ششم ، شماره 1460 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 15 شنبه 25 پنج
|
|
دلها خورشيد با را زدچشمان خواهد گره او
...آب با را سايهها عشق ، با را
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
همسرم براي دردوارهاي
با ايران اسلامي جمهوري رئيس سيدمحمدخاتمي والمسلمين حجتالاسلام مصاحبه
.برانگيخت را مختلفي واكنشهاي سيانان ، شبكهتلويزيوني
است كرده ارسال ما براي رابطه همين در خوانندگان از يكي را زير مطلب
.ميگذرد ازنظرتان كه
بود روشن چمن ، تكه يك مثل حرفهايش
:ميگفت آنان به او
شماست درگاه لب آفتابي
...ميتابد شما رفتار به بگشاييد در اگر كه
:ميگفت آنان به او
برچيند زمان انگشت سر از نور آنكه
...آه با را پنجرهها گره ميگشايد
و لبها ناپيدايي اندوه.هميشه از غمگينتر بودي ، غمگين آمدم كه ديروز
اذان با حتي كه رمزآلودي روزه.بود نشانده روزه به چشمهايترا
.نشد گشوده هم افطار
اين.نميخنديدي اما داشتيم ، تازه سبزي بود ، هميشه از سبزتر سفره ،
گرم لبخند ميتوانست كه غنچهاي كم دست يا داشت ، كم گل سبزيك سفره
هيچ را افطار سفره اين اما.بچههايمان كوچك ياشادماني باشد تو
.نكرد شادمان غنچهاي
افتاده؟ اتفاقي چته؟ فاطمه:گفتم
ميدونم.چيه ميدونم من:گفت اما حميد.كردي نگاهم فقط.نگفتي چيزي
.ناراحته چرامامان
.خاتمي آقاي خاطر به:گفت.كردم نگاهش
و آورد روزنامهاي آشپزخانه ، از و دويد كه طور؟ بودمچه نگفته هنوز
صبحانهاي يا صبحانهاي ، درون عصرانهاي.بود روزنامه دو.داد دستم به
يكي سخن وقتي ميكنند فرقي چه عصر و صبح !عصرانهاي صفحات ميان در
.يكي قلم و يكي راه و است ،
ورقپارههاست؟ اين خاطر به بغضت !عجب:گفتم ;خنديدم و خواندم
.نوشتن چي ببين آخه:گفتي
تا انتخابات از پيش از حرفها؟ اين داره تازگي مگه !نوشتن؟ چي:گفتم
.ميكنه كار بيوقفه داره اينها الان ، توپخانه
.ميگذاره منفي اثر مردم رو آخه:گفتي
تو مگه تازه..ميگي؟ رو نصفي و نفر دو اين مردم؟ كدوم:گفتم
كرد؟ اثر توپخانهشان انتخابات
...بالاخره نميدونم ، :گفتي
خيابونها ، تو برو ميگن؟ چي مردم بدوني ميخواهي واقعا !فاطمه:گفتم
و قدس و سپه فروشگاه صف تو برو ;اتوبوس مينيبوس ، توتاكسي ، برو
برو شهر ، بالاي برو شهر ، پايين برو ;بازار و كوچه و گوشت سازمان
مردم ببين برو...جواديه برو تجريش ، برو ،(ع)حسين امام برو انقلاب ،
!را نصفي و نفر دو اين كن ول.ميگن چي واقعي
!فاطمه برخيز !برخيز ميگويم مومنم ، و مهربان و احساساتي همسر حالا و
افتاده شهر در اتفاقي چه پنجشنبه ، روز از ببين و برو.برو شهر به و
صداي و برو ;است دويده شهر پوست زير تازهاي حس چه ببين و برو ;است
به صدا اين شنيدن براي.نشيندهاي هرگز اين از پيش كه بشنو را مقدسي
گيرندههايي و بصري و سمعي و صوتي تجهيزات به و غريب و عجيب سمعكهاي
كه - دل گوش به نميگويم حتي.نيست نيازي خارقالعاده فركانسهاي با
است قادر كه سر گوش به كه - باشي شنيده پيشتر و بيشتر خيلي بايد
گوش است كافي.شنيد خواهي بشنود ، را فركانسها عاديترين و طبيعيترين
ماشين و آهن و آدم هياهوي اين زير كه را آرامي ترنم و بخواباني
حس يك جديد ، حس يك از پردههايي كه ترنمي.بشنوي دارد جريان
را همگاني شادماني يك و تازه رويش يك متبلورشده ، باور يك غرورآميز ،
