ششم ، شماره 1460 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 15 شنبه 25 پنج
|
|
!كنم چكار طلاق نه ميدهد نفقه نه شوهرم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
محكمه ميز پشت
...قضايي مجتمع
...خواهان
...خوانده
نفقه به الزام خواسته
نگاه ميخورد ، پيوند نگاهم با كه اولينچيزي.ميشوم كه دادگاه وارد
را ساله دو يكي وكودكي گرفته دندان به را چادرسياهش كه است زني خسته
من سلام با است ، حالنوشتن در هميشه مثل دادگاه منشي!جان به
.ميكند نوشتن به بازشروع و ميگويد سلامي عليكم سربلندميكند ،
در اضطرابآشفته آن باز برميگرداند ، را سرش مينشينم ، زن پشت رديف در
آغاز براي شايدبهانهاي كه ميزنم ، لبخندمنميدوزد نگاه به را چشمانش
داريد؟ رسيدگي هموقت شما.ميپرسد آرام زن.تلقيميشود صحبت
:ميدهم تكان را سرم
!طلاقبگيريد؟ ميخواهيد:ميپرسد
مناخطار به كنجكاوي.ميدهم تكان سرمرا باز نفي حالت با بار اين
سوالاتش با را او تا ندهم صريح را جوان زن پرسشهاي پاسخ كه ميدهد
.بشناسم بيشتر
!نفقهآمدهايد؟ براي من مثل نكنه:ميپرسد نگرانكنندهاي حالت با
.ميكنم سكوت
ده ماهي بياوريد شانس خيلي اگه.نداره فايدهاي خانم ، :ميدهد ادامه
و آش همان باز بعد ماه از اما.ميبرند نفقه براتون تومن ده پونز
اين آواره بچه اين با ميبينيد كه هم را سر بر خاك من !كاسه همان
كنيم ، مجبور (همسرش) باباشو كه اين بخاطرشديم دادگاه اون و دادگاه
به ماه هر اينكه از شايد نميدونم !كنه روشن مارو تكليف
كهنيست ، زندگي مرد...برداره ازلجاجت دست و بشه خسته دادگاهميكشونمش
!بده طلاقم لااقل
عقب به زن.ميشود باز دارد ، غرولند شباهتبه كه صدايي با دادگاه در
وارد ديدنتازه براي را سرم او ، حركت متاثراز نيز من.برميگردد
دارد لب بر سيگار وتكيدهاست ، لاغر كه ميبينم را مردجواني.برميگردانم
در جوان واكنشزن از.ميكند سلام صدايگرفتهاي با.تن بر ژنده ولباسي
و ميچسباند خود به رامحكم بچه ميكند ، كز زن.شوهراوست كه مييابم
.ميكشد چشمهايشپايين روي تا تقريبا چادرشرا
فقط منكند ، به نگاهي اينكه بدون شوهرتاناست؟:ميپرسم او از آرام
.ميدهد تكان سر
قاضيوارد كه كنم باز او با را صحبت سر كه ميروم كلنجار خودم با
روبه معمولي تعارفات از بعد.ميشويم بلند وروداو احترام به.ميشود
ادامه وضعيت اين به ميخواهيد كي تا !!شما هم باز:ميكند زن و مرد
براي را بچهات و زن حسابي آدم آخر:ميگويد مرد به سپس و !دهيد؟
هر نميشوي خسته كنار ، خودت به اينها حالا.دادگاههاكردهاي آواره حقشان
و زور با را حقخانوادهات تا ميآيي دادگاه به بادستبند ماه
!پسندتوست؟ و علاقه مورد اينوضعيت واقعا.بگيريم تو از الزامقانون
بره و كنه ول زندگيشو و خونه زنيكه.قاضي جناب:ميگويد جسارت با مرد
اين اما نيست حاليمون چيزي ما كه درسته !نميرسه نفقه بهش ناشزهاس
!قانونه حرفنيست ما حرف حرف ،
يا كرده ترك رو خونه زن اين ثانيا.هستم من قانون صداي اولا:قاضي
معصوم بچه و زن اين براي را عرصه بقدري !!ناشزهاس.كردي بيرونش تو
پزشك گواهي !شدن خونه بهترك مجبور كه كردي تنگ بچهتوست مثلا كه
و ضرب مورد را آنها ميده نشون كه گواهي.است پرونده ضميمه قانوني
سوختگي محل هنوز ميكنم فكر.كردي داغ رو بچهات تن دادي ، قرار جرح
مورد اين در قانون كه نگفتند تو به..است نكرده پيدا بهبود كاملا
!!ميگه؟ چي
تا كرده خودشداغ هم رو بچهخورده خودشزمين نزدمش ، من اولا:مرد
راهها اين ناپاكخوردهاي شير كدوم نميدونم ثانيا !بده جلوه مقصر منو
