ششم ، شماره 1446 سال دسامبر 1997 ، دي 1376 ، 30 شنبه 9 سه
|
|
ساخت ببايد نو از عالمي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(2) معرفت مقدس وادي در
كه شريعت از خاص تفسيرهاي برمحك آن نهادن با آراء ، سقم و صحت سنجش
و قدسي الهي ، محك بريك آن نهادن دارد ، فردي و انساني ناگزيرصبغه
مابهالاختلافي آوردگان ايمان ميان ديگر بود چنين اگر.نيست خطاناپذير
به سوز معرفت جسارتي با كه ميكند تشجيع را ما گاه آنچه.نبود باقي
است اين بريم ، دست آسا خدا طمانينهاي و قطع با نامطبوع ، آراء تخطئه
را خود خاص ديني تفسير آن ، جذبه و شور و ايمان حقانيت از گرم پشت كه
فقره اين اما.ميانگاريم متين و مقدس لذا و دين ، حقيقت عين نيز
.نيست راه ديگري به يكي از و خطاست البته
جامعهاي هيچ.ومقدورهاست مطلوبها آميختن هم در خطا ، منشا سومين
كه پابرجاست ديرينه آتشگهي اين.نيست تهي نوعيآرمانخواهي از البته
شعلهاش رقص اندازد لنگر آن در انسانيت كشتي كه كرانهاي هر در
آنچه انداختن در سوداي و شوريده برهست همواره آدمي.پيداست
:ميگويد حافظ كه هنگامي.است داشته را ميبايد
ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
ساغراندازيم در مي و برافشانيم گل تا بيا
نودراندازيم طرحي و بشكافيم سقف را فلك
به تبديل و تغيير به شوق حاكمو سنتهاي از آزردگي دل همين از بياني
در را بزرگ انقلاب يك تجربه كه جامعهاي ميان اين درميدهد دست
و جان از آنچه هر و است گرانبارتر بس آرمانخواهي شوق از دارد انبان
لبريز كه روست اين از كرده ، هزينه راه اين در كه توان و توش و مال
ميتوان را مينمايد ماندگار و برقرار و هست آنچه كه بوده باور اين از
برجان چنان مطلوبها شوق گاه اما.بافت دوباره نو الگويي با و شكافت
به نيل به ميل و ميبرد ياد از را خويش مقدورات كه ميزند چنگ آدمي
و.برنميگيرد چيزي به را راه مشكلات كه ميآورد وجد به چنانش مقصود
اهدافي چند يك موانع ، انگاشتن خرد يمن به چون كه است باور براين
پشتوانه به و بتازد ميتواند نسق براين هم است ، نموده فتح را ناباور
عالم از را كاستي و كژي بسازد ، نو از آدمي و عالمي آرمانخواه ، اراده
را عالم اصلاح داعيه و بنشاند آن برجاي را عدل و راستي براندازد ،
.پوشد حقيقت رداي
آرمانهاي كه يادآورند به بودهاند ميانناگزير اين در اما عالمان
نيابد تميز هم از چاه و وراه افتد مغفول مقدورات كه مادامي مقدس
بيش آرزوهايي ببرد ، ياد از را كرد ميتوان چه كرد ، چهبايد شوق و
ميزايد مشكل بردارد ، مشكلي آنكه جاي به صفت براين دوامشان كه نيستند
بحران به نهايت در و سرخوردگي از ناشي عميق ناهنجاريهاي به گاه و
نوعي از استمداد با بويژه عالمان ، اين از بسياري.ميانجامد هويت
بنيادها كردن زبر و زير كه يافتهاند وقوف نكته اين به تاريخي ، تجربه
سخت است ستيزهاي فاضله ، مدينه برپايي و جهان جغرافياي و تاريخ در
وصال و است مطلبي بستن آن گرو در دل اما دلرباست ، آن توصيف كه زيبا
:حافظ تعبير به.ديگر مطلبي آن
ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
دست به نميآيد خاكي عالم در آدمي
نوآدمي ز و ساخت ببايد نو از عالمي
آرمانگرايان و روشنبيناند كهعالمان نيست باطل القاي اين البته سخن
وصاياي به گوش بايد هماره اخير دسته اين لذا و گرفتار بيراههها در
كه ميشود بسيار چه اولا.درآيند به غرور و غفلت از مگر تا دهند آنان
مشكل يك حل براي...شناسان فرهنگ و اقتصاددانان شناسان ، سياست
كه ميشود بسيار و مينهند پيش گونهگون راههاي خويش علمي بينش براساس
