پنجم ، شماره 1440 سال دسامبر 1997 ، دي 1376 ، 23 سهشنبه2
|
|
خيال و فراموشي كوتاه لحظههاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
به فارسي غزل با موسيقي كه است بلوچستان از نقطهاي تنها اينجا
...ميافتد جريان
با گرچه كه مقامهايي با ميشود خوانده فارسي غزل صاحبان ، محفل در
قديم موسيقي يادآور است جلوههايي حاوي اما است همريشه موسيقيمكران
.ايران
است ايران موسيقي محقق و آهنگساز درويشي محمدرضا:هنر و ادب سرويس
سفر كشور مختلف نقاط به موسيقي پيرامون ميداني برايپژوهشهاي كه
المعارف گردآوريدايره و تدوين سفرها اين حاصل.ميكند
اين.منتشرميشود زودي به آن نخست جلد و است سازشناسيايران
شماره اين در آنچه.شد منتشرخواهد جلد ده در دايرهالمعارف
مرور سيستان به درسفرهايش را او خاطرات كه است درويشي ميخوانيدنوشته
.ميگذرد نظرتان از فرهنگي پژوهشهاي انگيزههفته به و ميكند
سالي حداقل پس آن از.ازبلوچستان ديدارم نخستين و بود سال 1367
موسيقي از نوعي موضوعيو دنبال به هربار.رفتهام ديار آن يكباربه
روايتهايحماسي ، و ورسمدمال ، سوت ، شئر گواتي:بلوچ مردم
نغمههاي ماله ، صاحبان ، دراويش محافلذكر پايكوبيها ، سرحدي ، موسيقي
اخير ديدار اما داشت دنيايي برايخود سفر هر و -nazinak - نازينك
پديدههاي از كهبسياري دليل آن به شايد.ديگر حالي ازبلوچستان
خاصتر نمونههاي دنبال به و بود شده عادي برايم بلوچ مردم زندگي
نه كيفيت اين.نداشت فرهنگي جلوه برايم ديگر بلوچستان شهرهاي بودم ،
بسياري و درخاش ، سراوان ، ايرانشهر كه بيهويت و شلوغ درزاهدان
در تنها شايد امروزه را قديم بلوچستان.بود چنين نيز ديگر نقاط از
را بلوچستان اما بودم ايرانشهر در.ديد بتوان آن افتاده دور نقاط
كه بهمكران ، .ميكشيد جنوب سمت به مرا دروني شوقي.نميكردم احساس
اطرافقصرقند روستاهاي در.بودم كرده سپري آنجا در را خوبي لحظههاي
منطقه و اطرافنيكشهر و وكوتيج ، نبت درفنوج وسرباز ،
.دشتياري
تمام.است شده مصرفي زندگيجديد مظاهر تابع بيشتر امروز بلوچستان
بانك ، همگي.نامهايمالوف با دارند ، ميدان بزرگ وآباديهاي شهرها
... و دارند ماركت سوپر و مخابرات
گذرانديم هوديان-hear-وهير سراوان درپيرآباد را دوشب اما
حدود 30 با است سراوان روستاهاياطراف از پيرآباد.بود كهمتفاوت
از است روستاهايدهستانهوديان از هير.باز دشت و كيلومترفاصله
تا راه ساعت دو و تاهوديان راه ساعت يك با توابعايرانشهر
سرعت كيلومتر حداقل 120 و كابين دو تويوتا وانت با البته.ايرانشهر
چشمها.ميشود ديده جا همه بنزين گالنهاي.تومان ليتري 100 بنزين و
و باوانت سواره و پياده همه ، انسانها تا است آنها متوجه بيشتر
.مشغولند بنزين جابهجايي به دوچرخه و الاغ با موتور ،
رقص اززابل ، .كرديم ازسيستانشروع چندمينبار براي سفر اين در
