ششم ، شماره 1443 سال دسامبر 1997 ، دي 1376 ، 27 شنبه6
|
|
ميشناسيد؟ را خودتان چقدر
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
زندگيمان نشناسيم ، بشناسيم ، بايد و هستيم كه طور آن را خود اگر
شد خواهد سپري بيهوده اصطكاكي و تضاد در
عنوان به اينها.اوست آرزوهاي و اميدها كسي ، هر شخصيت اصلي جنبه
ميگيرند قرار سالم شخصيت انگيزه هدف ،
خود گرانبهاي وقت اينكه جاي به دارد نفس به اعتماد كه كسي:رستمي
ديگران تحقير و خودستايي به يا بگذراند ، خود زندگي نقايص بهفكر را
به بپردازد ، خود تقاضاي و تعريف و مدح تمناي و ازغايبين بدگويي و
ميكند صرف مفيد كارهاي
را دستم اينكه از قبل بپرسم ، سوالي استاد از ميخواهم كلاس سر وقت هر
معمولا.ميگيرد نفسم ميكندو تپش به شروع قلبم.ميپرد رنگم ببرم بالا
پايين را دستم باشد ، نديده استاد و باشم آورده شانس اگر وقتها اين
را سوالم ضعيف صداي با و خجالت كمي صورتبا اين غير در.ميآورم
برخورد و ارتباط ايجاد براي.بچههاميشود خنده باعث بيشتر كه ميپرسم
گم را پايم و دست.ميشوم خجالت دچار خانوادهام جلوي ديگران با مناسب
و ميبينند بچه چشم مرابه خانوادهام.ميكنم خرابكاري هم اغلب و ميكنم
.شدهام ساله من 25 كه بپذيرند نميخواهند
در.ميكنم استفاده كلمات حداقل از كنم صحبت مديرم با ميخواهم وقتي
ميكنم سعي كار گزارشهاي دادن براي حتي كردهام كار كه چندسالي طول
خوبي موقعيتهاي اغلب دليل همين به.كنم استفاده همكارانم يا منشي از
و بنشيند تا دارد مهمتري كارهاي مديرم ميكنم فكر.دادهام دست از را
.دهد گوش من حرفهاي به
.ميكنند مسخره مرا و ميزنند حرف سرم پشت همكارانم ميكنم فكر هميشه
در اوقات گاهي.دارم درگيري مدام و است شده جهنم برايم كار محيط
بودم قدرتمندي فرد اگر ميكنم فكر.ميريزم اشك خودم سرنوشت به تنهايي
.ميگرفتم احترامقرار مورد بيشتر وقت آن
فايدهاي ميبينم ولي بخوانم درس ارشد كارشناسي كنكور براي ميخواهم
.دارم قبولي براي كمي شانس من و است محدود تعداد ندارد ،
هدف ، عنوان به اينهااوست آرزوهاي اميدهاو كسي ، هر شخصيت اصلي جنبه
رفتار فهم راهنمابراي بهترين و ميگيرند قرار سالم شخصيت انگيزه
را انساني هر وجود كانون مدت دراز هدفهاي داشتن.انسانند كنوني
شخصيت وقتها خيلي و كودك از را حيوان ، سالمند از را بشر ميدهدو تشكيل
.ميكند جدا بيمار از را سالم
جوامع و امروز انسان بلاهاي بزرگترين از يكي ارزشي كم و حقارت احساس
در.دارد برعهده را مهمي دفاعي نقش عصبيت ساختمان در و امروزاست
هستيم كه طور آن را خود اگر است آن طالب شخص خود كه است چيزي حقيقت
سپري بيهوده اصطكاكي و تضاد در زندگيمان نشناسيم ، بشناسيم ، بايد و
.شد خواهد
نفس عزت تعريف
به.ميشود ناميده نفس عزت ميدهيم نسبت خود به ما كه ارزشي مقدار
ديگران يا ميكنيم فكر ما كه است ارزشي مقدار عزتنفس دقيقتر عبارت
است پايين نفسش عزت كه كسي.هستند قائل شخص يك عنوان به ما براي
در و ميدهد نشان خود از دنيا به نسبت مصنوعي مثبت نگرش يك اغلب
و است لايق شخصي كه دهد نشان خود و ديگران به تا ميكنند تلاش نااميدي
ميترسد ، آنها از كه ديگراني با ارتباط از و شود گير گوشه اينكه يا
.ميكنند احساس خود در كمي اساسيغرور طور به اشخاص اينكند دوري
را عيب جزئيترين و كوچكتريناشتباه دارند ، احساسي منفي واكنشهاي اغلب
.شخصميگذارند عيب حساب به را آن و كرده بزرگ برابر چند
