ششم ، شماره 1462 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 18 يكشنبه 28
|
|
بينتيجه اما درست ،
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
پنجم فصل فيلم به نگاهي
است اين ميكند ، ذهنخطور به پنجم فصل تماشاي از پس كه پرسشي نخستين
به دشمني و كينه بالاخره اينكه بيان بود؟ چه قصه اين نقل از غرض كه
اين (فيلمنامه دو) فيلم دراماتيك اشكال مهمترين اما شد؟ بدل دوستي
به كرامت اينكه از بعد هستند ، شكننده كينهها ابتدا همان از كه است
را قديمي خانوادگي اختلافات مهربانو ، با خود عروسي شب خواهرش تحريك
دو آشتي باني پيربابا ، مرگ و عروسي خوردن هم به باعث و ميكند زنده
دشمني اين در هيچكس كه ميبينيم ميشود ، كمالوندي و جمالوندي طايفه
دلش ميگويد كه مهربانو ، برادر جانعلي ، نه نيست ، راسخ و مصمم
كرامت ، نه برود ، حبس به دوباره خانوادگي خصومتهاي خاطر به نميخواهد
كه مهربانو خود نه و برود ، مهربانو خواستگاري به دوباره است مايل كه
كمالونديها دست به كه را برادرش كه ميكند اين از صحبت مادرش قبر سر
منظور.نميآورد خاطر به اصلا شده ، او نكردن شوهر اينباعث و شده كشته
هيچكس اينكه وجود با كه است اين ظاهرا بيضايي بهرام فيلمنامه
كه تقديري نيرويي همچون كينه ، اين گويي اما نيست ، خصومت اين خواهان
در و ميكند ، تحميل آدمها تكتك اراده بر را خود دارد ، تاريخ در ريشه
هم در همياري ، و كار ديگري و عشق يكي عامل ، دو تاثير تحت پايان
در نه كار ، و عشق ملموس نيروي اين و نيرومند جبر اين اما.ميشكند
خيلي فيلم در و -فيلم در نه و درآمده كار از موكد و ملموس فيلمنامه
كه گذشته به مربوط صحنههاي هم پيتز ، رفيع فيلم درفيلمنامه از كمتر
مهم پاياني فصل همشدهاند حذف دارند ايلياتي سنتهاي تداوم از حكايت
ميان در سيلآسا باران زير كرامت و جانعلي آن طي كه بيضايي فيلمنامه
ميشوند نزديك هم به گودال ، داخل از اتوبوس آوردن در براي تلاش و كار
از يكي نهايي فصل اين.ميشود چيره كينهها بر مهربانو و كرامت عشق و
است ، دوستي و تلاش و كار بزرگداشت در بيضايي ويژه آييني صحنههاي آن
درگير آدمهاي همدلي و هماهنگي موزونشان آهنگ با كه ديالوگهايي با
واحد تم و هدف از فيلم قسمتها ، اين حذف با.ميكنند تقويت را كار
خوب هم عشق به نفرت تبديل و آدمها تدريجي تحول روي.است شده محروم
كمك براي رفتن به مهربانو تصميم پاياني صحنه نتيجه در است ، نشده كار
جلوه بيمقدمه خيلي است ، افتاده گودال در اتوبوسشان كه كمالونديها به
نميداند اصلا كه زني:نميافتد جا فيلم در اصلا هم ماجرا شكل.ميكند
براي و بياندازد راه را اتوبوس خود است كرده قصد چطور چيست ، اتوبوس
.است زن اين غيرت و اراده بر تاكيد غرض ظاهرا برود؟ خصم به كمك
است ، بيضايي قوي و اراده با زنهاي آن از يكي هم مهربانو ظاهرا
-بيرودربايستي چنين هم آن كينهجو ، زن اين شدن نرم -حركت اين منتها
است بيضايي اثر تناقضات از اين).است نچسب كلي به داستان اين متن در
و غيرت هم و ميكند ، محكوم را تاريخي جبر و ايلياتي كينههاي هم كه
رو هر به (ميستايد را اراده و عزم با و كينهجو زن اين اراده
را كار دشواري اين و غايبند پيتز فيلم در بيضايي كار فلسفي مايههاي
روح كه است قصهاي كردن مصور كه ميماند باقي فيلمي و ميكند چندان دو