زندگيهاي و وهامون عطرهيرمند و زابلي چاپهيجانانگيز و شمشير
به وخاش طريقزاهدان از بعد.سوخته وشهر خواجه دركوه خفته
مرزي مناطق از ناحيه اين.بهپيرآباد آنجا از و رفتيم سراوان
آمده منطقه اين به پيش سال چند.پاكستان و ايران مرز ;است ايران
فراتر وشبي.عبدالرئوف درويش ملاقات به و روستايدهك به اما بودم
تجمع مركز منطقه اين.باد و ماه ونور ذكر و خواني غزل با نيمه از
خوانده فارسي غزل صاحبان ، محفل در مرز آنطرف تا است صاحبان دراويش
حاوي اما است ريشه هم موسيقيمكران با گرچه كه بامقامهايي ميشود
مقام ساز ، مقامراست:ايران قديم موسيقي يادآور است جلوههايي
از نقطهاي تنها اينجا...و مقامخرمنيساز مقامگورساز ، جاران ،
به اينبار.ميافتد جريان به فارسي غزل با موسيقي كه است بلوچستان
به آفتاب غروب آستانه در.محمدجان با ملاقات و رفتيم روستايپيرآباد
تاريخي.بود تاريخ خاك.خاك و بود باد و بود دشت.رسيديم پيرآباد
كيمياي بود ، باد و.بيابان در طاقتفرسا زندگي و مريدان و پيران از
بوده جاويد هميشه انگار كه پرستاره آسماني و.انسانها ميان پيوند
و خورشيد و.خود سرگذشت و برسير شاهدي اثيري ، و معلق زمان ، و.است
.الانوار نور حقيقت و هياكل اين رويت بخشنده نور ، و ماه
چيز همه.نگفت كلامي بوديم ، محمدجان درپيرآباد كه ساعاتي تمام در
.خويش در غوطهور و خموش و آرام مردي.ميكرد حواله مريدان به را
.نميگذارد وا لحظهاي به را جهاني كه انگار
در ما ، ورفت سپس و آمد استقبال به پرباد دشت غروب در محمدجان
-زهي شكل بركت و بامري ماشاءالله با.درانتظار گلي اتاقك
معطريان رضا و بودند راهنما ديار اين به را ما كه -بلوچ خوانندگان
.ميكرد ثبت را غروب لحظههاي آن ، كوتاه مدخل و گلي اتاقك داخل از كه
.گفت بلوچي به چيزي و شد بادوارد از لرزان و پوشيده سر با نوجواني
ورود خاطر به:گفت آرام.آمد چندباز لحظهاي رفت ، بركتبيرون
تنها تصوير ، و صدا ضبط اما.ميكند برپا ذكر مجلس محمدجان ميهمانان ،
غزلهاي عطر و صدايرباب طنين ساعتي ، از پس.است مجاز مريدان از
گلي اتاقك در ومولانا جامي بسطامي ، عبدالرحمن حافظ ، بايزيد
.پيچيد بود منور خواني غزل صداي و فانوسي شعله به تنها كه خاموش
و تلويزيون از.ندارد آب و برق پيرآباد.خواندند و نواختند مريدان
شام.نبود مجالي تصوير و صدا ضبط براي اينرو از.نيست خبري راديو
.كرديم غزلخواني تقاضاي محمدجان ازكردند جمع و آوردند
ذكرگويان پشت در و شد اتاقمنتقل نقطه كورترين به چراغ شعله تنها
ربابهاي با و نامداشت كهپنجتار متفاوت ، آوردند ، ربابي.مستور
.است رباب همين ذكر محافل آئيني ساز كه:گفتند.تفاوتداشت متعارف
-ما از غير به -هستيد كساني نخستين شما و ميشود استفاده آن از كمتر
بود باري نخستين.داشت دستان شش كه آوردند تمبوركي.ميبينيد آنرا كه
اين.داشت دستان كه -مركان و سرحد نواحي كل در -ميديدم كي تمبور كه
