ششم ، شماره 1460 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 15 شنبه 25 پنج
|
|
قرآن و حافظ پيوند
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
رمضان مبارك ماه رسيدن فرا مناسبت به
آن صورت در هم و داشته اثر حافظ اشعار محتواي در هم كريم ، قرآن
آسمان كرانههاي سراسر حافظ ، سخن جادووش آوازه:جستارگشايي
انبانشكرين خاييدن به را جهانيان جان كام و نورديده در را پارسي ادب
بيزمان و سخناستوار يكتا ;قرآن و.است بخشيده شيريني نابش ، غزليات
راهنماي و سرنمون كرانمندبشري ، خرد دريافت از دور به هستي ، آفريدگار
گفتار اين بيپايان ژرفناي در حافظ ، ريشه شعر و شور و است پارسي شعر
شيرين حافظ سرودههاي در وحي و شعر خجسته اينجاستپيوند و دارد يزداني
.سخن
و پژوهش دفتر در گذشته هفته كه خطابهاي در خرمشاهي ، بهاءالدين دكتر
حافظ اثرپذيري چگونگي بيان به كرد ، ايراد نياوران فرهنگسراي انديشه
.پرداخت كريم ، قرآن از
.مينماييم جلب مطلب اين به را ارجمند خوانندگان توجه
معارف سرويس
امروز بحث موضوع كه حافظ و قرآن خرمشاهيملتقاي بهاءالدين دكتر
مسائل به توجه با است ، بنده قديمي تحقيق فصل سر موضوع ، اين و ماست
مستمعين اذهان مسلمادر اما كنم ، عرض مقدمه در ميبايد كه بسياري
حافظقرآنشناس اينكه ، آن و ميگرديم بحث اصل وارد دارد ، وجود ارجمند
:است بوده قرآن كل حافظ وي كه است بديهي و است بوده
حافظ تو شعر از خوشتر نديدم
داري سينه اندر كه قرآني به
خوشتراز يا دارد سينه در را كهقرآن ميخورد قرآن به قسم واقع در
:بيت اين است ، بسيار نمونهنشدهاست شنيده يا ديده شعرش
شبهايتار خلوت و فقر كنج در حافظا
مخور قرآنغم درس و دعا وردت بود تا
و وقرآن درس بين فاصله با يكي خواندهشده ، صورت دو به دوم مصراع
هر كه همخواندهاند قرآن صورتدرس به اضافه ، يعني صورت به ديگر
قرآن حافظ ، كه ميپذيريم را مقدمه اين ما پس.است درست صورت دو
شومكه تفسيري وارد ندارم قصد دراينجا من البته.است بوده بزرگي شناس
.است بوده حفظ از را آن و ميشناخته راخوب قرآن حافظ ، آن ، بر مبني
:ميفرمايد حافظ
جمعنكرد بنده چو كس جهان حافظان ز
قرآني نكات با حكمي لطايف
با بايد را عشق واژه زيرين ، بيت در البته ميفرمايد ، ديگر جايي در يا
:- ميشود معني كم شعر وگرنه بخوانيم تاكيد
حافظ بهسان خود ور فرياد به رسد عشقت
چهاردهروايت [بر] با بخواني بر ز قرآن
هم باز بخواني ، را همقرآن روايت چهارده به اگر ;يعني
بيت ، اين.برسد فريادت بايدبه عشق.رستگاري از باشي نميتوانيمطمئن
فرياد عشقبه كه كردهاند گمان برخي.حافظاست دشوار بسيار ابيات يكياز
به رسد عشقت.نيست چيزي چنين اصلا.عربدهميزند عشق ;يعني ميرسد ،
بعضي مثل دارد ، يككژتابي بيت اين.ميرسد تو فرياد عشقبه ;يعني فرياد
خم پايش كه آستانههايي يا و ميخورد سرش آدم كه كوتاه درهاي از
ميدانسته ، را قرآن روايت چهارده به حافظ كه داشت توجه بايد ;ميشود
عنوان همين به مقالهاي و كتابي هم بنده و نوشتهاند كتابها بسيار
.داشتهاند راوي دو كدام كهقراءسبعههر دادهام شرح آنجا در و دارم
