ششم ، شماره 1462 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 18 يكشنبه 28
|
|
اميرالمومنين كلام در اسلامي امت يگانگي
(ع) علي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(ع)علي از راندن سخن ياراي را نوشتاري و گفتار هيچ:جستارگشايي
شكيبايي ، باورمندي ، چكاد بر هماره روزگاران ، بزرگ رادمرد آن.نيست
ايستاده شكوهمندانه بشري ، نيكيهاي همه و استواري ، دليري ، جوانمردي ،
سخن با ژرفش پيوندهاي هرگز كه گوياييست قرآن او راستي به.است
.نگرديد سست پيامبر راهنمودهاي و خداوند
و گسست اندوهبارترينروزهاي يادآور ،(ع)علي شهادت و ضربت سالگرد
آنان.است اسلام و ايمان مدعيان نادانترين شمشير به اسلامي امت تباهي
نابكارترين و دروغزنترين كردند ، پشت (ع)علي چون مردي به كه
وحدت نمودگار نعمتبرترين زيرا بشراند ، تاريخ در جاهليت نمونههاي
نوشتار دربردند در به امت كف از را (ع)علي اميرالمومنين اسلامي ،
با اسلامي امت وحدت در (ع)مولاعلي اهتمام و رهنمود گوشههايياز زير
. است گرديده بيان حضرتش بيانات و اسلام تاريخ به اتكاء
معارف سرويس
رضوي سعيد دكتر
حسنالقضا سوءالقضا از پس اي /مرتضي علي اي بگشا راز
در او مقام و بودننقش مجهول (ع)علي امام ناشناخته مظلوميتهاي از
معمولا است اسلامي وحدت قهرمان كه(ع)علي امام.است اسلامي وحدت
شاخه دو جدايي و اختلاف مايه وجودش كه ميشود چهرهايشناخته بعنوان
اين اساس كه چرا است ، تشيع و تسنن يعني اسلامي امت طيبه شجره بزرگ
در (ع)علي امام اولويت سر بر جدال و نزاع به اسلام عالم در انشعاب
.بازميگردد (ص)اكرم پيامبر جانشيني
گردهم ساعده بني سقيفه در جمعي اسلامي گرامي پيامبر رحلت روز نخستين
يكي نهايت در و گذاشتند مشورت و بهرايزني را حكومت و خلافت و آمدند
و برادر(ع)علي كه حالي در.كردند منصوب مقام اين به ميانخود از را
پيامبر شريف بدن دفن كفنو و غسل به پيامبر داماد و عموزاده و وصي
و سابقين جمله از كه پيامبر ازاصحاب قليلي همزمان و بود مشغول
در صاحبخانه اولويت بر و كرده تجمع علي درخانه بودند مقربين
.ميفشردند پاي (ص)پيامبر حقجانشيني
اندك حق ، بر جانشين مصداق تعيين در سياسي اختلاف اين روز همان از
و فقه و اعتقادات در شده ومرزبندي مشخص تمايزهاي و اختلافات به اندك
وفلسفه شرعي احكام استنباط اصول و پيامبر احاديث وروايت قرآن تفسير
اقليت و سني اكثريت مهم دوفرقه به اسلام و شد بدل..و حكومت و سياست
.شد منقسم شيعي
و ايمان كتاب يك پيامبرو يك و خدا يك به همه هرچند فرقه دو اين اهل
شيوه در اما ميگزارند نماز قبله سوييك به روز شبانه و دارند باور
نمازگزاردن چگونه در حتي و اعتقادي باورهاي در كلامالهي ، از خود فهم
در اختلاف.ميكنند عمل مينگرندو گونه ديگر حدي تا واحد قبله سمت به
تمايز عينيترين شايد آن بردن پايان به نمازو به ايستادن و وضوسازي
