ششم ، شماره 1446 سال دسامبر 1997 ، دي 1376 ، 30 شنبه 9 سه
|
|
ملكوت اشارت و مسيح بشارت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اشرفي محمود
پادشاهي ايام در را عيسي حضرت تولد متي انجيل دوم باب:اشاره
به مشرق از كه مجوساني سفر و.ميداند لحم بيت حكمران هيروديس
مختلف روايات در نيز شدند (ع)مسيح عيسي جوياي آمدندو بيتالمقدس
اين تبريك با و ميلادي نو سال با همزمان.است مسيحيآمده دينشناسان
به را اليوتاس.تي معروف شعر از فرازهايي تماميمسيحيان ، به ايام
.ميآوريم عيسي حضرت ازسخنان گوشههايي همراه
معارف سرويس
گوشهاي در خويش ، ازخاندان كه آنگاه كن ياد مريم از آسماني كتاب در و
بهسوياو را [جبرئيل] خويش روح آنگاه ;شد وپنهان گرفت كناره شرقي ،
تو از گفت [مريم].اودرآمد ديده به عادي انساني بهصورت كه فرستاديم
فقط من گفت.ميبرم پناه رحمان بهخداي باشي پرهيزگار اگر
گفت [مريم].ببخشم پاكيزه پسري تو به تا هستم ، فرستادهپروردگارت
اهل من و است نزده دست من به هيچبشري آنكه حال باشد ، پسري مرا چگونه
است ، آسان من بر كار است ، آن همين پروردگار فرموده گفت.پليدينبودهام
و باشد ما از رحمتي و دهم قرار مردم شگرفيبراي پديده را او تا
آيههاي 2116 مريم سوره.است يافتني انجام اينكار ،
مشرق در ستارهاي
ايامهيروديس در عيسي ;است آمده متي انجيل دوم باب در آنچه مطابق
به مشرق از چند مجوسي آنگاه پس.تولديافت لحم بيت در پادشاه
.يهوداست پادشاه مولودكه آن كجاست گفتند و آمدند (بيتالمقدس)اورشليم
.آمدهايم او پرستش براي و ديدهايم درمشرق را او ستاره ما زيرا
خلوت در را هيروديس ، مجوسيان.شد مضطرب سخنهيروديس اين باشنيدن
بيتلحم رابه مجوسيان سپس.پرسيد آنها از را ستاره وقتظهور و خواند
به نيز او كه گفت چنين و رادريابند عيسي تولد چگونگي تا كرد روانه
را ومادرش عيسي ستاره ، راهنمايي به مجوسيان.خواهدآمد وي پرستش
نزد به كه رسيد مجوسيان به خوابوحي دركردند پرستش را او و يافتند
.خودبازگشتند موطن به بكر راهديار از ايشان و هيروديسبازنگردند
در گرفتهاند ، سخريه به را او كهمجوسيان دريافت چون پادشاه هيروديس
برطبقنشانههاي را آن از كمتر و دوساله كودكان آن ونواحي لحم بيت
در خداوند فرشته ناگاه يافت چونهيروديسوفات.رسانيد بهقتل مجوسيان
بهسوي و بردار مادرشرا و طفل برخيز:گفت و شد ظاهر متي بريوسفبن مصر
.شدند فوت داشتند ، تو طفل جان قصد زيراآنانكه شو روانه اسرائيل زمين
(1)مجوسان سفر
براي مسيح تولد ستاره رويت از پس كه بودند خردمند مرد سه مجوسان
در را شيرخواره عيساي آنها.رفتند لحم بيت به خدا پيامبر ديدن
شعري قالب در (2)اليوت اس.راتي سفر اين ماجراي.كردند ملاقات اصطبل
معمولي و غيرمهم ظاهرا شعر اول قسمت دو(3).است كرده تصوير
.است بيتلحم مجوسانبه سفر علل كردن بازگو و شرح درحقيقت مينمايداما
و شده پير اكنون كه كسي ;رابازميگويد سفر ماجراي مجوسيان از يكي