اعتماد كه كسي:ميگويد مورد اين در روانشناسي كارشناس رستمي ، معصومه
بري نخوت و خودخواهي از ميگذارد احترام خود وجود به و دارد نفس به
خود زندگي نقايص فكر به را خود گرانبهاي وقت جاياينكه به و است
تمناي و غايبين از بدگويي و ديگران تحقير خودستاييو به يا بگذراند
صرف مفيد كارهاي به بپردازد ، توجهبيشتر و خود تقاضاي و تعريف و مدح
زيادي اهميت روح سلامت و رشدشخصيت و خوشبختي در نفس به اعتماد.ميكند
خود لياقت به بايد نفس اعتمادبه و خاطر آرامش براي انساني هردارد
خيال بعضي ولي.بداند شايستگي داراي را خود و باشد داشته اطمينان
به علتدست همين بهبود وتوانا لايق كاري هر در ميتوانند كه ميكنند
بهدست تام موفقيت و مهارت آنها از يك هيچ در چون ميزنندو كار چندين
.پريشانند و مايوس دائم طور به نميآورند
ميدهند پيشنهاد من به كه را كاري هر ميخواهد دلم:ميگويد مهدوي مينو
ميرسد كار انجام موقع وقتي ولي ميكنم ، قبول كارهارا همه.انجامدهم
نميتوانم كاري هيچ عملا ولي ميكنم فكر روز و شب.ميشوم اضطراب دچار
.ميدهم تحويل را كارم شكسته پا و دست هم سر آخر.دهم انجام
ميافتد؟ اتفاقي چه باشد نداشته نفس عزت كسي اگر
معتقد اواست دبيرستان چهارم سال دانشآموز سوادكوهي برازنده مريم
موفقيتهاي موجب اين و است برخوردار بالايي نفس به اعتماد از كه است
در حتي من:ميگويد ما سوال به جواب در او.است شده زندگيش در زيادي
ناشايستي كار يا كنم دراز را پايم نميدهم اجازه خودم به هم خلوت
بنويسم بلدم كه چه هر ميكنم سعينميكنم تقلب وقت هيچ.دهم انجام
ديگر طرف از.نميكند راضي را من ميآيد دست به تقلب با كه نمرهاي چون
.دهد انجام نبايد كه ميتواند كه را كاري هر آدم
عملي مرتكب كه نيست مشكل خيلي دارد پايين نفس عزت كه شخصي براي
بيشتر احتمالا باشد ، داشته بالايي نفس عزت فرد اگر و گردد غيراخلاقي
در كه كساني اغلب.ميكند مقاومت خلاف عمل يك ارتكاب وسوسه مقابل در
فكر و ميكنند حقارت احساس كه هستند افرادي ميبرند سر به زندانها
مقصر را جامعه چون بگيرند جامعه از را خودشان حق بايد ميكنند
.شب خفاش مثل هستند خود كردن مطرح درصدد طرفي از و ميدانند
دزدي.ميدهم انجام جامعه برضد بتوانم كاري هر من:ميگويد عرضا
را حقم بايد من و كرده ظلم من به جامعه چون.ميكنم كاري كم ميكنم ،
.ميشوم له نجنبم اگر.بگيرم
هستند منفعل افرادي افراد ، اين:ميگويد روانشناس شيخاوندي داود دكتر
دستور ديگران از تا منتظرند و ندارند تفكر و نوآوري ابتكارعمل ،
زنش تا است منتظر كمبين خود فرد.هستند نسخهديگران منتظر.بگيرند
زندگيش براي نسخههايي حتي و...و را شغلشكند انتخاب مادرش را
.بپيچند
.است خلاء با توام گرفتند هم اگر.بگيرند تصميم نميتوانند افراد اين
قضاو آدمهاي اينهاميگيرد حافظ فال نكرد پيدا را همكسي وقتي
روي نياز و نذر به بپردازند قضيه حل به كهفعالانه اين عوض.قدريند
طريق از اينهاميدانند خود برون.خودنميدانند را مشكل حل.ميكنند
كه افرادي كه صورتي در.كنند راتقويت خود حدودي تا ميتوانند شطرنج
خود ولي ديگران با مشورت وجود با دارند اعتماد خويشتن به
.هستند خودشان تصميمگيرنده
در.نميكنند استفاده فرصتها از دارند كمي نفس به اعتماد كه افرادي
محول ديگران به را خود وظايف دارند ، زيادي توقعات زندگيخانوادگي
وقت آن و هستند برتر ميكنند فكر باشد مثبت آن اگرنتايج.ميكنند
