پنجم ، شماره 1438 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 21 يكشنبه 30
|
|
ببريم پناه كجا به بودن طبيعت با براي
؟... اگر
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خيابانهايي دود ، از پر ميبيني آسماني ميزني قدم كه شهر در روزها اين
آدمهايي و كردهاند ، پر را هندسيمختلفآن اشكال با بلند ساختمانهاي كه
را گوشات لحظه هر ماشينها بوق صداي.هستند شد و آمد در كهبهسرعت
سبز نقاطي ساكت ، و آرام ميبيني را نقاطي شهر همين در باز و !مينوازد
از درآنجاميتواني.لطافت و عطر از پر فضايي آبيدارندو آسماني كه
را كهپرواز بشنوي را آبي صداي بخوري ، باسبزيپيوند و شوي رها هياهو
دل هر از فارغ كه ببري گلهايي رابهميهماني چشمانت ميكند ، تمرين
.هستند نگراني
آهنهاي برجها ، ديدن كهاز زماني تا هستند ماوايي سبز نقاط اين
پناهگاهي شدي ، عاصي بوقها خراش گوش صداي شنيدن چرخشچرخهاو و متحرك
.روحت رساندن آرامش به براي باشند
و است سبز اطرافشان مثلفضاي روحشان كه ميبيني را مرداني آنجا
سبز نقاط اين به را روز از لحظهاي است ممكن شما از يك هر مهربان
مهربان باغبانهاي حتما و بگذريد آن ازكنار كم دست يا و برويد
را دلپذير و زيبا آرام ، محيطي ميكنند سعي چطور كه ديدهايد را پارك
.كنند فراهم ما از يك هر براي
.بيريا و است ساده كه ميشنوي حرفهايي بنشيني كه هركدامشان صحبت پاي
.ميدهد نشان ساله ميزند ، 65 قدم مخصوص لباس با پيرمردي پارك ميان در
لبخندي با راحت و خودماني چه او و بگويم نباشيدي خسته تا ميروم جلو
:ميگويد ميكنم صحبت او با كارش اهميت و ارزش از وقتي.ميكند تشكر
دوستان را مردم من كنمخوشحالم ، خدمت مردم به ميتوانم اينكه از
مردم كه دارم طورينگه را پارك محيط ميكنم سعي همين ميدانمبراي خودم
.ميدارند دوست
پاركمشغولي؟ از مراقبت به است مدت چند-
ميكنم فكر شدهام پير كه وليحالا داشتم مغازه قبلا.سال حدود 3 -
.است مناسب پاركبرايم محيط
هستي؟ راضي خودت كار از -
ما از ميآيند پارك به برايتفريح كه مردمي از خيلي..البته -
را ما زحمتهاي كه هستند افرادي هم وقتها بعضي اما قدردانيميكنند ،
به مجبوريم ما و نميكنند رعايت بايد ، كه را مسايلي و ميگيرند نديده
كار آسايشآنها براي ما كه بدانند مردم است خوب بدهيم تذكر آنها
.ميكنيم
شمشاد بوتههاي كردن هرس مشغول سال ميان مردي پارك از ديگري گوشه در
خواهند پيدا نامنظمي شكل چه نشوند هرس شمشاد اين اگر اينكه فكر است
خراش مديوندستان درختان زيبايي همه اين كه يادآوريميكند من به كرد
و جلوميروم.ميفهمد خوب را گياهان زبان استكه مهرباني اما برداشته
خسته.ميدهد ادامه خود كار ميشودامابه متوجه ميكنم ، نگاهش
:نباشيديميگويم
كارمشغولي؟ اين به كه وقته چند جان پدر -
ميكشد آهي كه حالي در دوخته ، چشم گذشته به انگار ميكند ، نگاهي
:ميگويد
را كار اين گرفتي تصميم شد طور چه -جواني اول از وقته خيلي -
كني؟ شروع
گياه و گل به علاقه -
:ميدهد ادامه و ميخندد
كارها هميشه ميدونيد آخه كارميكردم ، گل پرورش گلخانه در قبلا من -
دوست گل اصلا زنم اما دارم گياهعلاقه و گل به خيلي من.ميشه برعكس
به كه چيه اينها ميگهباز خونه ميبرم گل من كه هم وقت هر ندارهو
آوردهاي خونه
هستي؟ راضي كارت از -
پاركميآيند به كه مردمي از انتظاري چه -راضيام كه البته -
داري؟
به و دارن نگه تميز را محيطپارك كه همين.ندارم زيادي انتظار -
هدر رو ما زحمات و نچينن رو گلها و نشوند چمن وارد كه بگن شون بچهها
تشكر ازما و ميفهمن رو اين مردم از بعضي البته.كافيه ما براي ندن
.باشند مردماينطور همه داريم دوست اما ميكنن
با.مينشينم پارك نيمكت بر لحظهاي و ميكنم خداحافظي آنها دوي هر از
از پر كه را سبز نقاط اين قدر مردم است مهم چقدر كه ميانديشم خود
و پارك هيچ ديگر شود قرار روزي اگر.بدانند است لطافت و طراوت
تحمل غيرقابل و زشت شهرها چهره چقدر باشد نداشته وجود بوستاني
.ميشود
و بهگلها كردن نگاه از لذتبردن و بودن طبيعت با براي ما روز آن
كه آنگاه و پناهببريم كجا به بايد شدن گم گنجشكان قشنگ درصداي
كدام به خستهشد بلند آسمانخراشهاي و آهني ديدنغولهاي از چشمانمان
.ببريم پناه شهر سبز نقطه
صاحبي فهيمه