اعلايكلمه براي را الهي آئين اين همه كه باشد اسلام فرقهاهل دو اين
.ميدارند خودبرپا شيوه به هريك اما حماس و جد به توحيد
بلكه نيست آن وجوه و ابعاد يا و مذهبي اختلافات ريشه از سخن اينجا
خلافت حق مساله به نهايت در اختلافات اين همه شود گفته است آن قصد
ذهن در تاريخ طول در كه گونهاي به بازميگردد ، (ع)ابيطالب عليبن
شده ساخته چهرهاي وحدت قهرمان آن از -سني و شيعه از اعم -مسلمانان
همه و شده مسلمين جمع پراكندگي و تفرق مايه ناخواسته يا خواسته كه
اين و است شده ثبت او اولويت اثبات در جدال و او نام به اختلافات اين
در را نقش بزرگترين اكرم پيامبر از پس كه است كسي بر ستم بزرگترين
.است داشته اسلامي وحدت حفظ
مذهب حقانيت سراثبات بر غوغاها و مجادلات و مباحثات همه ميان در
پنهان باشكوه حماسه يك و تابناك و روشن حقيقت يك هميشه تسنن يا تشيع
اتحاد در (ع)علي امام تاريخي نقش آن و.است مانده مغفول و مجهول و
و امروز به تا شهادتش پساز چه و حياتش زمان در چه است ، اسلامي امت
.تاريخ فرداي در بلكه
اصول درميان همچنانكه.است اصل يك يگانگي و وحدت اسلام ، در
اصول ميان در.است واصلالاصول بنيادها همه بنياد توحيد ، اعتقادي ،
جوارح و اعضا پيوند استوار رشتههاي و پي و رگ همچون كه اسلام اجتماعي
.است وحدتاصلالاصول است ، اسلامي جامعه پويايي و بقا ضامن امتاسلامي
و است حاكم اجتماعي و سياسي همهتصميمگيريهاي و اصول همه بر كه اصلي
از تصميمگيريهايناشي تعارض ، صورت در كه دارد حياتي آنچناناهميت
.ميكند وتو نيز را شرعي احكام استنباط
و آگاهي وآزادگي ، آزادي قسط ، و عدالت مانند اجتماعي اصول ميان در
انساني كرامت و ارج ايماني ، واخوت برادري عقلباوري ، و ستيزي جهل
و است اعتقادات اصول در يكتاپرستي و توحيد وحدت ، همپايه انسانها ،
.اعتقاديات در توحيد كه دارد را پايگاه و جايگاه همان اجتماعيات در
چنگ با تا يگانگيفراميخواند و اتحاد به را مسلمين همه خود اسلام
اسلامي امت نام به واحد پيكرهاي جوارح اعضاو به الهي ريسمان به زدن
برادرند مسلمانان...ولاتفرقوا جميعا بحبلالله واعتصموا:شوند بدل
...اخوه انماالمومنون:ميروند شمار به ايماني خانواده يك اعضاي و
مسلمين وافراد آحاد يگانگي و اتحاد به وحدت لزوم اسلام نگاه در
و اتحاد دست دين ، حقيقت جوهرناب بعنوان اسلام بلكه نميشود محدود
وحدت به را آنان و كرده دراز نيز توحيدي اديان اصحاب سوي به همبستگي
:ميخواند شرك از برائت و يكتاپرستي براساس
لانعبد ان وبينكم بيننا سواء كلمه الي تعالوا اهلالكتاب يا قل
شيئا به لانشرك و الاالله
انسان ديدگاه در بايد را انساني و اسلامي وحدتگرايي اين بنياد
انسانها همه اسلام نگاه از كه چرا ;بازيافت و كرد جستجو اسلام گرايانه
:مادرند و پدر يك فرزندان و خانواده يك اعضاي
اشرافي نسب حبو از آدميان همه...انثي و ذكر من خلقناكم انا