عاصم ولي كردهايم رسمي اسلام جهان در را قرآنعاصم اكنون هم ما مثلا
قرآن مراكش ، اسلام ، جهان مغرب در چنانكه.است داشته راوي دو خود
تا دو ميشود ، شمرده سبعه قراء كه مقري هر يعني ;دارد رواج نافع
اينها ، ميشود روايت چهارده مجموعا كه شده استاندارد آنها از راوي
فالق مثلا كه ميكردند ياد را كريم قرآن قرائت اختلاف يا دگرخوانيها
به نزديك و.(الف كسر به) الاصباح فالق يا (الف فتح به) است الاصباح
معروف كتاب در و شده برشمرده مختلف قرائات اين از تا دويست و هزار
قرآن قرائتهاي معرفي در كتابها بهترين از يكي شايد كه ابوعمرداني
را ريزهكاريها اين از تا دويست و هزار حافظ.است آمده باشد ، كريم
يا (يعذب در ذال كسر به) احدا عذابه يعذب لا يومئذ..:ميدانسته
دارد ، اهميت دگرخوانيها ، بسيار اينميكند خيليفرق.(فتح به) لايعذب
فكر - دارم ، فرهنگي من.نوشتهاند فرهنگها و كتابها اينباره در حتي
هزار كهده جلد نه هشت ، در القرائاتالقرآنيه ، ناممعجم به- ميكنم
گوناگون ، ضبطقرائتهاي مسئله.است شگفتآور كردهكه منعكس را دگرخواني
را قرائتها اختلاف كه ميدهد نشان را اسلامي جامعه امانتداري و انصاف
را آن و نكنند صحبت دربارهاش ميتوانستند كه حالي در كردهاند ، حفظ
(فتح به) الاصباح فالق كه داشتم علاقه ديرباز از بندهسازند نابود
(كسر به) الاصباح فالق بزرگ قراء از نفر چند كه ديدم بعداست بهتر
را دوم قرائت كه است شده نقل هم مرتبت ختمي حضرت از و خواندهاند
وارد.داريم را قرائت نيزهمين عاصم رسمي قرآن در الان خواندهاندكه
وليحافظ ، نميشوم قرائات اختلاف دگرخوانيهاو وسيع و شكوهمند اينوادي
بحث.است موردميدانسته دويست و هزار آن در روايتو چهارده در را قرآن
هم و داشته اثر حافظ محتواياشعار در هم كريم ، قرآن استكه اين ما
.كسينيست مشكل اينكه براي گذرميكنم ، سرعت به محتوا از آن ، درصورت
خواهم پي در كه موارديرا اين ميزدم ورق را تاكتاب چند كه امروز همين
تا رشته سر دار نگاه:يافتميشود هم نامه حافظ در كه پيداكردم آورد
كه آنجا يا بعهدكم ، افوا بعهدي ، اوف كجاست؟ از ميدانيد نگهدارد
تكرهوا ان عسي ;باشد اين در تو خير وابيني چو كه شايد:ميفرمايد
هنرش بگفتي ، جمله مي عيب:ميفرمايد كه آنجا يا خيرلكم ، هو و شيئا
والميسر ، الخمر عن يسئلونك:ميفرمايد كه آنجا است ، قرآن از بگو نيز
را منافعللناس ;يعني بگو ، نيز هنرشللناس منافع و كبير اثم قل ، فيهما
تركيب از حافظ درغزل مصطفوي تركيبچراغ ديگربياورم ، نمونهاي.بگو
(ص)پيامبر به قرآن در چراكه شده ، گرفته قرآن در سراجامنيرا
مطلعالفجر ، حتي فيه سلام ;است نمونههافراوان.است شده خطاب سراجمنير
يا و است شده قدرگرفته سوره از آيهاي ، از كميتغيير با حافظ ، غزل در
وازره تزر آيهولا از مقتبساست نوشت نخواهند تو دگريبر گناه
شعرحافظ و درس در ربابي كلام تاثير.دارد دراز سر رشته اين.وزراخري
استاد معروف ازكتاب فصلي.نوشتهاند باره دراين كتابها و است فراوان
و رندان كوچه دركتاباز زهره سرود ;است مورد اين همدر زرينكوب
را همهاينها كنيد ، رجوع آيات بهفهرست اگر بندهحافظنامه كتابناچيز
