پنجم ، شماره 1442 سال دسامبر 1997 ، دي 1376 ، 25 پنجشنبه4
|
|
پنهان جاذبه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
شعر نقد
واين.شدهاند ساخته شباهت باعلقههاي بيشتر آهو ، قصيده تصاوير
غزلگرايش در كه چرااست سازگار نيز شعر اين تغزلي زبان با البته
است استعاره و تشبيه با
ديگر شعر و 35 آهو قصيده
بنياد شاپور:شاعر
شيراز نويد:ناشر
تمايل زباني به بنياد شاپور آهو ، قصيده كتاب نخست فصل ب دردرخت
نظر بهاست مقدس نوشتههاي و عارفان زبان يادآور كه ميدهد نشان
زباني چنين سوي و سمت به ب درخت گرايش اصلي علت فضا چيرگي كه ميرسد
به توجه و است بودايي انديشههاي از ملهم ب درخت فضاي كه چرا.باشد
نحوي ساخت براي را زمينه و مينمايد روحاني را ب درخت انديشهها اين
بست همچنينكار و شاعر خطابي لحن ساختبخصوص ، اين در مهيا ، بخصوصي
امر را كاري ياانجام كه است گونهاي به ومستقبل مضارع امري ، افعال
اين يادآور همگي برسانندتا آينده در را كاري وقوعحتمي يا و كنند
.باشند زبان
اشعار نوعاز اين سخن ديگر به چيست؟ گرفتهاز نشات ب درخت جاذبه
ميشوند مقدسسروده نوشتههاي و عارفان زبان تكيهبر با كه آثاري يعني
از هدف كه پرواضحاست.برخوردارند شعري ازمشروعيت اندازه چه تا
چيزي شاعر هدف كه آنچنان نبوده شعر سرايش وجه هيچ مقدسبه نوشتههاي
از كه هستند ارزشمند اشعارهنگامي گونه اين پس.نميباشد ازشعر غير
.باشند بهرهمند شعري مشروعيت
خواننده آغاز ، همان از كتاب ، سوم درفصل آهو بلندقصيده شعر
از شاعرانه ، ابهام بر افزون اين و.ميخواهد خود با درگير را
استنباط نيز مييابد ادامه اول سطر تا 15 كه شعر پرتابي حالت
خيالكتاب جهان بخش از شماره 1 بهقطعه بيشباهت چندان حالت اين.ميشود
بلند ، يكشعر از شده برگرفته ضرورتهاي بنابر اينجا در منتها.نيست
ضمن تا ميشود خطابمتوقف يك و سوال يك با سطر16 ، ابتداي در خواننده
.گيرد پي نيز را آن دنباله شعر ابتداي به بازگشت فرصتيبراي يافتن
باخود درگير را خواننده هماناول ، از آهو قصيده كه گفتيم
آغازين شدن درگير اين به ابهامچگونه ببينيم ، .ميخواهد
بلور نرگس/بيچون پلههاي در /بود سكوتمحض آهو ، /...ميانجامد
در سرو و آهو ، نرگس سطر ، اين 6 در بود گياهيخميده /سرو و /ياد
تبديل تحركش ، تمام با آهو.شدهاند داده قرار مواضعيغيرمعمول
جهت واژهسكوت منتها ، محض سكون سكوتو والبته) سكوت به ميشود
تبديل يعني.ميشود ياد بلور نرگس ،(اينجامناسبتر ودر است تر دار
سرو.شكننده هم آن و خواهدرست ذهن در تنها كه وخاطرهاي ياد به ميشود
مواضع در همه اين و ;ميشودگياهيخميده است ، قامتي خوش كهمظهر نيز
از برخاسته پرسشي همراهبا كه ميآفرينند را ابهامي غيرمعمولخود ،
آهو ، قصيده در ابهام.ميخواهد درگير را خواننده چراييحادثه ، و چگونگي
.است گرفته قرار استخدامفضا در بلكه است ، نيامده نفسابهام بخاطر
خود خواننده با فضا بهكمك بودن ، سنگين عين در آن ، همينابهام براي
.رابطهميكند ايجاد
وقتي به نياز آن بررسي البته كه است اجتماعي آهو ، قصيده فضاي
آن كرد مطرح ميشود فضا اين با ارتباط در كه حرفي ليكن.دارد ديگر
با.است شده ساخته تغزلي بازباني بيشتر اجتماعي ، فضاي اين كه است
از كه آنچه.است نسروده ما براي اجتماعي غزل بنياد شاپور همه اين
ايستاده خود پاهاي روي آهو قصيده تغزلي زبان كه است آن برميآيد ، شعر
بعد.ميبريم لذت آن زبانتغزلي از ما شعر ، ابتدا با درمواجهه يعني است
نيست ، شعر فضاي ازدريافت مانع اينزبان ، مييابيم راه فضايشعر به
شعر فضاي دريافت چونباعث هم نتيجه و.ميآورد وجود آنتاخيربه در بلكه