.بنيآدم كرمنا لقد:برخوردارند انساني
اسطوره همچنانكه است (ص)محمد مكتب ارشد شاگرد كه (ع)علي اما و
انساني و اسلامي وحدت قهرمان پارسايياست ، و شجاعت و عدالت و آزادگي
تمام كه داشت نگراني دل و اهتمام قرآن بر چنان كسيكه.هست نيز
در پيامبر رحلت از پس ميكرد ، مكتوب كاتب عنوان به را قرآني آيات
و نياورده گرد را قرآن تا خورد سوگند سياسي و اجتماعي بحرانهاي كوره
بيرون خانه از و نيندازد دوش بر عبا جمعه ، فريضه براي جز نكرده مرتب
و است وحدت كتاب قرآن.است اسلامي وحدت شعار نگران دل قطعا او.نرود
به همه چون است مسلمين همه پيوند رشته مهمترين قرآن.ناطق قرآن او
كلام فقط آن كه دارند باور همه.دارند ايمان آن حيانيت و حقانيت
جاري زبانش بر و نازل (ص)گرامي پيامبر قلب بر روحالامين كه خداست
ماهو و فصل لقول انه:است فصل قول قرآن كه ميدانند همه.است ساخته
.مسلمانهاست همه پيوستگي و وحدت مايه قرآن اين.بالهزل
اسلامي امت خداميداند نبود ، مسلمين ميان در مدون و مكتوب قرآن اگر
و است ناطق قرآن نيز علي و.ميشد پريشاني جمع چه پيامبر رحلت از پس
مانده ناشناخته و پنهان او چهره اين معالاسف كه اسلامي وحدت تام تجلي
.است
قرآن تدوين گردآوريو اسلامي ، وحدت راه در (ع)علي امام گام نخستين
پيامبر غياب در و است وحدتاسلامي عروهالوثقاي و حبلالمتين كه است
اكثريت كه وقتي.ميگذارند حكمش به گردن مسلمينهمگي كه داوري تنها
بينگاه و بود ملتهب سياسي روزمره مسائل هيجان در اسلامي جامعه
امام ميشد ، تمشيت و تدبير جزئي امور دورانديشانه و آيندهنگرانه
آيات در مسلمين تا ميكرد مرتب و گردآوري را الهي كتاب الموحدين
وحدت راه در ايثار و خدمت بزرگترين اين.نشوند اختلاف دچار خداوند
.بود مسلمين
روز و ساعت هر و پيوست وقوع به رخدادهايي اسلام ، پيامبر رحلت از پس
امام.ميماند جوي به رفته آب بازگرداندن به اميد كمتر ميگذشت كه
خلافتش كه اهميتي ارزش همه با بود ، خلافت حق در اولويت صاحب كه (ع)علي
و تفرق از جلوگيري و وحدت حفظ براي داشت مسلمين و اسلام براي
ابن علي امام كردن دور براي كه توجيهي هر.گرفت كناره پراكندگي
اگر اينكه آن و است مسلم نكته يك باشد ، شده خلافت مسند از ابيطالب
همراهي و شفقت دهم يك اصحاب ديگر و ميرسيد خلافت به (ع)علي روز همان
پديد فتنههايبعدي قطعا ميكردند علي با كرد وقت خلفاي با علي كه
.كرد وحدت حفظ در سعي شكيباييبسيار با امام حال هر به اما.نميآمد
جامه فلاني كه سوگند خداي به بدانيد:شقشقيهميفرمايد خطبه در ايشان
همچون خلافت در من جايگاه ميدانست كه حالي كرد راست تن بر خلافت
وجود كوهسار دامنه از دانش و خرد سيل و آسياست ، سنگ در محور جايگاه
نميتواند پرواز من برتريهاي سپهر به فضيلت پرنده و فروميريزد من
واقع راهه دو سر بر و گرفتم كناره و پوشيدم ، چشم آن از من ناچار.كرد
كور تيرگي ميان در يا پردازم ، پيكار به بريده دست با يا كه شدم