ساكت هم من كه بگم البته.بره پيش كارش تا داده اونياد به رو
تاسف با قاضي!ميكنم شكايت ازش اذيتبچهام و آزار بخاطر و نمينشينم
.تكانميدهد را سرش
.حرفينداشتم ميزد خودمو اگه خدا قاضي ، به آقاي:ميگويد بغض با زن
تا ما فاميل تو !ميترسم طلاق از من اصلازندگيميكردم.ميكردم صبر
زن هم من.نداشتهايم طلاق نشدهاند ، جدا هم از مردي و زن هيچ حال به
هم خودش.ميكردم زندگي.نميزدم جيك ميكشت ، ميزد ، منو اگر.هستم زندگي
اينكه براي و همينمسئله بخاطر.دارم وحشت هم اسمطلاق از من كه ميدونه
اولفقط كرد بيگناه بچه اين واذيت آزار به شروع كنه ، طلاق مجبوربه منو
جايش به من تا روبچه ميانداختم را خودم !!ميگفتمباباشه خوب.ميزدش
بچهرو دقيقه يك تا.نشد بهتر كه شد بدتر ديدم ولي.بخورم كتك
اگرطلاق كه ميكرد تهديدم دفعه حتييك.ميآورد سرش بلايي تنهاميگذاشتم
ميگهخودش همه به و ميكنه پرت بهپايين بالكن از رو بچه نخواهم
.اومدم خونهبيرون از و برداشتم رو منبچهام كه شد اين...افتاده
رحم هم خودش بچه به طلاق به من اجبار براي كه مردي اين از قاضي ، آقاي
گفتن براي جوابي كه ميدونم !نيست؟ طلاق به حاضر چي براي بپرسيد نكرد ،
.ميگم شما به من اما نداره ،
از باشه ، مظلوم و خور سري تو خونه زن كه داشتند انتظار هميشه آقا
براي من كه حالا و !كنه تحمل رو زجري هر بيآبرويي و دربدري و طلاق ترس
.ناراحتن وايستاديم ، جلويآقا قانون با خودم بعد و بچهام حق گرفتن
بهقول و كنن ثابت خودشون بودن اينكهآقا براي و !برخورده بهغيرتشون
طلاق ونه ميكنن زندگي نه بدن ، من وامثال من به حسابي درس خودشون
دادگاه هوس تاديگه ميذارن بلاتكليف منو كهاونقدر ميگن خودشون.ميدن
!بشم خودشونآدم قول به !!نزنه سرم به گرفتنحق و رفتن
بچهشوعذاب و زن اينطور كه نيست دور آدميت از آيا بگين ، شما اما
.ميافتد گريه به و..كنه گرفتار...و بدر در...بده
در كههمسرش ميگويد او به.ميگشايد مرد نصيحت و اندرز به لب قاضي
و است داده بهخرج متانت بسيار او رفتارهايغيرانساني با برخورد
است ، مشترك حفظزندگي به زن يك علاقه و نشاندهندهفداكاري اين
اجازه خود به وگرنه اوشده گستاخي و تجري موجب همينرفتار البته
گردد خانوادهاش عذاب موجب اينگونه قانون از سوءاستفاده نميدادبا
روحي جسميو اذيت و آزار و نفقه استنادندادن به ميتواند زن اينكه و
...كند طلاق تقاضاي
بچه اما ميدم ، طلاقش باشه ، :تمامميگذارد نيمه را قاضي صحبتهاي مرد
بودن با كه پدري !نه:ميشود بلندتر زن گريه صداي و.ميگيرم ازش رو
من.بياره سرش چهبلايي بعدا نيست معلوم نميكند ، رحم بچهاش به مادر
...نگيريد ازم فقطبچهمو.نميخوام هم نفقه طلاقنميخوام ،
حقحضانت كه نكته اين تذكر با.پدراست با حضانت قانون مطابق
مادر سالگيبا هفت تا مونث اطفال سالگيو دو تا مذكر اطفال
خطر معرض در اخلاقيطفل تربيت و جسماني صحت اگر قانون موافق.ميباشد
كلي بطور و اخلاقي ياانحطاط و مواظبت عدم از ناشي اينخطر و باشد
ميتواندبه دادگاه اوست ، تحتحضانت طفل كه باشد مادري و تقصيرپدر
او باشدبراي طفل صلاح به تصميميكه طفلهر قيم يا و بستگان تقاضاي
.كند اتخاذ
مگر پدراست با طفل حضانت كه نتيجهگرفت اينطور ميتوان بنابراين
علت اين اثبات و اوباشد با حضانت گرفتن بر قانونيمبني علت اينكه
به علم با قضات از برخي حتيميباشد مشكل موارد بسياري قانونيدر
باب اين در قانون كه چرا ميدهند پدر نفع به حكم مادر اخلاقي صلاحيت
و تجري موجب موارد از پارهاي در قانوني سكوت همين و دارد خلاء
.است شده پدران از برخي سوءاستفاده
مرانلو زهرا