پنجم ، شماره 1438 سال دسامبر 1997 ، آذر 1376 ، 21 يكشنبه 30
|
|
ميدهد راگل بهار يلدا ، شب فردا تا
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
گفتن رفته شبهاي از و نشستن شب با شب بيدار ، عاشقان شب يلدا ، شب
نگاه و حوض روي يخ شكستن شب برفي ، كوچهاي و صفر زير سرماهاي شب.است
مردان پر دستهاي با يلدا شب...سرما از كبودرنگ آسمان تاق به كردن
تهيه چره شب و زيركرسي منقل خاكستر زير آتش و ميرسد ، راه از خانه
هندوانه خوردن...ميگفتند تابستاني ، شده خشك ميوههاي همه از شده
گلپر با انار دانهاي خوردن يا.است مهرباني يكيش كه دارد خاصيت هزار
دعاي ميكند ، صاف را خداپرست و دل ساده و پاك آدمهاي خون نمك و
رفتن شده ، دانه انار و خربزه و هندوانه خوردن از بعد خانه ، بزرگان
است ، سال شب يلدا ، طولانيترين شبكردن آرزو را دراز عمر و بود بيماري
بزرگ آرزوهاي شب رفتهو آنچه بر خداحافظي و سر پشت به كردن نگاه شب
و است ازنيمه سرما شكستن چله ، شب ميرسد ، راه از كه فرداهايي براي
در همهخانواده اگر است ، راه در خوشحالي و خوشبختي ميگفتند ، بزرگترها
گوش رابه شاهنامه دراز قصههاي و كنند نگاه برف پنبهدانه به هم ، كنار
وغصه قصه به گذاشتن احترام شب و كوچكترهاست نشستن بيدار شب بنشينند ،
فردا فكر باشي ، گذرانده شب خوشي به را امروز اگر.رفته و گذشته
اصلا دارد ، مهرباني قصد برسد راه از و باشد كه هرچه كه نباش ، چرا
در بشاش ، روي و گرم دل.است مهرباني با آشتي يلدانشستن ، به خاصيت
پدربزرگ صداي راه ، در روزهاي همه براي زايشخاطرهايست گرم ، اتاقهاي
صورتي و سياه بلند گيسوان با ميگفت ازيلداشبي كه ميرسد گوش به هنوز
شاديهاي همه تكرار كه لبانش و آتش بهسرخي گونههايي برف ، سپيدي به
.بود دنيا
خواهيم هديه بههم را مهرباني خانهها ، گرماي در نگاه ، يك در همه امشب
خوبي از حرف رفت ، كه روزهايي براي بماند غمگين و بد حرفهاي كرد ،
كتابچههاي در محبت از برگي هركدام و كنيم تقسيم محبترا بزنيم ،
برف و يخ از بعد ماه سه از بعد تا كنيم ، پنهان خاطرات يادگاري
همگام سال آخر از ديگر شبي در و كند گل و بزايد را ديگر برگهاي
شكننده يلدا ، شب باشد ، اصلا خاطرات همه و زندگي همه بهار گل بهار ،
براي زمين ، گرمايپنهان در زمين زاينده و غيبت ، و تلخي و است زمستان
با كرسي ، ويك ميز يك سفره ، يك برگرد اگر سبز ، رستنيهاي همه روياندن
بهياري را حافظ خانگي ، خشكبار و انار بريدهاي و هندوانه قاچهاي
پشتبندش ، كه را يلدا شب بداريم پاس و.بدهيم شعرش به دل و بطلبيم
پرده از شادي همراهان ، ما همه شاد دل به و شد خواهد باز بهار پرده
...زد خواهد برون