.كرد خواهيد پيدا
محتوايشعر بر كريم قرآن تاثير شد ، يعني تمام ما بحث اول قسمت
علاقمندان ميبريم ، پايان به را آن:چندمثال همين با ما كه ;حافظ
اما.كنند رجوع قرآن و كتابحافظ به ميتوانند بيشتر آگاهي براي
مطرح با واقع در و بيسابقه ، حدي تا و است ، دشوار كمي بحث ، دوم نيمه
با منكرد سازي پرونده راوي ، و گوينده براي حتي ميشود آن ، كردن
لفظ در را قرآن و ندارم شكي آن به و دارم راسخ اعتقاد قرآن به اينكه
ميكنم جرات ميدانم ، وحياني وحي يا الهي وحي سراپا و مطلقا معنا ، و
خلاصهتر الان اما - گفتهام هم قبلا كه چند هر - بگويم را نظريه اين كه
.دارد فرق فارسي غزل همه با حافظ شعر.ميكنم عرض را مفهومترش يا
غزليات ميخوانيم ، داريم و خواندهايم را حافظ عمر يك ما همه !دوستان
و كرده فكر مسئله اين روي كمي اگر. دارد فرق سعدي غزل با بكلي حافظ
حافظ اگر كه ديد خواهيد كنيد ، رجوع ديگران و حافظ و سعدي ديوان به
خيلي حافظ ، مضامين.ميدهد ادامه را همان ميكند ، شروع را مضموني
را معنا همهگونه تاب قصيده ، مانند به سنتا غزل اصلا.هستند محدود
اگر كند بلا دفع و ببخشد گنه ايزد:كه نوشتم جايي در بنده نداشته ،
من است ، درست كلمهوبا بلا ، واژه جاي به كه باشيم داشته سند تا صد
مرض ، وبا اصلا.نميآورند غزلوبا مطلع در زيرا نيست درست كه ميگويم
نسخه تا صد حالا.نميگنجانند غزل پيشاني در را چيزها اينطور و حصبه
بوده خوب وبا دفع شراببراي كه كنيم اثبات تازه باشيمو داشته هم
بوده ، خوب وبا دفع براي كهشراب كنيم نزديك ذهن به قدر وهر است ،
بيذوقيرا چنين حافظ و نميآيد آغازغزل در كهوبا ميگويم بنده
صورتش هم حافظ ، و دارد محتوايي و سنتاصورت غزل پسنميشود مرتكب
غزلهاي همه از حافظ شعر محتوايرا محتوايش هم و ميدهد تغيير را
ميتوان كه را هرچه حافظ ، .است فراتر نيز امروزي غزلهاي از حتي فارسي
حافظ.است آورده غزل در كرد ، بيان سخنراني در مقاله ، در قصيده ، در
كه است نابغهاي حافظ شده ، خسته هجران ، و وصل و وفا و مهر حديث از
مقدور چگونه غزل در انقلاب و بياورد پديد انقلابي غزل ، در ميخواهد
از حرف كه باشد قرار اگر.بزند سازي بتواند بيتي هر ;اينكه بوده؟
براي جايي ديگر كنيم ، تكرار را مفهوم همين غزل آخر تا و بزنيم وصل
تا كاه از و ستاره تا سبزه از همه آن و اشارات و تلميحات همه آن
چگونه واصولا نميماند باقي ميزند ، حرف آنها از حافظ كه كاهكشان
ميباشد؟ مقدور
جلوه محتسب ، كردن اذيت خواندنش ، فقرش ، قرآن زندگيش ، حديث حافظ ،
به شعرش در را همه..و آخرت به اميد معشوق ، جفاي زاهد ، فروشي
محتويات همه نميتوانم اينجا در من و.است كرده متجلي شكل عاليترين
و دنياها اين كه ميدانيد بخوبي خودتان ولي كنم بازگو را حافظ شعر
فقط مولانا.است نگنجانده وليمولانا گنجانده غزل در حافظ معناهارا
شعر من بااينكه همينطور ، هم من ، سعدي خداي و من شمس:ميگويد
همهستم ، سعدي عاشق و خواندهام آنرا بارها و كرده تصحيح را سعدي
.نكردهام جسارتي چنين من نه است ، برتر ميگويم ، حافظ كه نكنيد گمان