گوششان كه آنها براي و است مردم نواي و نغمه ترنم ، اين.مينوازد
نه واقعي ، معناي يك ;دارد ديگري معناي آواست ، مردم اين آموخته
معني نوعي بلكه صداوسيمايي ، و روزنامهاي و جناحي و خطي معاني
آرام گاه كه اقيانوسوارش ، خصلتهاي و خصيصهها همه با دارد اقيانوسي
روزي ، خرداد دوم در اما مينمايد آرام اگرچه گاه و ;متلاطم گاه و است
و كمخرد اما مدعي ماجراجوي ملوان صدها كه ميكنند پا به طوفاني چنان
.ميسازد گرفتار خويش هولناك برموداي در را نابلدي
به و كن گوش اقيانوس به !همسرم روحاني ، و مقدس ترنم اين شنيدن براي
باور وقت آن.است جاري اقيانوس اين بطن در كه ملايمي امواج زمزمه
ناچيزتر كاغذپارهها بيپايان ، اقيانوس اين پهنه در ديگر كه كرد خواهي
آن ، شكوه با و سترگ موجهاي ميان در و گردانند كهاندوهگينت آنند از
.سازند دلگيرت آنكه از بيقدرتر برفكها و پارازيتها
.ميكند فرق اينها با حرفشان مردم ميدانم ، :ميگويي
از تازه ، باور نوع يك و تازه نگاه نوع يك به خاتمي در مردم:ميگويم
قدم مباركي كه ميشنوي كني ، گوش صدايشان به اگرزندگيرسيدهاند
.كردهاند باور را خاتمي
خدا آسمان سخاوتمند بارش حتي صميميت و سادگي اوج در كه زيبايي باور
نباشد ، يا باشد ما خوشايند...ميداند خاتمي قدم بركت از رانشانهاي
باستان عهد سنگوارههاي همچون كه آنان و است مردم باورشعلهور اين
و عظمت از كه ميبرند گمان بيهوده بستهاند حقيقي شعلههاي اين بر چشم
.ميگذارند صحه خويش سنگوارگي بر آنكه جز ميكاهند چيزي شعلهها حقيقت
تا را اتفاقها كوچكترين گاهي كه را ، تلويزيون راديو ميبيني:ميگويي
كه را عظيم واقعه اين وقت آن و ميكنند بوق توي ماه وچند چندين
روز همان از دوانده ، مورچگان خوابگه در آب و داده تكان را دنيا تمام
.ميكنند برگزار سكوت به دوم
هنوز توگفتم چه نكردي گوش !فاطمه !فاطمه !فاطمه:ميگويم كلافه
كه بسازد عمومي افكار بود قادر ما تلويزيون اگر كه باورنكردهاي
و شنيدني كه آنچه نكن فراموش همسرم.نميشد حماسه خرداد ، دوم ديگر
!همين.مردم دروني صداي مردم ، پنهان صداي است ، مردم صداي است ، ديدني
آبرو و عزت ما براي كرد او كه كاري نجيبه ، خيلي خاتمي ولي:ميگويي
تا و ميساختند ملي قهرمان يك او از الان بود ، كه ديگر جاي هر.آورد
.ميكردند هلهله هفته يك
گوش نميشنوند كه آنها نيفتاده؟ راه هلهله اين اينجا مگر:ميگويم
.كشيده راه هم مرزها سوي آن تا كه ببين را موج اين.شنيدنندارند
يا سوريه؟ از فائزه يا ميگفت؟ چي انگليس از محسنت داداش نشيندي مگر
احترامشان آنجا ايرانيهاي پيام ، از بعد نميگفتن تركيه؟ از مجتبي
چقدر فلسطينيها عربها ، ديگر ، كشورهاي مسلمانهاي حتي شده ، بيشتر
!نگير دستكم را حسها اين..ميكردند؟ غرور احساس و بودند خوشحال
:ميگويم.ميآورد ذوق سر مرا چشمهايت برق درخشش.ميكني نگاهم ساكت
بچه در امام پيامهاي از انقلاب ، اوايل كه احساسي شبيههمان
آن كرده كه كاري تنها خاتمي..ميشد كشورايجاد از خارج مسلمانهاي
.همين كرده بيان - است وشش هفتاد سال كه - امروز ابزار و زبان با را
....اثر همان اثرش و است حرف همان حرف وگرنه
مطمئن:ميگويم ميكني تشويق را زدن حرف سكوتت ، با و ساكتي همچنان تو
مبارزه در تازهاي شيوه توانست منفي ، مبارزه شيوه با گاندي باشاگر