در كه نميرفت گمان اما است رايج پاكستان بلوچستان در نوعتمبورك
حلقه در تنها دستاندار تمبورك.باشد داشته رواج نيز ايران بلوچستان
.دارد رواج ايران بلوچستان در صاحبان دراويش ذكر
خاموشي و چراغ سكوت در.ديگري ، داشت حكايت تار نجوايرباب 5 اما
بود صدا تنهاغزلخوانيمحمدجان پس زان و آمد نجوا به صدا ، رباب
يك محمدجانتنها.ميچرخيد راست و چپ به كه حجميسپيد رويت گهگاه و
غزل چند اجراي از پس محمدجان گفتندبرادرش را دوم غزل و خواند غزل
دشت در فاصله ، كمي با گلي ، اتاقك بيرون در.ميشود خارج طبيعي حال از
با و داشت شب نيمه مهتاب سوي به رو كه بود بستهاي و اندك فضاي باز ،
و غليان از پس روان و تن كردن خنك و نماز براي. پوشيده شن و ريگ
را ريگها سينه ، به سرما ، و درباد كه غزلخواني و ذكر از ناشي شوريدگي
بيرون جهان به روزني و شوند خلاص درون آتش از مگر تا كشند آغوش در
.داشت وجود -دو هر -اضطراب و آرامش محمدجان ، نگاه در.كنند باز
مطالعهرباب 5 براي صبحفردا.بازگشتيم سراوان به و شد تمام شب
برفراز.گلي اتاقك چند و دشت به.بازگشتيم بهپيرآباد تارمجددا
سفيدي عمارت دورتر ، كمي وبود جنبش در رسميايران پرچم اتاقك ، يك
و پسرها و بود ابتدايي مدرسه پرچم ، داراي اتاقك.سبز گنبد با
ميگرفت عكس معطريان رضا.معلم ورود انتظار در بلوچ ساله دخترهاي 6
بابا اناردارد ، برادر:ميخواندند خود كتاب از كلاساول بچههاي و
كفاتاقك !چيست انار ميدانند كه گماننميكردي اما..ندارد ، انار
موتور با معلم !بود بسته كه كوچك پنجره دو و بود مفروش شن و ريگ با
مسئوليت و است ممنوع بچهها و كلاس از عكاسي كه گفت.آمد سراوان از
.شد ختم غائله باشد ، معلم با بچهها عكس كه شرط اين به تنها !دارد
و نوازنده چند ديدار به زابليبرويم ، و مگس به بود قرار آن از پس
در صلاح كه گفتند و خورد شب به اما.ميگفتند گواتي ذكرهاي كه خواننده
به صبح فردا.رفتيم ايرانشهر به و كرده كج را راه !نرويد كه است اين
.است دلگان دهستان مركز كه روستايگلمورتي و كرديم حركت سويدلگان
بانواي و آمدند گرد مردم بيشتر روستا خاكي ميدان تنها در بعدازظهر
روستا نظم.برخاستند چاپ و بازي چوب به وتيمبوك ودهل ساز
همانروز عصر.كرديم ضبط تصوير و صدا مقداريبود خورده بهم تقريبا
نوجوان تعدادي.كرديم سمتهوديانحركت به راهنما ، دو شدن ملحق با
را آنان پرتقالهايهوديان عطر شايد شدند ، سوار پشتوانت در نيز
بههوديانرسيديم.شد شب بوديم ، راه در دوساعتي.ميكشيد سو بدان
سوسو كمي نور گلي اتاقكهاي و لابلايكپرها از گهگاه.مطلق تاريكي و
.برويم آنجا به بايد و است عروسي روستايهير در گفتندميزد
نقاط افتادهترين دور از يكي و است پنهان كوهها دل در هوديان
به را راههوديان كوره دو.است مرز هم استانكرمان با -بلوچستان
و دارد فراوان آب اما ندارد برق هوديان.ميكند متصل وكهنوج بم