مقالهاي در من.بايستند حرفشان پاي خودشان بايد بگويند ، ديگران اگر
دادهام نشان و نگاشته مقالهاي در را حافظ برگردن سعدي حق
در حافظ غزل خب.دارد حافظ برگردن سعدي كه را حقي ريزهكاريهاي
پر در:كه است اين عرضم خلاصه دارد؟ تفاوت گذشته ، باغزل هرچيزي
همه از و گرفتن را دنيا همه و بودن موجي چند چندگانگي ، در مطلبي ،
وغيره ، ممدوح يعني است ، مربوط قصيده به كه مسائلي حتي زدن ، حرف چيز
اينها.انگاشت نبايد بديهي را اينها.ميآورد غزل در را اينها حافظ
به حافظ.ميانگاريم بديهي داريم ، انس كه بس از است ، حافظ ابتكارات
.است نبوده وي از قبل كه كرده عطا استقلالي غزل
هركسي.ندارد استقلال هيچكدام غزل نيز ، را انوري كنيد ، نگاه را سنايي
واحد حافظ ، در.ندارد ابيات استقلال غزلش بنگريد ، حافظ از پيش را
ابتكار اين كه ميگشتم اين دنبال پيش سال پانزده از من.است بيت معنا
به نزديك كردم ، بررسي حافظ ، تا رودكي از است؟ شده ناشي كجا از حافظ
درحافظ كه شواهد همه اين و يادداشتبرداشتم و خواندم را ديوان سي
هر براي و بودهاست ديوان تا سي آن محصولخواندن آوردهام ، نامه
از پيش فارسي درشعر را پيشينهاي توانستهام ، درحافظ معنا و لفظ
كار كامپيوتر با منچقدر كه كردهاند فكر برخي.ارائهنمايم حافظ ،
را آن تازگي و داشتهام وحشت كامپيوتر از هميشه حاليكه در كردهام ،
تحقيق يا شد الهام نميدانم شبي ، تا است ، شيئي چگونه كه كردهام رويت
دو اين بافت - بلاتشبيه - كه شدم متوجه من و رسيد نتيجه به كه بود
ما كه انسي شدت از.است هم مانند به (حافظ غزليات و قرآن) كتاب
را معنا يك كريم ، قرآن.نشديم معنا اين متوجه داريم ، كتاب دو بااين
تكه و جسته جسته را ، داستانها را ، قصص حتي پايان ، تا نميكند ، دنبال
پراكنده سوره هفت و بيست در (ع)موسي حضرت داستان.ميكند ذكر تكه
و همينطور هم عيسي حضرت و ابراهيم حضرت مانند پيامبران ديگر است ،
هم ديگر جاهاي در نيست ، محمد سوره در فقط (ص)محمد حضرت به اشارت
بخواهيم اگر كه است اين ميكنند ، پروندهسازي ميگويم اينكه خب.هست
قرآنانسجام با ميگويي تو كه بگويند من به يعني ، بگذاريم اسم اين روي
قرآن ، نميگويم ، چيزي چنين من بالله ، العياذ:ميگويم من و ندارد
را همين قرآن ، از متاثر هم حافظ و دارد ظاهري انسجام از چيزيبالاتر
كه من و ابيات ، حافظ ، در و دارد استقلال آيات درقرآن.است يافته
ديدم آورده ، كجا از را ابتكار اين كه حافظ ، ميگشتم كار پيشينه دنبال
و آميخته آغشته ، زبانش و ذهن شصتسال ، پنجاه كه كسي گرفته ، قرآن از
را سنايي شعر مگر دوربرود؟ جايي به چرا باشد ، كريم قرآن با آموخته
اثر قرآن كه معلوماست بگذارد؟ اثر وي در كه بوده خوانده اندازه چه
عمربراي يك بلكه ثواب ، براي تنها نه حافظ كه است قرآن.ميگذارد
حافظ كرديم ، اشاره كه را روايت چهارده ميخوانده ، آكادميك تحقيق
خوب صوت با را قرآن و بوده هم خوشصدابالاست سطح يكقرآنشناس
بهمعناي حافظ كه فرمودهاند پاريزي باستاني استاد.است ميخوانده
عرض هم را ايندارد را معنا دو هر شايد البته است خوشخوان و قوال
ششصد مدت به كه بوده نامفهوم كلمه يك گلاندام ، محمد مقدمه در كه كنم
