ششم ، شماره 1454 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 8 شنبه 18 پنج
|
|
سياست و ادبيات
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
مقوله دو همپيوستگي بر مقدمهاي
مدار در دستيابي پي در و دارند قدرت و سياست به چشم نويسندهها
در كه كنند ثابت ميخواهند پيوسته سياستمداران و ;قدرتهستند
ندارند كم ازنويسندهها چيزي روشنفكري
بيرجندي فاضلي
ادبيات بر مهمي آثار دموكراسي و استقرار فراگرد و حاكميت بحران
.است گذاشته (لاتين آمريكاي و آفريقا آسيا ، قاره سه) حاشيهاي كشورهاي
كشورش سياسي تكامل در كه است فردي كشورها اين از يك هر در نويسنده
طريق از اغلب ميدهد نشان تاريخ چنانكه نقش اين.دارد سزايي به نقش
ايفا قدرت حلقه در شدن وارد صورت به وگهگاه سياسي قدرت با رويارويي
شدن برچيده از بعد دهههاي و سالها ويژهدر به نويسندگان.است شده
.هستند و بوده موثر كشورها سرنوشتاين در حاشيهاي ممالك از استعمار
عمدتا حاشيهاي كشورهاي در مدرن ادبيات كه ميشود ملاحظه اساس اين بر
كشورها اين در بساطاستعمار اضمحلال از پس و بوده استقلال دوره مولود
.است برافراشته قامت
بر دو اين تاثرات و تاثير ادبيات ، و سياست ساز سرنوشت رويارويي
ديرباز از يكديگر با حوزه دو اين از كدام هر ارباب ستيز هم يكديگر ، و
گوناگون ريشههاي نظريهپردازان و منتقدان ذهنتحصيلكردهها ، و فكر
.است داشته مشغول خود به مختلفرا ايدئولوژيهاي
و مستمر گرفتاريهاي حاشيهاي دركشورهاي آن توليدكنندگان و ادبيات
و داشته خارجي سياست خواه و داخلي سياست خواه سياست ، با ويژهاي
اقتصاد نظام در ممالك اين جايگاه امر اين مهم علل جمله از.دارند
ديگر و.است سرمايهداري لحاظ از انساني توسعه منطق در خاصه و جهاني
در ويژه به و منطق اين در كشورها اين نويسندگان موقع و مقام علت
و اوضاع اين نتيجه دراست استعمار شدن برچيده از بعد دوره واقعيات
از عضوي چيز ، هر از قبل و امر ، دربادي امروزي نويسنده تاريخي ، احوال
اين در حضور عين در كه اينجاست مهم نكته اما.است سياسي نخبگان گروه
يك در يعني.ميشود تثبيت نه و است مشخص نه او موقعيت و مقام جمع ،
:است جابجايي حال در دايما سياستمدار و نويسنده موقع و مقام كلام
قدرت مدار در دستيابي پي در و دارند قدرت و سياست به چشم نويسندهها
روشنفكري در كه كنند ثابت ميخواهند پيوسته سياستمداران و ;هستند
مخصوصا سياستمداران تلاش و خواسته اين.ندارند كم نويسندهها از چيزي
:مييابد مضاعف تجلي آيند فرو خود مقام از كه هنگامي در حتما و
سعي طريق هر به نيست قدرت كه امروزه ديروز ، منصب صاحب و سياستمدار
.ندارد كم هيچ فرهنگ و هنر وادي در كه كند ثابت دارد
حاشيهاي ممالك اغلب در سياسي رهبران بودهايم شاهد همگان كه همانگونه
ظهور منصه به خود از فكري استعدادهاي اگر كه است آن رااعتقاد
بر هم نويسندگان ديگر طرف در و.شد نخواهند گرفته چيزي به نرسانند
آن نميتوان و نبايد كه است خطير چندان مشغلهاي سياست كه باورند اين
غامض و خاص جايگاه از بياني اين.كرد واگذار سياسيون به تنها را
كه معروف عبارت آن يادآور و كشورهايحاشيهاي در سياست و ادبيات
سياسي روشنفكر ممكن ، نحو بههر حاشيهاي ، ممالك روشنفكر:ميگويد
و شديد ضعف:ميگويد كارلوسفوئنتس از نقل به كاستاندا خورخه.است
گردن بر گزافي سوممسئوليتهاي جهان كشورهاي در مدني جامعه مزمن
گارسيا گابريل اقداماتخستگيناپذير جمله ، اين از.مينهد روشنفكران
اخير دهه دو يكي طي لاتين آمريكاي در آرامش و صلح برقراري براي ماركز
.دارند فراوان ايننمونهها از حاشيهاي كشورهاي و.است نمونه بهترين
و روشنفكران جان حتي و آزادي ، رفتن دست از قيمت به گاه كه تلاشها اين