معمولا.مركبات درختهاي نخلها ، سبز چتر زير در و وسيع نخلستانهاي
به ديگر كيلومتر مييابد300 راه بيرون به كمتر هوديان مركبات و خرما
نداشت وجود جادهاي مسير ، نقاط از برخي در.رفتيم پيش به كوهستان سمت
ميسر رفتن راه ، بلده بدون و ميگرفت صورت رودخانه بستر از عبور و
به مسيربنت در پيش سال چند.بود آشنا برايم شرايطي چنين.نبود
....و وسرباز اطرافراسك روستاهاي ، مسكوتان
ساكن خانوار چند از بيش و بود ازهوديان مرتفعتر كه رسيديم بههير
نواي با و گرفتند را ماشين دور جوان پسرهاي و دخترها.نداشت ديگري
مشغول عروسي مراسم آوازهاي ساير و ، لارو خواندننازنيك به دهل
بيرون به ما براي آنرا كه بود عروسي در زنبوري چراغ يك تنها.شدند
اتاقك يك داخل به سرما از ما و شدند خسته و خواندند بچهها.آوردند
بيرون به چاپ و پايكوبي براي جوانان.آواز و نوايقيچك و رفتيم گلي
پر آسمان و ماه نور و بود هلهله.خاك و تند باد و بود سرد.رفتند
طنين و بود نوايقيچك.تحرك و بود هيجان.تاريكي و بود كوه.ستاره
تنوره و خرما شده خشك خوشههاي از بود آتش و.ميپيچيد باد در كه آواز
و چوب ، پايكوبي با كه نوجواناني.ميرفت ستارگان سوي به كه دود
و طنينقيچك كه انگار.بگذارند آتش در ميآوردندتا خرما خوشههاي
و رفت اين فاصله.ميگشت باز سپس و ميرفت آسمان به دود تنوره با آواز
كمي و !دسترس در و نزديك ستارهها و آسمان و بود كوتاه چقدر بازگشت
ديوارهكپري به كه بلوچ معدود دختران و زنان تاريكي ، در آنطرفتر ،
آن لحظههاي.ميزدند كل نظارهميكردندو را چاپي جوانان و داده تكيه
آن و دورافتاده نقطه آن در.انگيز خيال و بود برايمخاص شب
بهسخره را تاريكي خود نور با ماه و كهستارگان بيبرق كوچك روستاي
دود ، تنوره ميان ، در آتش شعله جوانان ، بيامان تحرك بودند ، گرفته
و برميخاست سبزنخلستان چترهاي ميان از كه باد صداي و متحرك سايههاي
بيشتربه.بود خيالي همه ميديدم آنچه.شادي به گلولهاي شليك گهگاه
چيز همه ميديدم ، آنچه جز به آنلحظهها ، در.عروسي تا داشت شباهت آئين
واقعيت برايم آنچهميديدم جز به چيز ، هيچ.بود كامل فراموشي برايمدر
ازهير كفشآديداس جفت چند و وانت چند موتورسيكلت ، چند اگر.نداشت
يك ساعت در.نداشت تفاوتي پيش سال صدها با چيز هيچ ميرفت ، بيرون
از.ساله عروس 15 و ساله داماد 16.شد شروع داماد حنابندان بامداد ،
زن چند لحظاتي از پس.خزيديم اتاقك داخل به.ميلرزيديم سرما و باد
دختر.بود خفگي حالت در.داشت آسم و بود بيمار يكي شدند ، وارد بلوچ
در.كرد تزريق دارويي آمده ، روستا بهداشت خانه از ميگفتند كه جواني
از بلوچ زن ترس و اضطراب داخل در و پايكوبي و بود حنابندان بيرون
.مرگ و خفگي
.رفتند رژه ما روي از تاصبح موشها.خوابيديم اندكي و سرآمد به شب
مركبات باغ و نخلستان و بود كوهستان.شديم بيرون ازاتاقك زود صبح