سالخورده را خردسال و.ميساخت فرتوت را سالخورده كه كنندهاي
بپيوندد ، خويش پروردگار به تا ميداد رنج چندان را مومن و ميگردانيد
از شايستهتر ظلمت ، آن در كردن شكيبايي ديديم آنگاه.ورزم شكيبايي
كسي مانند ميبرند ، غارت به را ميراثم ميديدم آنكه با پس.است ستيز
پيشه بردباري باشد ، شكسته گلو در استخوانش و نشسته چشم در خارش كه
فلاني به را خود از بعد خلافت و پيمود خويش راه نخستين ، آن تا كردم
.واگذاشت
روزه چند سلطنت مردمو بر حكومت دادن دست از در امام شكيبايي قطعا
بدست فرصت از نفره شش شوراي درقضيه بود چنين اگر.نيست دنيا در
قتل از پس ياميرسيد رفته دست از حق به و ميبرد بهره آمده
آورده هجوم او به بيعت براي كه مردمي از اصرار به را خود سوم خليفه
من:ميگويند نفره شش قضيهشوراي مورد در امام.نميكشيد كنار بودند
تا ميبودم ، شكيبا همچنان محنت ، روزافزوني به و روزگار آن درازناي به
او پندار به كه كرد مقرر جماعتي بين را خلافت و سرآمد به نيز او روز
سنجش در آنجا كه شورا آن از داد !خداوندابودم آنان از يكي نيز من
قرينم كسان چنان با كه آنجا تا داد روي شك اولي با من مقام
پرواز به نشيب و فراز در آنان با پرنده همچون همه ، اين با.پنداشتند
از طرفداري به ديگري و گرديد كينهتوزي گرفتار يكي اما كردم ، ياري
ناپسند را گفتنش باز كه داد روي ديگر حوادث نيز.برخاست خود داماد
...رسيد قوم آن سومين به نوبت باري.ميدانم
از رنجدوري اودر شكيبايي ،(ع)علي سكوتامام ساله دوره 25 تمام در
كه وقت هر رو ازايناست اسلامي جامعه اونگران بلكه نيست شخصي حق
آنان به را مصلحت و كرد نصيحت و داد تذكر را وقت خلفاي يافت فرصت
دلسوزي با (ع)علي امام چون هم مخالف جناح يا رقيب كدام.نمود گوشزد
ميپردازد؟ رقيب ياري و امداد و راهنمايي و نصيحت به شفقت و
نصب از پس وقتي ميكند نقل(ع)علي حضرت نزديك خويشاوند زبيربنعوام ،
و آمد مدينه به مكه از علي و پيامبر عموزادههاي از يكي اول ، خليفه
او به امام خواند ، هاشم بني و علي ياري به را مسجدمردم ميان در
چنين ديگر فرمود دستور و كرد منع كار اين از را واو داد پيغام
.است بهتر ديگر چيز هر از دين سلامت زيرا نگويد ،
را مدينه خواهي اگر:گفت و آمد (ع)علي نزد به ابوسفيان وقتي همچنين
كاري همانا:داد پاسخ او به (ع)علي امام.كرد پرخواهم سواران خيل از
من با (ص) پيامبر همانا و نيستيم آن اهل كهما كردهاي اراده را
.پايداريم عهد همان بر همگان ما و است عهديفرموده
با افتخارآميز ، شايستگيهاي آنهمه با (ع)علي اميرالمومنين همينكه
:دارد مسلمين وحدت براي او نگراني دل از نشان كرد بيعت اول خليفه
(نهجالبلاغه نامه 62)كردم بيعت...برگشتهاند دين از عدهاي ديديم چون
ارائه با غيرمستقيم طور به نخست ، خليفه خلافت زمان در (ع)علي امام
نقش جامعهاسلامي ، سرنوشت به نسبت مسئوليت احساس با و لازم ارشادات