صورت كشورهايشان سياسي بيثباتيهاي به نظر با شده تمام نويسندگان
.ميگيرد
سياسي بيثباتي نتايج اولين از مملكت هر اركان به تباهي و فساد رخنه
از زنده مثالي كدام هر بوليوي و آنگولا ، فيليپين ، آذربايجان ، .است
صحبت ديگر امور ناظران اعتقاد به بنا احوالي چنين در.مقصودند اين
بحرانهايي اينها.نيست بين در دمكراسي توسعه بحران و حكومت بحران از
ساخته تزلزل دستخوش را آن تابع سرزمين و دولت هويت و عينيت كه است
بيشتر ما روزگار در محققين برخي گفته به مثلا.ميراند سقوط سوي به
و تجزيه آستانه در را آن كه است فسادي دستخوش آفريقا قاره بخشهاي
.است داده قرار تلاشي
است آن اعتقاد را تحليلگران برخي كه است حد بدان تا فساد اين دامنه
.دنياست نقشه از شدن حالمحو در قسمت به قسمت و تدريج به آفريقا كه
كه آنجا از و ميشوند سياسي اتباعمملكت ، همه احوالي چنين اين در
مسئوليت بار نيست مسائل كامل درك و امكانتحليل و توان را همگان
و اختيار در آن قداستهاي و قدرت چه اگر.چندانميشود صد نويسنده
آرماني چهره به كه است نويسنده است گروههايبخصوصي و افراد انحصار
مناسبات بداند ، را چيز همه كه انتظارميرود او از:ميشود بدل جامعه
كامل اتصاف عين در اينكه همه از ومهمتر يابد ، در را شيطاني و غامض
سياسي رهبران و سياست شيطنت و رويفساد در رو تنه يك حميده ، صفات به
و بار بر علاوه نويسنده كه است گزافي بار اين و.كند ايستادگي
.بكشد بدوش سياست ، ميبايست عرصه در صرف حضور سنگين مسئوليت
تحولات از خاص طور به ادبيات و كلي ، طور به فرهنگ كه بپنداريم اگر پس
دور واقعيت از سخت كاريندارد آن با و نميگردد متاثر سياسي ناميمون
ميكند ثابت ادبي توليد عنواننظريه كتابشبا در مكري پير.افتادهايم
را خود زمانه اوضاع نخواهد ، يا بخواهد اثرهنري ، هر كهمولف
.منعكسمينمايد
شيوه ذكرشد كه همانگونهدارد مصداق هم ادبيات درباره نكته اين
فيالمثل.ميكند تعيين را توليداتادبي كيف و كم حكومت ، نوع و توليد ،
نوپايي دمكراسي به نظر بدون نميتوان را يونانباستان كلاسيك بزرگ آثار
رمان همچنين.بود برخاسته بردهداري اقتصاد بطن كهاز كرد بررسي
ستيز بهواسطه يابد دست والايي مقام به نوزدهم قرن روسيه در اگرتوانست
تاب و پرتب و جامعهسياسي و فئودالي محتضر اقتصاد بين كه بود چالشي و
هر تورگنيف يا تولستوي كه آن وديگر.بود جريان در روزگار آن انقلابي
كه شد آن اگر داستايفسكي و بودند زميندار ثمراتآريستوكراسيهاي از دو
كوتاه.اقتصاديبود نابسامان جو مديون را خود توفيق هست ، امروز شدو
در ببنديم ، آن از اوضاعمتاثر و آن ، نوع حكومت ، بر چشم اگر كه آن سخن
.برد جايينخواهيم به راه ادبيات صحيح تحليل
اقتصاد ظهور و فئوداليسم زوال كه شد خواهد ملاحظه تاريخ به نگاهي با
عرصه در نشر و چاپ چندمليتي و عظيم بنگاههاي شكلگيري به منجر بازار
بنگاههاي پيدايش يعني بزرگ تحول اين.شد زمين مغرب در فرهنگ
هنگام آن تا كه نويسنده.كرد آزاد بردگي از را نويسندهها انتشاراتي
بود زندگي گذران براي لازم ماليه حداقل كسب ثناخوانيبراي از ناگزير
ودر داشتند اختيار در انتشاراتي بنگاههاي كه وسيعي يمنامكانات به
هر به عظيم تحول اينبايستد خود پاي روي توانست ميگذاشتند او اختيار
.بيابد تازهاي جريان و حيات كردتا متحول را ادبيات شد وارد كه كشوري
همين از.شد گون ديگر كيفي جهت از هم و كمي ازحيث هم فرهنگي توليدات
مقاومت تكوينفراگرد عبارتي به و سياسي ، ادبيات شكلگيري برههميتوان
به چشم ديگر وقتي ادبيات.گرفت تاريخپي در را سياست برابر در ادبيات
او پس بايستد خود پاي روي ميتوانست و نداشت وزور پول خداوندان دست
روند همين.داشت ميبايد باز خداوندان اين با آويختن در از چهچيزي را
