ششم ، شماره 1451 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 5 دوشنبه15
|
|
چرا؟ بينظمي چيست ، نظم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
معيدفر سعيد دكتر و تقيآزاد دكتر با گو و گفت در بينظمي و نظم
: اشاره
كه ميماند زنده ارگانيسم يك مانند بشري جامعه معتقدند جامعهشناسان
زندگي انسان كه يعنيزمانياست هماهنگ نظاموار موقعيت يك داراي
آمدن بوجود از پس همچنين و تجربهميكند ، را نظم برميگزيند را گروهي
قرار انسانها زندگي بند بند در مقررات و لوايقانون تحت نظم ، دولت ،
منظم خود جامعه در بتواند تا ميپذيرد را قانوني نظم وانسان ميگيرد
وجود نظم بر علاوه جوامع ، در اوصاف اين با اما.نمايد عمل وهماهنگ
رها خود حال اگربه كه بينظميهايي.ميخورد چشم به متعددي بينظميهاي
و چيست؟ علت.ميآورند بهبار خود جامعه براي را شديدي بحرانهاي شوند
با وگو گفت موضوع مسائل اين كنيم؟ بايدعمل چگونه و هستيم؟ بينظم چرا
توسط كه است جامعهشناس معيدفر ، سعيد دكتر و آزادارمكي تقي دكتر
.است گرفته انجام مريمبابائي
واقعي ميبريممعناي كار به را بينظمي نظمو مفهوم بارها روزانه
چيست؟ امروز زندگي در مفهوم اين
رفتار استكه اجتماعي نظام كل در پديدهجاري يك نظم:آزاد دكتر
رابطه سريپارامترها ، يك واسطه به عبارتي ميدهد ، به جهت را آدمها
نظم.ميكند فراهم را اجتماعي عناصر مجموعه بين وموزون هماهنگ
بروزهاي و نمودها وغيره ، سياسي فرهنگي ، اقتصادي ، اجتماعي ، نظم
نوع يك كهبينظمي است طبيعي و اجتماعيبرميگردد حيات به كه متعددياست
جامعه.است عناصراجتماعي بين ناهماهنگي و وتعارض ريختگي هم به
جامعهجاري در وقتي.است وارزشي هنجاري نظام نوع يك هموارهنيازمند
سازمانهاي وعمل جهت بين همگرايي تنها زندگيميكنند طبيعي بهطور مردم
اين غير در دهد جلوه طبيعي را اجتماعي زندگي كهميتواند است اجتماعي
پيدا نمود آدمها رفتار تعارضاتدر و ميشود نمايان تعارضات صورت
.معارضاند خود اجتماعي سازمان با حتي يا و هم با افراد يعني ميكند
.دارد راتوام نظم و بينظمي كه جامعهاياست يك امروز جامعه اما
مطلق بينظم كه جامعهاياست امروز جامعه كه نميتوانيمبگوييم يعني
بعضيماندگار و موقتياند بعضيبينظميها.دارد ثبات و مطلق يانظم و است
باشد ماندگار اگر ميكنداما طي را خود طبيعي كهسير باشد موقتي اگر و
چيزيكه اجتماعي پديدههاي از كليخيلي طور به.ميشود بحران جامعهدچار
انتظار مورد چيزيكه آن با ميدهند بروز ازخود عمل جريان در و نهايتا
.تفاوتميكند است
بخشهايمختلفي از جامعه كه جامعهشناسانمعتقدند:معيدفر دكتر.