به دوم خليفه خلافت نسبتاطولاني دوران در امر اين و.داشت مهمي بسيار
عمر نبود علي اگر گفت مختلف مواضع در(ع)علي درباره او كه بود حدي
.عمر لولاعليلهلك:هلاكميشد
نظر مسائل ، ديگر يا جنگي خصوصمسائل در (ع)علي از عمر گاه هر
وهر ميداد نظر دلسوزانه و دريغنميكرد (ع)علي ميخواست ، مشورتي
وقتي.بارميآمد به موفقيت و ميشدپيروزي اعمال (ع)علي نظر گاه
كمك به خود ايران برايفتح جنگ در كه پرسيد (ع)ازعلي دوم خليفه
ارائهدلايل با امام تعيينكند ، را فرماندهاي يا سپاهرود
امام كه همين.نيزپذيرفت او و بازداشت رفتن از را عمر دلسوزانه
خويش حق مكرر غصب از كه تلخكاميها همه عليرغم (ع) ابيطالب عليابن
مركز از خارج به وي سفر هنگام به را دوم خليفه جانشيني بار سه داشته
وحدت و امتاسلامي مصالح به ايشان اهتمام شدت از نشان خود پذيرفته
.دارد مسلمين
آن از آشكارتر سوم ، خليفه زمان در اختلافات ، رفع براي علي تلاش اما
در طبع مناعت با (ع)علي.باشد داشته تحليل و توضيح نيازبه كه است
به مشفق پدر و منصف داور همچون ميشد ، واقع عثمان عليه كه شورشهايي
منصب اين آورد نظر در بيآنكه ;ميبست كمر فتنهها رفع و اختلاف حل
دستگاه از بخصوص (ع)علي كه كدورتهايي همه وجود با.اوست خود شايسته
و ميكرد حكم شورشيانمصلحانه و خليفه ميان در داشت ، خلافت سوم دوره
در(ع)علي.بود پراكندگي و وتفرق آشوب از جلوگيري تمامتلاشش
شده دستگاهخلافت جانب از كه عليرغمعهدشكني عثمان ، خانه محاصره
نتيجه به كه طرفينداشت بين ميانجيگري و دروساطت سعي هم باز بود ،
طريق از و نرسد قتل به خليفه كه كرد بسيار تلاش علي.نرسيد مطلوب
و مدينه شورشيان كه چرا فرستاد آب شده ، محاصره خليفه براي فرزندانش
فرزندان به (ع)علي خليفه ، قتل از پس.بودند بسته او بر را آب اطراف ،
پرخاش شد معترض سخت بودند مامور خليفه منزل محافظتاز به كه خود
.داد انجام اسلامي وحدت راهحفظ در فقط را بزرگي اينهمه و كرد
عذري هيچ و آوردند هجوم (ع)علي خانه به مردم عثمان ، قتل از پس وقتي
پس.آورد پيش جماعت بيعت براي را خود دست ناچار به نپذيرفتند او از
شورانگيز هجوم تنهاصحنه عليابنابيطالب ، با بيعت صحنه پيامبر رحلت از
.است عمومي
اسلامي جامعه بود ، نگرفته دست در را خلافت زمام (ع)علي اگر ميداند خدا
.ميشد تفرق و تشتت دچار چقدر
جنگ به جمل جنگ در و شكستند پيمان گروهي او خلافت عهد در چه اگر
صفين فتنه دنيا ، حكومت طمع به و ورزيدند فسق ديگر وگروهي برخاستند
ديگر گروهي و ساختند وارد انشقاق ضربه اسلام پيكر بر و كرده برپا را
كسي چه اما;برپاكردند را احمقانهنهروان غوغاي و آشوب جهالت ، سر از
اين مهار منشانه ، پارسا تدبير به و نميشد خليفه (ع)علي اگر ميداند
فرقه چند به اسلامي جامعه نميگرفت ، را چموش و رميده گسيخته افسار شتر
براي (ع)علي تلاش حال ، اين با.ميشد منشعب شعبه چند به و متفرق