به ميرسد امروز به و راميپيمايد معاصر سدههاي تاريخ در خود سير چون
گرم سلاح از بيش حتي كه ميشود غيرتمنديمشاهده و قوي نيروي صورت
را آن سردمداران خاطر و رفته نشانه را وبيعدالتي ظلم جنگجويان ،
در عظيمي تعصب و نيرو با ما عصر در نويسندگان.برميآشوبد
درروي رو بنا از ادبيات امروز.كردهاند مقاومت برابرجباريتها
ممالك درهمه جاري تصور.ميشود شناخته آن دشمن نفسه في و استبداد
مردمي ضد حكومتهاي و نواهيخودكامان و اوامر كه است آن بر پيراموني
هم بهراستي و ميشود متوقف هنر و برابرادبيات در بگذرد كه سدي هر از
مراعات و زندگي تكريم در ادبيات موضع.نيست جزاين و است چنين
خصلتا استبداد كه وافري سعي با ضديت همچنين و احترامانسان ،
ادبياترا دارد ، انسانها حيات شئون همه آوردن در برايبهكنترل
.ميسازد استبداد دشمن طبيعيترين
اين و هستند او وجامعه انسان بر كمال و تمام تسلط خواستار جور حكام
.ميكند ايستادگي آنها افزون روز تمامتطلبي برابر در كه است ادبيات
و ميشود سرنوشتساز بالقوه كه ميرسند تضادي به لاجرم دو اين پس
فعليت به و نمانده بالقوه كه نيز آن آثار دراز و دور دنبالههاي
سوينكا ، وولهاست رديابي و مطالعه قابل كشور هر حيات در درآمده
پرمعنايي سخن آفريقايي سرشناس ناراضي و ادبيات نوبل جايزه برنده
.است مرده كند سكوت ظلم برابر در كه آنگاه آدمي:دارد
حاشيهاي ممالك در دولتها و نويسندگان ميان ستيز و رويارويي اين اما
اين در نويسندگان از بسياري.است غم و اندوه از پر بلندي داستان خود
.شدهاند سكوت و گوشهنشيني از ناگزير سياسي مبارزات اثر در ممالك
تهديد كشور ، از خارج يا داخل به تبعيد بازداشت ، توقيف ، حبس ، شكنجه ،
لاجرم نويسندگان كه است صحنههايي جمله از اسرارآميز ومرگهاي مرگ ، به
.ميشوند مواجه آن با يا و داشته را آن انتظار بايد
روشنفكري فكريو استعدادهاي معرفي درانديشه اگر سياسي قدرت مردان
به اما ننوشتهاند عموماخود كه ميبالند كتابي انتشار به و هستند خود
و نويسندگان مقابله از صورت همين به درست رساندهاند ، چاپ به خود نام
خرج به مدارا حاضرند كمتر آنان برابر در و برميآشوبند روشنفكران
به دست حكومتها برابر در مواردي در نويسندگان كه نماند ناگفته.دهند
عليه آگوستينونتو شورش حركتها ، اين نمونه دوبردهاند هم اسلحه
دولت عليه اوكيگبو كريستوفر شورش همچنين و آنگولا ، در استعماري حكومت
منجر وي مرگ به سرانجام كه است بوده استعمار از بعد دوران در نيجر
.شد
كشورش عنوانناليكوندر با تشكيلاتي ما درروزگار نيز سوينكا ووله
اقدام ايناست ملي ائتلافدمكرات نظامي شاخه كه برپاكرده نيجر
.ميشود تلقي حكومت عليه نويسنده جانبيك از خشونتي تبلور نيز
در آنگولا رهبر اولين بعدها نتو.ندارد را صورت يك همين فقط قضيه اما
ديگرماريو نمونه.شد شاعر ، رهبرسنگال سنگول سدار.شد عصراستقلال
جمهوري انتخاباترياست وارد كه نويسندهپرويياست يوسا وارگاس
.ماند ناكام البته و شد كشورش
اوكتاويوپازتا و آستورياس ازقبيل نويسندگاني نيز او از پيش
فعلي دربرزيل و.رسيدند ديگر درممالك كشورهايشان سفيران مرتبه
به داشت سياسي واقتصاد توسعه در عظيمي كهوجاهت روشنفكري نيز
.است رسيده رياستجمهوري
و هموارهپيوستگي ادبيات و سياست ميشودكه ملاحظه گذشت كه آنچه از
كشورهاي در عبارتعينيتر ، به.دارند باهمديگر تنگاتنگ ارتباط
سياستمدارانداعيههاي و عليالرسمسياستمدارند حاشيهاينويسندگان
.دارند ادبي و فرهنگي
و شناختهنشده روشني به البته مورداشاره ممالك در ارتباط اين
كه است طرقموثري از رابطه اين استمطالعه بسيار آن ابهامات
همچنين و آينده مسير گذشته ، شناسايي تاريخ بهبازشناسي ميتواند
.رساند ياري كشورها اين در دمكراسي استقرار موانع و حكومتي مسائل