به گرايش و ميشوند خودبيني دچار.ميدهد آنهادست به دوگانگي احساس
.دارند بزرگبيني
.دارند بزرگشدن به ميل و ميكنند احساس كودك را خود معمولا افراد اين
پدر يا مادر توسط ميشويم متوجه شخصيت ، تكميل دنبال به برگرديم اگر
و است همراهش بزرگي تا سلطه اين كه بود شده ايجاد خانه در سلطه چنان
متكي و ميشود تناقض دچار.نميكند پيدا تجلي وجوداو علت همين به
.هردو يا و همسر مادر ، به ميشود
به اعتماد عدم است داده نشان تحقيقات:ميگويد نيز رستمي مهري خانم
نميداند فردميشود وعصبيت كمبود نوعي رواني ، ثبات عدم منجربه نفس
نوسان در راست و چپ به مرتبا و اوست صلاح به چيزي ميخواهد ، چه چه
.ميشود تحريك زود خيلي كه عصباني و حساس است بيثبات ، فردي فرد.است
.است بياختياري روي از حركاتش عصباني افراد كهمثل است روحيهاي داراي
.ميشود تلقي شكاك و نگران فردي صورت به ميكندو تغيير نظرش زود خيلي
ناخشنود ، مضطرب ، هستند ، بيمحبت بهاو نسبت ديگران كه ميكند احساس
احساس خود اعمال و وجود به نسبت مدام و است ديگران و خود از ناراضي
روشهاي انواع از استفاده با استتا تلاش در دايم.ميكند گناه و حقارت
و نظم او شخصيت اينهمه با.كند كنترل را عاطفي حالات اين دفاعي ،
.نميشود واقعيتقطع با او رابطه و نيست ريخته هم به و دارد تشكيلات
تعمدا شخص اين كه ميشود باعث آن از اجتناب ضرورت و رقابت از ترس
چنان ديگران با را خود فاصله و كند تصور وناچيز حقير آدمي را خود
به و نكند خطور مخيلهاش از اصلا آنها با رقابت فكر كه ميبيند زياد
.باشد امان در طريق اين
بعد ولي ندارد بنايواقعي هيچ و است شخصي تخيل زاييده حقارت احساس
شد مزمن و گرفت ريشه آمد ، وجود انسانبه در احساسي چنين اينكه از
زدن ازدست دارد حقارت احساس كه كسي.ميشود او تضعيفشخصيت باعث
باعث همين و ميكند خودداري است نفس به اعتماد مستلزم كه كاري هر به
.ميشود او رمقي و بيشور و بيتحرك او ، شخصيت نكردن رشد
ترسهاي هيجاني ، تعارضهاي شديد ، اضطراب افراد ، اين خصوصيات جمله از
از اجتناب به ميل و عضوي منشا بدون جسمي ناراحتيهاي غيرمنطقي ،
.است آنها با موثر مقابله جاي به تنشزا موقعيتهاي
باطنا.دارد ديگران محبت به افراطي و عصبي احتياج اينگونه ، شخص
مردم و دنيا از مدام شخص اين ميكند ، روحي ضعف حقارت ، بيارزشي ، احساس
دردهاي ميگويد و ميخورد غصه ميزند ، نق مدامميكند گلايه و شكوه دنيا
خود حقارت و بيارزشي احساس برايپوشاندن گاهي.است علاج غيرقابل من
تظاهر و خودنمايي خيلي.ميزند متشخصانه نمايشهاي بهتعدادي دست
گفتن نه قدرت..ميكشدو ديگران رخ به را پولش.ميكند بزرگي به
جهت در يا خودش دل خاطر به كه آنميداند از بيوجودتر را خود.ندارد
چه زندگي از نميداند روشن و دقيق طور به.دهد انجام كاري خود منافع
همان كه بقبولاند خود به تا بكوشد شخص اگر.دارد هدفي چه و ميخواهد
بينظير و عالي آدمي و كل عقل را خود صورت اين در ميكند تصور كه است
نزديك تصوري خود از بيش واقعيش خود به شخص اگر اما.ميكند تصور
چون و ميكند مقايسه ايدهآلي خود با را واقعيش خود دائما باشد ،
.ميكند تضعيف و تحقير ملامت ، را خود دارد فاصله خيلي آن با ميبيند
و توقع كم و خجالتي اشخاص و اولند نوع جزو متكبر و پرمدعا اشخاص
اعتراف صراحتا خود بودن حقير به و ندارند وجود ابراز قدرت كه كساني
.دوم نوع جزء ميكنند
دارد ادامه
خوشنمك زهره