بين كه مختلفي وبخشهاي موسسات سازمانها ، است ، نهادها ، شده تشكيل
گردش به جامعه چرخه تا باشد داشته وجود انسجام و هماهنگي نوعي آنها
از كدام هر در افراد ، كه نقشهايي در حتي را هماهنگي اين.درآيد
نهادهاي از يك هربگيريم نظر در بايستي نيز دارند اجتماعي نهادهاي
مادر نقش پدر ، نقش خانواده در مثلا.است شده منتج نقش چندين اجتماع
يك پدراست كار تقسيم در نقشها اين همخواني و دارد وجود فرزندان و
و دارند جداگانه وظايفي نيز فرزندان و وظايفي مادر دارد ، وظايفي
و اساس جامعه در.اجتماعي نقشهاي و نهادها ساير مورد در همانطور
يعني.است آن بر حاكم هماهنگي و نظم اجتماعي كار تقسيم پويايي
متقابل اكمال و هماهنگي نوع يك فرزندان و مادر و پدر نقش بين بايستي
به مجموع در بتوانند ميدهند انجام كه كارهايي كه باشد داشته وجود
نظر در هدفي يك اجتماعي نهاد هر براي ما اگر.برسد نظر مورد اهداف
با اگر وظايف اين و كنيم تقسيم آنها بين را وظايف آن براساس بگيريم
ميشود اجرا اجتماعي نهاد در نظم گيرد انجام يكديگر به نسبت هماهنگي
اعضا از كدام هر شده تعيين اعضا براي كه كاري تقسيم براساس اگر اما
كانون مسلما ندهند انجام خودش جاي در و موقع به را خودشان وظايف
انسانهاي محيط آن از درنتيجه و ميشود ريخته هم به و مغشوش خانواده
اهدافي به و ميشوند شخصيتي اختلال دچار اعضا و ميآيند بيرون ناسالم
خانواده خانواده ، اين به ما.نميكنند پيدا دست كنند دنبال بايستي كه
.است همينطور هم ديگر نهادهاي در ميگوييم (يابينظم) گسيخته هم از
وجودنداشته قانون نباشد ، معلوم اعضا وظايف جامعهاي در اگر بنابراين
هم مقابل در تكميليكديگر جاي به افراد نباشدعملكرد مقررات باشد ،
.نخواهدرسيد هم اوليه اهداف يكاز هيچ به جامعه آن قرارميگيرند ،
از را وساماندهي برنامهريزي حسابگري ، قدري افراد بينظمي شرايط در
براي كه آموختهايم ما.فرديميشود موفقيت مانع امر اين و ميدهند دست
يك از است اجتماعي هدفهاي با منطبق كهاهداف خودمان اهداف به رسيدن
اين درغير باشد نامتناقض و شده تعريف راهها اين كه كنيم راههاييعبور
آن اجراي و مقررات راتنها راهها اين نميرساند ، نتيجه به را ما صورت
.كند تعيين ميتواند
نظمدارد؟ اجراي با ارتباطي چه جامعه بودن قانونمند مسئله
بعضا و.كمبود شده نوشته قوانين گذشته زمانهاي در:معيدفر دكتر
و شخصي بين امري معنايامروزي به يا و.ميشد استفاده عرف از
آن و مقررات و هنجارها به نسبت كودكيتقريبا از همهبود نانوشته
تنظيم را خود روابط داشت وجود دروني طور به بينافراد كه عرف
اما.عرفميدانستند مسائل رعايت به مكلف را خود همه يعني.ميكردند
قديم رايج عرف آن واقع در و آمد بوجود تحولات و تغيير امروز دنياي در
جديد اجتماعي نظام.داد مكتوب شده نوشته قوانين به را خود جاي كمكم
و اهداف تحقق مبناي تنها قبلا كه عرفي آن ديگر كه شد گسترده آنقدر
جديد سياسي نظامهاي و شده كمرنگ زيادي حد تا بود جوامع بخش سامان
از اما.بخشند سامان مقررات و قانون براساس را جامعه گرفتند تصميم
تدريج به بتواند كه است همين تربيتي نهادهاي وظايف از يكي ديگر طرف
دروني عبارتديگر به و اجتماعي زندگي براي را آينده نسلهاي و افراد
سامان محور زيراقانون.كند آماده جامعه مقررات و قوانين كردن
كنند رفتار آن براساس و رابدانند آن افراد همه اگر و است اجتماعي