كهنبهوسيله نظم ويراني انگاره شعر سوم قسمت.گذشتهدارد به نگاهي
پادشاهي قلمرو پايان آن مفهوم تولديكه.ميكند توصيف را مسيحيت انقلاب
.است خويشتن مرگ يا رهايي منتظر گويندهداستان و است
برما روز آن ميوزيد سردي سوز
سال هنگامه بدترين آن در
كشدار چنين اين سيري سوي بستن رخت
پرنيش هوا و ژرف راهها
جان كندن راه روبه زمستان و
پرتوان اما ريش ، پاي مجروح ، تن با شتران
برف روي برنشسته
آلود آفتاب
هنگام ، ما پيش
بود ندامت هنگام
ايوانها و شيب فراز تابستان فصل كوشكهاي
آوردند نيك شراب ديبا در پوشيده دختران
ميغرد و ميگويد دشنام ساربان
بيپناهي اين در خاموش ميشود شب آتش
دشمن همه يكسر قصبهها و شهرها
دشوار بس و سخت پرخواهروزگار و آلوده ديهها
سفرسازيم را شب سرتاسر ما كه آن بود به بيش
خوابيم اندكي
طنينانداز آواها انبوه با
بود مغزي پوك سراسر شايد همه اين ;ميگويد
لطف و اعتدال پراز گشتيم اي دره راه روبه سپيده در
سبزي بودن بوي با برف ، خط زير نمناك ،
شب ظلمت زمينه بر آسيايي ، فرازش بر جويباري ،
سهگانه درختاني آنجا سپهر آغوش اندر
ميگرديد دور ما از كه اسبي سپيد چمنزاران در
رفتيم درون آويزان ، تاك برگهاي ميخانه سنگي در بر
نقره تكههاي براي از ميريزند طاس دست شش بگشوده ، دري بر
مشروب خالي مشك بر ميكوبند پاي
بربستيم رخت آنجا از و گرفتيم خود راه بودند ، بيخبر
تاخير لحظهاي بدون مقصد ، در هنگام غروب و
خرسند و راضي را او يافتيم محبوب ، جستن براي از بود كاوشي
بود دور گذشته ميآرم ياد
كاش اي بودي دوباره راهي چنين در گفتم دلم در
است بگذشته ليك
(4)است فروگشته اين
ما رهنماي به او راه تمامي در
بيترديد بود تولد نه ميلاد؟ يا مرگ سوي به ره
مرگ و زندگي ديدم خويش چشم به بوديم ، مطمئن گواهي ما
گوناگون افكار از گردابي در
خود مرگ مرگ ، بسان جانكاه ، بس و دشوار عجب ميلادي ليك
خويش سرزمين سوي به او ازديار بازگشتيم
كهنه بس تقدير اين در آمد بيدوام اينجا در آرايش ليك
ميگيرند سخت خدايان را آنها كه بيگانه ، مردم اين با
باشم خرسند ديگري مرگ از كه اينك است من بر
اين و شد زاده عيسي بدينسان و فرستاد مريم سوي به را خود روح خداوند
.بود ستمديدگان براي بشارتي
شما دختران و پسران و ريخت خواهم بشر همه بر را خود روح آن بعداز و
آن در و.ديد خواهند رويا شما جوانان و پيران و نمود خواهند نبوت
(5).ريخت خواهم نيز كنيزان و غلامان بر را خود روح ايام
عدالترا و رحم و داد بشارت ستمديدگان به را تسلي و شادماني عيسي
.كرد ترويج
بهحال خوشااست ايشان آن از آسمان ملكوت زيرا مسكينان بهحال خوشا
زيرا بردباران بهحال خوشا.يافت خواهند تسلي ايشان زيرا يتيمان
زيرا عدالت تشنگان و گرسنگان بهحال خوشا.شد خواهند زمين وارث ايشان
شفـقتخواهد برايشان زيرا رحمكنندگان بهحال خوشا.خواهندشد سير ايشان
(6).شد
ميگويم شما به بنابراين.ميكند آگاه خداوند محبت از را مردم عيسي
براي نه و آشاميد چه يا خوريد چه كه مكنيد انديشه خود جان كهبراي