و قاسطين طايفه سه هر برابر در وحدت حفظ و خونريزي از جلوگيري
شكيبايي و بزرگي از باشكوهي حماسه چنانكه هم ناكثين ، و مارقين
وقوع دردناك تراژدي است ، اسلام مصالح و مسلمين وحدت حفظ جهت دلسوزانه
امت بزرگ خانواده در خانوادگي نزاعهاي و تفرقه و اختلاف اجتنابناپذير
.هست نيز اسلامي
به فرقه دو هر و است سنت اهل چهارم خليفه و شيعيان اول امام (ع)علي
آمده كرات به جماعت ، و سنت اهل اخبار ميان در.معترفند وي فضيلتهاي
(ابنابيطالب علي اقضيالناس) است ابيطالب عليابن داور بهترين كه است
اعلمالناس) است دين بهعلم ايشان آگاهترين و مردم داناترين او و
بر اسلام در او سبقت و (ابيطالب افقهالناسعليابن عليابنابيطالب ،
كهدر علي ماده ذيل كنوزالسنه ، مفتاح به شود رجوع).آشكاراست همگان
(.است آورده (ع)دربارهعلي را سنت اهل معتبر روايتها نشاني آنجا
در است ، بوده وحدت حفظ قهرمان خود زندگي در (ع)علي كه همچنان پس
دانشمندان.شمارميآيد به مسلمين وحدت از رمزي اسلام ، تاريخ سرتاسر
مسلمين درميان معارف و علوم سرچشمه كه گاه آن سنت ، پژوهندگاناهل و
به را رشتهها اين سر زمينهها ، تمام در و جا همه در ميگيرند ، پي را
،... و كلام و نحو و تفسير و فقه در.ميرسانند (ع)عليابنابيطالب امام
شهر اودروازه و عليابنابيطالباند علم خوان خور روزي نهايت در همه
.اسلام پيامبر علم
و نيامده هم گرد همدلي و وحدت روش نماد و رمز برگرد فريقين كه شگفتا
.پرداختهاند او سر بر جدال به بيشتر
و دارد نياز وحدت به ديگر روز هر از بيش اسلامي وامت اسلام جهان امروز
در او اساسي نقش و (ع)علي بهشناخت ديگر لحظه هر از بيش رو اين از
.محتاجاست اسلامي وحدت
جنگ حضرت آن اگر بدانند بايد (ع)عليابنابيطالب امام پيروان و شيعيان
ذوالفقار انديشهاي بيهيچ ميديد ، ومسلمين اسلام صلاح به را كسي با
قاسطين ارشاد و راهنمايي و نصيحت از همچنانكهوقتيميكشيد نيام از
آشوب و فتنه گسترش از جلوگيري براي شد ، نااميد وناكثين ومارقين
اما.ننمود درنگ عدالت شمشير كشيدن در و نكرد ترديد هيچ تفرقهافكنان
كوتاهي خلافت ارشاد و كمك در اسلام عاليه مصالح حفظ براي عكس ، به اگر
اختلافات بهانه به كه است مقتضي عاليه مصالح همان نيز امروز نكرد ،
احياي جهت اسلام بزرگ امت برابر در تاريخ كه فرصتهايي فقهي ، يا كلامي
از الهام با و ندهيم دست از است داده قرار اسلامي تمدن مجدد
از اسلامي جامعه همبستگي و همدلي جهت در اسلامي وحدت حماسه باشكوهترين
مظلومترين بر ستم در نيز ما اينصورت غير در ;نكنيم فروگذار تلاشي هيچ
.بود خواهيم شريك و بشرسهيم تاريخ قهرمان
:پانوشت
:ميگفت (ص)مسجدپيامبر در كه است شده انصارينقل ارقم زيدبن از
:به رك)نميكرد مخالفت هم يكنفر حتي برميگزيدند را (ع)علي اگر
قائدان ، اميركبير اصغر تاليف ،(ع)ابيطالب عليبن مواضعسياسي بر تحليلي
(ص 78 1375 ،