.است قانون كردن دروني مشكل ولي.است كامل اجتماعي نظم
جامعه عبارتي به.يكديگرند تكميلكننده قانون و نظم:آزاد دكتر
بيشتر نظم انتظار شود حاكم قانون اگر.نظمپذير جامعه يعني قانونمند
توضيح بيشتر را نظم و قانون كه چيزي يك.باشيم داشته ميتوانيم هم را
يعني ميشناسد را خود وظايف و حقوق كه آدمي.است شهروندي حقوق ميدهد
مقررات مجري را خودش عبارتي به و ميكند تبعيت مقررات و قانون از
در وضوح اولا نظم اجراي براي.ميكند كمك نظم بقاي به واقع در ميداند
قانون اجراي به ملزم را خود كه شهروندي ثانيااست مهم قانون
طور به و است لازم هم اجتماعي فشار و كنترل ديگر طرف از اما ميداند ،
.داريم هملازم را تربيت و تعليم و آموزش قانون شدن دروني براي كلي
تخصصها براساس انسانها يعني.است نظم نوع يك كار تقسيم جامعه در اما
با تناسبي كه زماني و.ميشوند جامعهتقسيم در تواناييهايشان و
تعليم نظام با يا و باشند نداشته فرهنگي و بنياناجتماعي و زيرساختها
داشته مغايرت...پاداشهاو جرايم ، مجازات ، سيستم يا آموزش يا وتربيت
خودشان كار كدام هر كه زماني.زدهاست دامن بينظمي به واقع در باشد ،
زيرا ، باشيم داشته را نظم نام به چيزي توقع مانبايد ميدهند انجام را
راه هركدام عبارتي به.ناهمگراهستند ما جامعه در موجود زيرساختهاي
روند.ميبينيم توسعهاقتصادي در را اينها نمودميروند را خودشان
و فرهنگي توسعه روند از مواقعتندتر برخي در ما اقتصادي توسعه
عمل توامان اينها و آن از كندتر مواقعيديگر در و است اجتماعي
در ولي فربهاند اقتصاد در كه ميبينيم را مثلاآدمهايي.نميكنند
ميشود پولدار شبه يك شخصي كه زماني.بالعكس يا و ضعيفاند اجتماعيات
قانون رعايت عدم حتي يا و بينظمي يا و ضعف اثر معني به هميشه اين
.است متناقض دادوستد نظام و سيستم بلكه نيست
كردن دروني به زيادي ميزان به جامعه شدن قانونمند بحث:معيدفر دكتر
پليس به نيازي جامعه يك در افراد مثلا كه معنا بدان برميگردد قانون
ما چون.باشند نداشته بيروني كنترل و فشار اهرمهاي يا نيرو و
فرايند تنها و.باشيم داشته پليس جامعه ، نقاط تمامي در نميتوانيم
بار قانونمند را فرد ميتواند كه است اجتماعي تربيت و جامعهپذيري
.بياورد
تا مطبوعات و تلويزيون و راديو و رسانهها كتابها ، تربيتي لحاظ از
انجام افراد به مقررات و هنجارها انتقال در را خودشان وظيفه حدودي
براي ميكنند تربيتي نهادهاي اين تمامي كه تلاشي كنار در اما.ميدهند
در مثلا.است خارجي كنترل اهرمهاي به نياز جامعه در مقررات اجراي
نباشند ، رانندگي و راهنمايي مسئولين نباشد پليس كه زماني تا شهر
مقصر ميگويند بعضيها.نميگيرند نظر در را رانندگي قوانين افراد
افراد شخصيت از جزئي را قانون آن نتوانستهاند كه تربيتياند نهادهاي
و اجتماعي امور در مردم مشاركت عدم اساسي مشكلات از يكي اما كنند ،
اين و.ندارد وجود فرهنگي و اجتماعي سياسي هماهنگي يعني.است سياسي
عبارتي به.است اجتماعي نظامهاي نكردن عمل درست منجربه هماهنگي عدم
عمل خوبي به تربيت و تعليم دستگاه ميدهيم ، انتقال را مقررات ما
احترام از دائم تلويزيون در ميشود ، مطرح قانون كتابها در ميكنند ،
مقررات از راحتي به افراد باز اما ميشود گفته سخنها قانون به گذاشتن
كه ميشود ديده كنند ، مشاركت سياسي نظام در مردم كه زماني.ميگذرند