بنده ناچيز كتاب بر كه مقدمهاي بر فيروزكوهي اميري شادروان تا سال
پاكنويس را ايشان نقد من.كردند كشف را آن نوشتند ، حافظ زبان و ذهن
در شهيد ، كه گفتهاند مقاله آن در.شد چاپ و گلچرخ به دادم كردم ،
ريشه از بلكه نيست ، عقيده و خداوند و حق راه در شده شهيد معناي
قرآنشناس و قرآن حافظ بر كه كسي يعني است ، گواهي بهمعناي شهادت
و ميآيند شاملو ، احمد آقاي وقت آنبنويسند محضر صاحبنظران بودنش ،
بلاها چه حافظ سر ;ميگويند و پينميبرند معنايش و شهيد كلمه به
را ديوانش و غارت را خانهاش و ديوانش ريختهاند آوردهاند ، بارها
چقدر كلمه يك ببينيد.كردهاند شهيد را همخودش بعد و كرده تاراج
كه ميداند خدا گفتهاند هم قزويني مرحوم.باشد كننده گمراه ميتواند
.است شده ناميده شهيد چراحافظ كه نميفهمم را كلمه اين مفهوم من
قاريان حافظان ، براي واژه اين كه دادهاند سند فيروزكوهي اميري استاد
!دوستان خب.است رفته كار به آن از پيش و هشتم قرن در ديگر مقربان و
هم ديوانحافظ.نيست خطي است ، حلقوي مطالب ، طرح نظر از كريم قرآن
.نيست خطي است ، حلقوي
شعر صاحبنظران ، از عدهاي.آمد پديد شعرحجم ايران در جديد عصر در
معماري يك يعني ميسازد فضا كه شعري يعني شعرحجم امروزگفتند
ما همه بگيرم ، ميتوانم هم من كه را خطخطيدارد اينكه نه.دارد
و نوشته هم ديگر جاهاي در و زدم من كه را حرفي اين.ميگيريم
.نميگيرد بهدنبال را معنا يك مجيد قرآن اينكه ;آوردهام هم مستنداتي
من به كسي اگر اما آوردهام سند عرب ادبيات بزرگان و حسين طه از
چنين من كه ميگويم من است ، جسته جسته قرآن ، كه ميگويي تو:بگويد
از فراتر سبكي قرآن كه ميگويم من.ميگوييد شما بلكه نميگويم چيزي
بقره سوره.نه ;ميگوييد اگر ساده صوري خطي ظاهري دارد ، انسجام انسجام
ميدهم نشان شما به موضوع دويست بنده.قراردهيد مطالعه مورد را
فاني كامران آقاي با را كريم موضوعيقرآن فرهنگ من.هم از متفاوت
كنار در و بقره سوره اگر.است رسيده چاپ به بار سه كه كردهام تدوين
هم كه ميبينيم آنوقت بخوانيم ، را حافظ از دستم ز ميرود غزلدل آن ،
پهنه در وچون حافظ غزليات در هم و نميگردد رعايت خطي توالي قرآن در
انقلابحافظ و ابتكار و حافظ غزل براي پيشينهاي هيچ نميتوان پارسي ادب
كه است اين حرفم پايان و است كريم قرآن از متاثر لاجرم يافت ،
قصه از كه مثنوي ساختار كه فرمودهاند مثنوي مورد در شادروانفروزانفر
حافظ ، درباره و است كريم قرآن مانند ميرود ، شاخه شاخهبه از و قصه به
.جاافتاد كمكم ولي بود تكاندهنده خيلي كهاول زدهام بنده را حرف اين
مهدوي احمد دكتر مثل كردند ، انتقاداتشديدي من به صاحبنظر پژوهشگران
كار اين و ميكنم مستشرقهااستناد به من گفتهاند ايشان كه ;دامغاني
قرآن خود منبه نميكنم ، استناد مستشرقها به كه گفتم من.نيست درستي
قرآن و بروم بدهيد ، اجازه داريد ، شك اگر.ميكنم استناد كريم
از را معنا يك اگربخوانيم را بقره سوره هم با بنشينيم رابياورم ،
معناي اگر است ، درست شما حرف بود ، گرفته دنبال تاپايان اولالم ،
.بنده حرفناچيز لاجرم بود ، متعدد