روبهرو ناكامي و دشواري با عمل در علمي راهحلهاي اين از پارهاي
به رسيدن براي روشي كه ميشود بسيار مهمتر ، البته و ثانيا ، .ميشود
اما ميشود ، عرضه (..حقوقي -اقتصادي) علمي تحقيق يك قالب در هدف ، يك
متاثر (..سياسي اغراض طلبي ، منفعت) علمي غير گرايشهاي بسياري از
(...باوري غير جراتي ، كم) عالم روحيات به ناخودآگاه حتي يا و است
ملاحظات وصعبالوصول ، دور هدفي كه نيست بعيد ديگر سوي از.است آغشته
رايت ظفر قله بر علمي نامساعد پيشبينيهاي عليرغم درنورددو را علمي
مخاطب عالمان اما است علمي مواجهه اصل ، گرچه ديگر تعبير بهافرازد
:كه هستند وصيت اين
ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
را مرد مردان مركب كه مشو غره
بريدهاند پيها باديه ، روزهاي در
اما نيست بختياري و واقبال غيبي امداد بر اصل گرچه كه نيز و
:كه رادريافتهاند سفارش اين هم آرمانگرايان
ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
رندانجرعهنوش كه مباش هم نوميد
رسيدهاند منزل به خروش يك به گاهي
كنيم توصيف نمايي حقيقت وصف به را عالمان كهمشي نيست اين در سخن پس
نيز.نشماريم توفيق از حظي هيچ واجد را اصلگرا شيوهآرمانگرايان و
كنارهم در دو اين كه كنيم ارائه كهنه كهكليشهاي نداريم آن سر البته
غيرت به علمي مواجهه در كه است اين سخنمقصودند به موصل و مفيد
را تير همين تنها كه كسي و.زد تكيه نميتوان روحآرمانخواهي و انقلابي
باشد هشيار و بپرهيزد نظر اهل با احتجاج از كه به همان دارد تركش در
شمشير پيش از پارهاي اگر حتي و نميآيد بكار ميداني هر در سلاحي هر كه
و چوبين ماهيت عاقبت كه است نشده آن از مانع اين گريختهاند دنكيشوت
.شود هويدا آن ناكارگر
كه كساني نيستند كم تحصيلكردگانعالي ، ميان در حتي ما ، جامعه در
و نقد از ناتوان خبرهو غير مباحث ، و موضوعات از بهبسياري نسبت
ياسياسي باشد اقتصادي نظريهاي كه نميكند برايشانفرقي اما نظرند
و ميرانند مركب سويي هر به و ميدانحاضرند در بلافاصله...فرهنگي يا
شهامت ، و جرات اين رد اگرميكنند رد و ميكنند نقد و ميزنند شمشير
شود ، گرفته نبرد ، اين ويژه جنگافزارهاي به نبودن مسلح عليرغم
مقابل در ناپذيري انعطاف را آن پارهاي كه ميرسيم چيزي به سرانجام
و ميدانند تاريخ درس كلاس در غيبت يا و ناپذير ، انعطاف واقعيات
را قوم اين صفت خورشيد كه انقلابي ارزشهاي به وفاداري ديگر پارهاي
:البته و ميكند پشتگرم
ميانه 0 حاشيه 2/0:شعرپلهاي-:312
روم خانه چون گستاخ پانهم
روم دزدانه نه پانلرزانم
پشتگرم باشد خورشيد از كه هر
شرم نه را او بيم نه باشد رو سخت
آن و است مسلم نكته يك نميكنيم ، ولي داوري تعابير اين باب در ما
زمينهاي هر نظر ، در و نقد عرصه در ورود و علمي برايمواجهه اينكه
آن در را خود كسي هر غلط به كه) سياست و فرهنگ عمومي مسائل حتي
و تفكر مطالعه ، در كه ميزاني به بايد ،(ميداند منتقد و صاحبنظر
ادعا رايت است ، شده تحمل تعب و رنج -گرايش نه -دانش به متكي تحليل
خلع ايمان ، معبد در كه سان همان معرفت ارباب محضر در.كرد اهتزاز در
و شنيدن كم افزار پاي از بايد را پاي مقدس زمين اين در ميبايد نعلين
ايمان از تاجي عالم كه زيباست بسيار يقين به.آورد بهدر گفتن بسيار
نزديك كامل انسان الگوي به تا باشد برداشته در آرمان از تختي و برسر
به شده ، تهي خويش اصيل حقيقت از تخت اين و تاج آن مبادكه اما.شود
.الرشاد و السداد ولي والله.براندازند را سلطان بنياد و سازند هم
مرديها سيدمرتضي دكتر