دوره هفتمين در بارز نمونه يك.ميگيرد صورت هنجاريتر مقررات اجراي
هماهنگي اجتماعي و فردي شخصيت بين كه بود جمهوري رياست انتخابات
و دانستند شريك سياسي نظام در را خودشان مردم يعني.آمد بوجود
كه زماني پس.كردند حركت و ديدند خود عملكرد در را جامعه سرنوشت
مكلف را خودشان افراد بخود خود شد ، مطرح سياسي صحنه در مشاركت
خودشان و بگذارند احترام جامعه هنجارهاي و مقررات به كه ميدانند
.بدانند آن از رابخشي
اين ميتوانزمينههاي چگونه و چيست سياسي مشاركت بر موثر عوامل
كرد؟ تقويت را مشاركت نوع
است شهر تشكيلشوراهاي مشاركت تقويت از بارز نمونه يك:معيدفر دكتر
در مردم خواهناخواه حالتي درچنين.باشند مردم خود از آن منتخب كه
موظف را خود است آنها خود به مربوط كه وكارهايي شهري وظايف انجام
آن كردند تعيين مسئول عنوان به محلي در را كسي مردم اگر.ميدانند
انجام قبلا كه ناهنجاريهايي از برخي ميكند ، سعي زيادي حد تا شخص
مشاركت هرچه.ميكند مسئوليت احساس عبارتي به و بگذارد كنار ميداده
.ميكنند عمل هنجارمندتر مردم صورت آن در شود بيشتر
باشدمردم داشته وجود سياسي فعاليت كه زماني:آزاد دكتر
تقريبا ما برخيكارهاي كلي طور به اما ميشوند ، مسئوليتپذيرتر
فعاليت امكان ولي داريم داوطلبسياسي گاهي مثلا.است مدلبرداري
امكانات ولي ميكنيم ايجاد سياسي امكانفعاليت يا نداريم ، سياسي
اتفاق مشاركت عدم و بينظمي باز و نيست هدفدار ما ، سياسي فعاليت
براساس است ممكن.كنند مشاركت ميشود دعوت مردم از مثلا.ميافتد
جز را آن چون امادهند انجام بار يك را عملي يك عاطفه و احساس
اين بايستي.ندهند انجام دوم بار براي است ممكن نميدانند خود شخصيت
ديگران حقوق رعايت به نسبت بايد يعني.باشد آدمها شخصيت جزو مشاركت
ولي داريم اجتماعي امور در مشاركت تجربه ما.كند مسئوليت احساس
و سياسي صحنه در زنان مشاركت نگاهيبه مثلا.است نداده چنداني محصول
هم به خانه ميآيد ، بيرون خانه از زن زمانيكه بيندازيد اجتماعي
طرف از حالا.ميدهد سامان را خانه محيط كسي وقتچه آن ميريزد ،
وارد صحنهاجتماعي در زنان ميگوييم كه زماني.دارد لازم ديگراشتغال
را توازن و امكانات ديگر ازطرف بايد اما است عقلاني مقوله اين شوند ،
در ميشوند ، سياسي صحنه وارد زنان كه كنيم ، زماني برقرار جامعه در
نابساماني اين والا نيايد وارد ديگر امور به لطمهاي باشندكه شرايطي
.بروزميكند ديگري شكل به بينظمي مقوله همان يا وناهمگرايي
فرهنگي ، شناختي ، معرفت اساسي تغيير يك بايستي توازن مقوله باب در
گفتن ، آموزش ، طريق از تنها.شود برقرار نظم تا آيد بوجود اجتماعي
را نظم نميتوان امكانات و شرايط كردن فراهم يا و دادناطلاعات
در مردم ولي اصولي و زيبا بسيار داريم بزرگراه ما مثلا.كرد برقرار
ميدهد نشان اين ميخرند ، ميوه و ميفروشند ميوه ميايستند بزرگراه كنار
بداند ، خودش حقوق بر مقدم را ديگري حقوق كسيكه يا شهروند ما كه
شخص اين آيا ميريزند زباله راحتي به درخيابان كه زماني مثلا.نداريم
خانه در آشغال كه شده دروني برايش ميكند؟او كار اين خود خانه در
آدم همين ولي نميدهد را اينكار اجازه هم كس هيچ به حتي و نريزد
به.ميدهد انجام كاررا اين خود ميآيد ، بيرون خانه در از كه منضبط
را نميتوان بنابراين نكرده ، پيدا اجتماعي فكر آدم اين كه ميرسد نظر
از عبارتيدرك به و نميشناسد را وظايفش كه چرا كرد ، تلقي شهروند