.است مثبت پس ميشود ، باغنايبيشتري
تواناييهاي و اندوهناك لحن آهو ، قصيده زبان با برخورد در
با كه هستند عواملي ازجمله كلامي آرايشهاي همراه به واژهها آوايي
.شدهاند شعر اين بيشترزبان غناي باعث افراط ، حد در كاربردينه
دور انتهاي در /كه حادثهاي و:آوايي تواناييهاي درباره مثلا
تشديد را كهدور گويي دربلور ، شده اشباع ضمه كه ميشد /بلور
.هستم ترس مثل من:ويا.يابد دقيقتري معناي تاواژهانتها ميكند
تشديد را واژهترس سلطانسلطهها ، در حرفس كه مهيا سلطانسلطههاي
.كردهاست
نيز جانشيني و همنشيني محور در زباني استحكامي آهو ، قصيده در
بچههاي /نصيب /بازيچهاي /كمانخرد رنگين /باكوشكي:مثلا.ديدهميشود
معناي رساننده اينكه بر علاوه جانشيني ، محور در نصيب واژه كه پير
شعر اين لازمه كه ميكشد دوش به نيز را اندوهي بار است ، خود متعارف
افزوده پاره اين استحكام به خود كلامي معادلهاي با قياس در و است
وسعت بر كه (قاز) خود معادل ديگر جاي به واژهغاز انتخاب يا.است
خواننده شدند ، ديده شعر كل در كه وقتي اينها البته و ميافزايد معني
شايد طورموردي به گرنه و سطرهاميسازند جذابيتپنهان علت متوجه را
.عهدهشانبرنيايد از زيادي كار
.است شده حساب نحوي به آهو قصيده در كار نيز همنشيني محور در
روشننشست /بست ديوار /آمد ميهمان/شد يله شب كه مثلوقتي
شوند رها/وچارتاقيها تاقها سبز در دادتا فرمان /تاريكي ميان
ديوار ميهمان ، آمدن يعني سطرهاي 2 ، 3 ، 4 در كه دوغاز آهوهاي اين
بار كوتاه ، سطرهاي اين توالي تاريكي ، ميان اودر نشستن روشن و بستنش
و حركات در ميهمان تعجيل كه هستند دارا را كاري دادن انجام در شتاب
.دهد ، فرمان شتاب با سطر 5 ، در تا ميدهند نشان را سكناتش
اين و.شدهاند ساخته شباهت باعلقههاي بيشتر آهو ، قصيده تصاوير
گرايش غزل در چراكه.است سازگار نيز شعر تغزلياين زبان با البته
قرار با واستعارهها تشبيهها آهو ، قصيده در.است استعاره و تشبيه با
.ميآورند وجود به را جديدي وضعيتهاي متعارف ، غير موقعيتهاي در گرفتن
توضيح آن درباره كهقبلا بيچون پلههاي در /بود محض سكوت /مثلاآهو
كه ميزنند صدا را ما /معلق ازباغچههاي /حيران حسهاي:يا و.شد داده
شاعر اما است بديعي تصوير چه اگر حيران حسهاي زدن صدا نيز اينجا در
جديدتري وضعيت معلق غيرمتعارفباغچههاي موقعيت به آن دادن پيوند با
.است آن برآيند كه راساخته
كار اين.نكنند حركت هم از جدا تا ميكنند سعي آهو ، قصيده تصاوير
اين در كه چرا است برخوردار خاصي اهميت از بلند شعر در بهويژه
و شود قطع هم با تصاوير رابطه آينه هر كه هست خطر اين اشعار گونه
پراكندهروبهرو و هم از جدا اما زيبا چه اگر تصويرهاي مشت بايك ما
از ساخته ، استفاده يكپارچه را آهو كهقصيده واحد فضاي بر علاوه.شويم
شده واقع اثر ، موثر يكپارچگي مالا و تصاوير درپيوستگي تمهيدات پارهاي
شاعر صفحه 60 ، در مثلا پرسشي ، جمله از استفاده:نمونه طور به.است
ملاح/كجاست؟ پوشت -تن)سطر 16 در پرسشي جمله يك با اول سطر از 15 پس
جستجوي براي قبل سطر به15 خواننده دوباره ارجاع ضمن ،(!قرق دشتهاي
و سطر 18 براي را زمينه شده ، مطرح سوال احتمالي پاسخ دريافتن بيشتر
مثلا ارجاعات ، از يااستفاده و.ميسازد آماده (...خويش شبباشكوه) 19
و (قرق دشتهاي ملاح) بهسطر 17 ميدهد ارجاع را ما سطر 23 ، ملاحدر واژه
قرق ودشتهاي سطر 10 در بهدريا برميگردد همينطور سطر 17 ملاح بعد ،
تشكيل همه اين و شعر نخستين سطر در بهآهو ميدهد ارجاع را ما كه
به را ذهن مدام كه است داده را شعر در شده حل ارجاعات از شبكهاي
.ميكند رايكپارچه تصاوير و واميدارد تحرك
ياسيني محمدرضا