردمي تصنيفهاي خواندن به ميكند شروع مينوازد
سوي به شدن راهي و قطار از شدن پياده از بعد !(گرفتن ريتم=) گرفتن
پاسخ او و بود؟ چه كار اين فلسفه ميداني:ميگويد او به استاد مقصد ،
اگر:استادميگويد شد خواهم بسيارخوشحال بفرماييد ، اگر:ميدهد
بعضي شايد نيست قابلاستفاده فضا اين در و است سازكمصدا اين ميگفتم
ميگذاشتند مضايقه و دريغ حساب به و نكرده درك را موضوع اطرافيان از
در رضايت حالت -نشد نواخته سازي واقع در اينكه با -ديدي حالا ولي
مردم با هنرمند ارتباط:كه ميكند اضافه بعد و بود آشكار همه چهره
آنان با گوناگون شكلهاي به بايد را ارتباط اين و باشد صميمي بايد
كند برقرار
.است وجامع پركار شخصيتي ايران فضايموسيقي در -كلي طور به -صبا
قدر چه اگر كه كرد ارزندهعرضه بس خدماتي خود زندگي 58ساله در او
هنر لوحه سر در او نام بيگمان -ولي نشد شناخته بايد كه چنان آن -او
.درخشيد خواهد هميشه ايران
اينكه بهخاطر صبا شاگردان از متاسفانهگروهي اينكه آخر سخن و
برخود و غرورند جام چنانمست بودهاند ، او شاگرد -ياكم زياد -مدتي
از قسمت آن اينكه از غافل !گرفتهاند پيشي هم صبا از انگار ميبالند ،
و بيشنيست قطرههايي او هنر درياي برابر در يافته انتقال كه صبا هنر
كه شخصيتي.استثنائياوست انساني شخصيت اومعلول درياگونگي اين
شخصيتي.است تاثيرداشته آن تكوين در آموزش از بيش و پيش پرورش عامل
فروتني ، :جمله از اخلاقي فضايي خورشيد تابش زير هنرش نهالمبارك كه
ثمر به و نموكرده و رشد نان ، و نام و دامشهرت از حذر و وارستگي
نادرو بهرهوراني چنين روزگاران در كه كرد بايد واعتراف است نشسته
.شمارند انگشت
علم در كه گفت كسي دلكاين اي ارحسنشناسي طلب بتانآن از (1)
بود بينا نظر