.ميداند خودش به متعلق را خودش خانه تنها و.ندارد خودش جامعه
كرد؟ برقرار ميتوان چگونه را اجتماعي توازن اين
بالا در را خود ما كه ميدهد نشان بكنيم ، چه بگوئيم اينكه:آزاد دكتر
كنيم كاري به دعوت را ديگران كه ميدهيم حق خودمان به و قرارميدهيم
به برگرديم بايد اما.بشناسند اولويتشان جزء را كار آنهاآن كه
بر نميگويم.كند عمل بايد چگونه جامعه كه جامعهببينيم حركت روند
بايستي ما بلكه بدهيم جهت و كنيم عمل عملميكند كه چيزي آن اساس
را تغييرات آن بدهيم تغيير ميخواهيم واگر بشناسيم را اجتماعي زمينه
به ميل كه است اجتماعي ما جامعه.دهيم انجام اجتماعي فضاي با متناسب
هم طرف آن از و ندارد اجتماعي و سياسي صحنه در جدي خيلي مشاركت
آن به ولي دارد رغبت زنان مشاركت بهنيست سياسي مسائل به بيرغبت
حال بشوند ، سياست صحنه وارد وجود تمام با زنان نميدهدكه اجازه سادگي
اساس بر يا جامعه در اقتصادي اجتماعي ، فرهنگي ، متعدد دلايل به
چيز هر از قبل بايد.ندارد وجود امكان اين دارد كه تواناييهايي
صورت آن در شد ايجاد است جاري كه چيزي از درك وقتي.هستيم كجا بدانيم
.كرد بايد چه كه گفت ميتوان
ولي ميبينيم هم نظم ما.باشد بينظمي سراسر كه نيست جامعهاي ما جامعه
.ميشود بينظمي به منجر جامعه در اصلي رويكرد كدام كه كرد توجه بايد
كرد؟ بايد چه نظم مناسب الگوي ارائه براي
نظم تحقق براي ميتوانيم ما كه تلاشهايي مهمترين از يكي:معيدفر دكتر
و تاثير و فعاليتها و وكارها ساز و جديد جامعه شناخت دهيم انجام
.آناست تاثرات
و اقتصادي برنامهريزي در خيلي آن تحولات و جديد جامعه از درك بدون ما
.دارد را خودش خاص ويژگي چيز هر.بود نخواهيم موفق اجتماعي
هم مردم مشاركت بدون.نميشود محقق نظمي نشود دروني مقررات كه زماني
مردم يعني اين.كنيم برقرار جامعه در را نظم و قانون نميتوانيم ما
مال آن كليت با جامعه اين كنند احساس و شوند وارد اجتماعي صحنه در
.است آنها خود
جدي زمينهها همه در آنها كارهاي كه باشند داشته اطمينان بايد مردم
زمينهها ساير در و اجتماعي و فرهنگي و سياسي سرنوشت در تا است
مردم از همواره است اسلامي جمهوري همان كه سياسي نظامنمايند مشاركت
اين مثلادارد پيوسته طور به را اجتماعي صحنههاي در مشاركت انتظار
شركت خود نماينده انتخابات در روزي يك بيايند مردم كه نباشد گونه
و كارها بر بتوانند بايد كارخودشان ، بلكه سراغ بروند بعد و كنند
تنگاتنگي ارتباط يك و كنند دارندنظارت كه تشكلهايي با هم او فعاليت
.آورند بوجود را
داشته بينظمي و نظم مورد در معنايي و مفهومي دقت بايستي:آزاد دكتر
به نسبت همه اگر.كنيم نگاه موضوع به جمعي وضع در بياييمباشيم
همه وليكرد پيدا دست حل راه به ميتوان برسند لازم يكسياست به مسئله
همه يعني.نرسيدهاند ميكنيم بحث كه حساسيتي اين به جامعهما در آدمها
هم اگردارند درستي رفتار كه ميكنند بينظمعمل احساسنميكنند
به.ندارد وجود كردن عمل درست ياامكان نميكنند ، درستعمل احساسكنند
انجام را است درست كنند فكر چيزيكه آن مردم ساختاري محدوديت دليل
.كنيم تعريف ميشناسيم عنواننظم به كه را چيزي آن بايستي.ميدهند
و نظم.بشود وانتظاراتشفاف جامعه ، توانايي سطح جامعه ، امكانات
چنين برميگردددر اجتماعي فرهنگي آگاهي و جمعي وجدان به بينظمي
.شد خواهد پايدار و دروني نفع كه است شرايطي