پوشاك از بدن و خوراك از جان آيا.باشيد داشته پوشش دغدغه بدنخود
نه و ميدروند نه و ميكارند نه كه كنيد نظر را هوا مرغان.نيست بهتر
آيا.ميپروراند را آنها شما آسماني پدر و ميكنند ذخيره انبارها در
بتواند تفكر به شماكه از كيست و نيستيد بهتر مراتب به آنها از شما
سوسنهاي در.ميانديشيد چرا لباس براي وافزايد خود قامت بر زراعي
ليكن.ميريسند نه و ميكشند محنت نه.ميكنند نمو چگونه كنيد تامل چمن
آراسته آنها از يكي چون خود جلال همه با هم سليمان ميگويم شما به
(7).نشد
كه شنيدهايد:خواند فرا پليديها از دوري و محبت به را مردم مسيح
ميگويم شما به من ليكن دنداني به دنداني و چشمي به چشمي شدهاست گفته
زند ، طپانچه تو راست رخساره بر كه هر بلكه مكنيد مقاومت شرير با كه
و كند دعوا تو با خواهد كسي اگر و بگردان او سوي به نيز را ديگري
براي ترا كسي هرگاه و واگذار ، بدو نيز را خود عباي بگيرد ترا قباي
تو از كس هر.برو او همراه دوميل بسازد مجبور او با همراهي ميل يك
.مگردان روي خواهد تو از قرض كه كسي از و ببخش بدو كند درخواست
خود دشمن با و نما محبت را خود همسايه است شده گفته كه شنيدهايد
و نمائيد محبت را خود دشمنان كه ميگويم شما به من اما.كن عداوت
دارند نفرت شما از كه آناني به و بطلبيد بركت خود لعنكنندگان براي
خير دعاي رساند جفا و دهد فحش شما به كه هر حق در و كنيد احسان
(8).كنيد
بشارت آخرين
تا ازداود و طبقه داود 14 تا ابراهيم از.است ابراهيم فرزند عيسي
تورات در.طبقهاست مسيح 14 تا بابل جلاي از و طبقه بابل 14 جلاي
در عتيق توراتياعهد علت همين به.است شده داده مسيح ظهور وعده
.ميرسد چاپ به جديد ياعهد چهارگانه انجيلهاي كنار
و شكفت خواهد ريشههايش از شاخه و آمده بيرون (9)تنهيسي از نهالي و
(10).خواهدگرفت قرار او بر خداوند روح
به پاكان.شد متولد بود ، كرده وعده خداوند كه همانگونه مسيح سرانجام
اثبات براي عيسي.كردند مصلوبش خود زعم به بدكاران و گرويدند او
.آورد دلايلي معجزاتش بر علاوه نبوتش
(11).اولين آخرين و ميگردند آخرين كه اولين بسا اما
.است(ص)محمد حضرت خدا رسولان خاتم تا رسالت استمرار عيسي گفته اين
بهمعناي هرگز اين و شدهام اول امروز كه هستم دوميني من گفت عيسي
من از پس و نيستم خدا رسول آخرين من داد بشارت مسيح.نيست آخرين
.خداست پيغمبر آخرين كه رسوليفرستاد خواهد ديگري رسول خداوند
:زيرنويس
Journey of the Magi 1ـ
T.S Eliot (19651888) 2ـ
انگليسي نويس نمايشنامه و ادبي منتقد شاعر ، ـ
محمود (معاصر دوران تا وردزورث از اشعار گزيده) آب بر نبشته 3ـ
1370-ارغنون نشر -اشرفي
سفرشان در مجوسان راهنماي كه است ستارهاي فرونشستن به شاعر اشاره 4ـ
بود
آيههاي 2928 دوم باب نبي يوئيل كتاب 5ـ
آيههاي 73 پنجم باب متي انجيل 6ـ
آيههاي 2925 ششم باب متي انجيل 7ـ
آيههاي 4438 پنجم باب متي انجيل 8ـ
است داود پدر يسي 9ـ
آيههاي 21 يازدهم باب اشعيا كتاب 10ـ
آيه 31 دهم باب مرقس انجيل 11ـ