شيوه شود ، انگليسيها بر مردمش پيروزي عامل همين و كند ابداع
جديدي شيوه عنوان به روز يك هم خاتمي آقاي تمدنهاي ميان گفتوگوي
جهاني و ميگيرد قرار الگو توسعه ، حال در كشورهاي مردم مبارزه براي
.ميشود
فاطمه؟ داري شك هنوز:ميپرسم.ميكني نگاهم خاموش
چي؟ پس:ميپرسم.نه ميگويي چشمهايت با
.ميروي آشپزخانه به.ميگيرم آرام آرامشت ، گمان به.نميدهي را پاسخم
كوچه به و ميزني كنار را پردهميايستي چهارممان طبقه جلوپنجره
كه بخندم ميخواهم.من طرف ميگردي بر بيصدا بعد ، دقايقي.ميكني نگاه
.نشسته اشك به كه ميبينم را چشمهايت
نشدي؟ آروم هنوز !فاطمه:ميگويم
يه.سنگينه.نشسته روسينهام چيزي يه...نميدونم:ميخندي تلخي به
...كنم گريه ميخواهد دلم.گرفته راهگلومو چيزي
نداري؟ باور مرا حرفهاي يعني چرا؟ آخه چرا؟:ميگويم
...ولي ;دارم خدا به چرا ، :ميگويي
!بزن حرف چي؟ ولي ـ
توهينهايي چه ببين.مظلومه خيلي خاتمي.كبابه سيد اين براي دلم ـ
راي بهش نفر ميليون بيست.مملكته جمهور رئيس مثلا.بهشميكنن دارن
بيست به و كنند عوامفريبي و بردارن قلم شكستخوردهها همه يعني.دادن
نيست؟ مهم كنند ، توهين نفر ميليون
يعني.همين يعني خاتمي فاطمه؟ نشناختهاي را خاتمي تو مگر:ميگويم
درشتي زدن ، لبخند و ديدن ترشرويي يعني ماندن ، خاموش و دشنامشنيدن
دست و خوردن زخم دادن ، پاسخ شيرين و ديدن تلخي گفتن ، نرم و شنيدن
خاتمي ،(ص)رسول حضرت جدش مثل محض مهرباني يعني خاتمي..كشيدن نرمش
نجيبانه خاموشي يعني خاتمي ،(ع)حسن امام پدرش مثل محض صبوري يعني
خرداد دوم از پيش خاتمي همان خاتمي ، يعني خاتمي (س)فاطمه مادرش مثل
....را پنجرهها باآه و كرد تسخير را دلها لبخند با كه
را پنجرهها گره ميگهميگشايد كه را شعر آن كن باور !فاطمه:ميگويم
بالا را سرت نداري؟ باور....يه خاتمي آقاي درباره آهانگار با
چشمهايت از و كشيده پر غريب ، پرنده يك مثل ناپيدا ، غم آن.ميآوري
.رفته
.ميدهد قلقلكمان و ميخزد درون به دلچسبي سرماي.ميكنم باز را پنجره
را چشمهايت رد.ميكني نگاه دورها به داري تو اما لبخندميزنم ،
با شهر و است جاري هوا نفس در افطار روحاني لحظههاي حضور.ميگيرم
ستارهباران را شهر افطار روشن چراغهاي...ميكند تنفس قرآن ، زمزمه
باز را رمضان شهر چشمهايت ، آينه در ستاره آسمان يككردهاند
:ميخواند را سهراب شعر اتاق ، در حميد.ميتاباند
ريخت خواهم نور رگها در
خواب ، پر سبدهاتان اي:داد خواهيم در صدا و
!خورشيد سرخ سيب آوردم ، سيب
داد خواهم گدا به ياسي گل...
برچيد خواهم لبها از دشنام چه هر
...بركند خواهم جا از ديوار چه هر
خورشيد ، با را چشمان زد خواهم گره من
...باد با را شاخهها آب ، با را سايهها عشق ، با را دلها
.كاشت خواهم ميخكي ديواري ، هر سر
...خواند خواهم شعري پنجرهاي ، هر پاي
خورد خواهم نور رفت ، خواهم راه كرد ، خواهم آشنا داد ، خواهم آشتي
...داشت خواهم دوست
.ميكند فرق حرفشان مردم ، ميدانم:ميگويي
زندگي از تازهاي حس و تازه نگاه نوع يك به خاتمي در مردم:ميگويم
خاتمي قدم بركت از را پيروزيها كني گوش صدايشان به اگررسيدهاند
ميشود ، موفق تهران اجلاس اگر ميبرند ، اگرورزشكارهايمان ميدانند ،
مداوم و فراوان امسال رحمت باران اگر حتي ميشود تسليم اروپا اگر
.ميدانند خاتمي قدم بركت از را همه و همه است ،