.است نشده درك آن
خود در تم اين.وروستاست شهر تقابل تم و اتوبوسها قضيه ديگر مشكل
نچسب و باورناپذير و سمبليك بسيار شركت ، تيپنماينده هست ، فيلمنامه
شخصيت اين وشمائل شكل قالب در شهريها ، نوكري شهر ، با رابطه.است
كدام شركتي ، چه راستي) است شركت منافع فكر به مدام كه كاريكاتوري
دائمي نمايندهاي هم بعد و ميفروشد قراضه اتوبوسهاي اين از شركت
به نسبت كه فيلم ، در بيپاسخي ، پرسشهاي چنين طرح ميفرستد؟ آن همراه
اما.(است موجه كاملا.است نزديكتر خيلي رئال فضاي به فيلمنامه ،
.بيتوجهند تاريخي كينههاي به كه دارند هم را اثر اين شهري روابط
اتوبوس سوار ميتوانند هم جمالونديها آيا كه كدخدا پاسخ در كرامت
نويسنده.شود سوار ميتواند بدهد تومان پنج هركس ميگويد نه ، يا شوند
شدن شهري و شهر به منفي نگاهي نكته ، اين به اشاره وجود با فيلمنامه
عشايري پايمردي و غيرت آن در كه است آرمانشهري جور يك خواهان.دارد
بروند ، بين از ايلياتي مناسبات نباشند ، ايلياتي كينههاي اما باشد ،
همياري و كوشش و كار نيروي بلكه نگيرد ، را آن جاي پولي روابط اما
بارآور زندگي اين كه بيايد ، چنان شهري تمدن و شود آن جايگزين
پيدا روابط اين در را خود درست جاي بلكه نريزد ، هم به را روستايي
كرامت تا راميخرد اتوبوسها از يكي كدخدا فيلمنامه ، پايان دركند
زراعت به و بگيرند عهده به را رانندگيآن ميان در روز يك جانعلي و
براي كه حالي در شده ، حذف فيلم در هم موضوع اين.برسند هم خودشان
روايت چند هر اينقسمتها همه حذف.است ضروري فيلم كلي معناي درك
اما است ، نموده موجزتر سينما زبان به قصه نقل براي و كرده سادهتر را
.است انجاميده فيلمنامه تم و معنا شدن نابود به
و خوب اخذبازيهاي در خوبي توانايي كارگردان ، مقام در پيتز رفيع
نعمت چون كشتهاي كار و حرفهاي كمكعوامل به.است داده نشان فضاسازي
خزاعي جهان ملك و (چهرهپرداز) اسكندري عبدالله ،(فيلمبردار) حقيقي
.كند خلق پذيرفتني روستايي و ملموس آدمهايي توانسته (هنري طراح)
رويا و است خوبي بسيار انتخاب كرامت نقش در سرخاني علي بخصوص
در باليده زن وحشي حالت با بيضايي مغرور شيرزن به جاهايي در نونهالي
و آدينه گلاب حسيني ، پرويزپورميشود نزديك بسيار طبيعت ، و كار دامن
مجموعه اين و افتادهاند جا خوبي به خود نقشهاي در نيز بصيري محمود
اتفاق به قريب در كه هم بيضايي خوب ديالوگهاي.ميكنند كامل را
پيتز به زيادي كمك است ، شده گرفته كار به عينا فيلم صحنههاي
وجود با ميكنيم احساس فيلم پايان در گفته ، پيش دلايل به اما.ميكنند
.است نشده حاصل نتيجهاي اما است ، خوب و درست چيز همه تقريبا اينكه
جشن خوب فضاسازي خاطر به تنها نهاست فيلم قسمت بهترين گشايش فصل
،(است نزديكتر بيضايي آييني فضاي به رقص و چراغاني كمك به كه) عروسي
خود در كه غافلگيركنندهاي و جذاب دراماتيك تنش خاطر به همچنين بلكه
به قديمي كينههاي همه ميرسد نظر به كه جوي آن و فضا آن با دارد ،
ناگهان است ، داده آشتي و صلح به را خود جاي و شده سپرده فراموشي
.نميدهد شيربها مهربانو براي كه ميكند اعلام و برميخيزد جا از داماد
كه اميدوارياي و آشتي جو با تضاد در هم و است كننده غافلگير هم اين
.مييابد خاصي برجستگي است ، حاكم چيز همه بر
صافاريان روبرت