را خفتگان كه دهل صداي طنين باز و.بازيگوش وبزغالههاي خنك نسيم و
.پايكوبي دوباره آغاز بعد لحظاتي و ميخواند فرا پايكوبي به
شيرمحمد ديدار به دربمپورگذشتيم ودلگان ازهوديان.بازگشتيم
تنه بر.درخت كم و كمبرگ اما دارد بزرگي نسبتا باغ.رفتيم اسپندار
و ذكرهايقلندري سپس و نواخت بادونلي ، ليكو و نشست نخلي افتاده
.درون آسودگي و است رسيده فراغت به.است آسانگير پيرمرد ، .گواتي
!سخت زندگي اما.بذلهگو و كلام خوش
.كرديم حركت زاهدان بهسوي ايرانشهر از اتوبوس با روز آن فرداي
كه عاملي.فراموشميشد داشت قبل شبهاي فراموشي بودماما گيج هنوز
براي بيشتر كه صدايي با بود ، راديو صبحجمعه برنامه بود دهنده ياري
و صبر ديار روزگاري بلوچستان.صبر و !بود مناسب ورزشي استاديوم يك
.بلوچ مردم چاره تنها بودو انتظار
سراوان درپيرآباد.خيالانگيز شب دو و ميرسيد پايان به داشت سفر
هيچ با كه مختصر عروسي آن و هوديان هير در و غزلخوانيمحمدجان و
زودگذر ، و كوتاه اما...خيال در غرق و شبفراموشي دو.بود شده برپا
و روزمره مشغلههاي دوباره بيداري از پس و دوخواب مانند به
مسير چيست؟ ايران راهموسيقي اينكه و سال 2000 آستانه حرفهايكسالتآور
ايرانهارموني موسيقي تكامل براي باشد؟ بايد سو كدامين از پيشرفتش
!كرد كاري بايد و است مكررات تكرار رديف ياكنترپوان؟ است مناسبتر
تازه كار از:سوالها و !ميشود جهاني سمفونيك ايرانياركستر موسيقي
بوي كه ميگويند طوري را تازه و داري؟ چي تازه كار.. خبر؟ چه
انتقاد و بحث.است تازه برايشان تختهاي و شلنگ هرميدهد ماندگي
نيز وهيرهوديان شبهايپيرآباد آيا !.چه از نميدانند اما ميكنند
آيا است؟ بكر الزاما تازهاي چيز هر آيا:ميگويند است؟ تازه برايشان
ارزش حاوي الزاما بكري چيز هر آيا است؟ تازه حتما بكري پديده هر
داشت ، برايم شب دو اين كه نصيبي حداقل !حرفها جور اين از و است؟
لحظههاي كردن تجربه و شده قاب حرفهاي اين از بيخبري و بود فراموشي
را ديگران و ميگيرند سخره به آنرا جماعت ، كه چيزي همان.خيال كوتاه
.ميكنند موعظه !واقعيت در انديشيدن به تنها
.منزوي و كوتاه گويي.جريانداشت بود ، واقعي نيز ديدم من را آنچه
هيجانها گرمتراز بود ، گرم اما !به 2000 مانده ازسالهاي كوتاهتر
و ماندابها و روشنفكري مجلههاي و دركتاب محصور زندگي اضطرابهاي و
يكم و بيست قرن آستانه در ما كه كرد فراموش نبايد اما.آن چالههاي
سال 2000 آستانه در ظاهرا نيز سراوان پيرآباد و محمدجان !هستيم
ظاهرا نيز ميكردند جستوخيز آتش گرد بر كه هيرهوديان چاپيهاي.هستند
محمد شير قلندري ساز و نوايليكو.دارند قرار سال 2000 آستانه در
و محمدجان آرامش !دارد قرار سال 2000 آستانه در قطعا نيز اسپندار
شدگان قاب اضطرابهاي و هيجانها و !ديروز از است سوغاتي نيز محمد شير
خيال كداميك اما واقعيتر ، يكي گيرم فردا؟ براي تحفهاي بزرگ ، شهرهاي
است؟ انگيزتر