ششم ، شماره 1462 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 18 يكشنبه 28
|
|
شخصا را نامه اين لطفا وزير آقاي
!...بخوانيد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
راه ، آغاز در و اسلامي ارشاد و فرهنگ تدبير با وزير با دارم سخني
اختيار در حق رابه بوم و مرز اين انديشه و هنر و سكانفرهنگ كه اينك
انتهاي از.بگويم را ناگفتهها بعضي ميخواهمتا اجازه گرفتهايد ،
به محكوم سرما جور از بادامكه شكوفههاي شهر از مينويسم ، دردبرايتان
كه شهري پر ، از و بيبال شاپركهاي شهر ساوجي ، شهرسلمان از مرگند ،
نكنيدكه خيال.ميكارند يخ گل جايش و دروميكنند را جوانانش احساسات
قصد كه نپنداريد ادبيدارم ، نامه يك نوشتن و واژهپردازي قصد
قسم...طيبهاولياءا روح به.دارم را كلمات بازيبا و حماسهسرايي
از كهديگر زدهاند ما انديشه شيشه بر سنگ ديدهايم ، آنقدر بيمهري آنقدر
كه مينويسم برايتان شهري همان آرياز.بيزاريم واژهپردازيست ، هرچه
يادواره كه شهري برگزاركنند ، را ساوجي سلمان جهاني كنگره قراراست
خود به ازدردش هنوز كه يادوارهاي چه اما.كرد رابرگزار ساوه شهداي
برايتانبگويم؟ كجا از ميپيچيم ،
همه اين گنجايش نامه اين نه بنويسم برايتان درد كدام از وزير جناب
نميدانيد.را ستم كنم رها ناگفته ميآيد دلم من نه دارد را بيمهري
.شهر اين جوانان با است كرده چه ساوه ارشاد اداره اين
شعر چهارچوب متفاوت برنامه باپنج سال پنج از كمتر مدت در رئيس پنج
به رو شهر اين در شعر شعلههاي پاشاندهاند ، هم از كلي به را شهر اين
شعر ازشب خبر نه شهر اين در كه است بيشتر ماهيا شش مدت.خاموشيست
در درد ساله چهل مردان قدر به اينشهر جوانان ادبي ، انجمن نه است
انجمني است آمده ايناداره مسئول عنوان به هركسي البته.دلشاندارند
راه يااگر ندادهاند راه را جوانان يا ؟..چهبگويم اما داده تشكيل
را درد كدامنكنند گفتن شعر ديگرهوس كه كردهاند كاري دادهاند
.استاد اصطلاح استادانبه از يا بگويم تجربه كم مسئولين بگويم ، از
اين شعر از جذابتر كهشعرهايمان چيست ما جرم عزيز ، مهاجراني جناب
شعر انصاف سر خدااز رضاي محض و بيائيد است؟ اصطلاحاستادانمان به
كه هم يكبار و كنيد مقايسه ديگر بااشعار را شهر اين جوانان
ما اختيار در را وقتطلاييش از ذرهاي تا كنيد انتخاب را شخصي شده
عشق وطنخويش به هم ما هستيم ، ايراني هم ما آخر.بگذارد جوانان
ما خود از هم يكبار.داريم رادوست خاك اين هم ما ميورزيم ،
روز هربشنويد خودمان ازدهان را ما دل حرف تا كنيد دعوت درجلساتتان
اما جوانان مورد در جلسه روز هر جوانان ، مورد در روزنامهها عنوان
يكبار !شود برنامهريزي آنها مورد در است قرار كه جواناني خود بيحضور
دلسوز مسئول ما ارشاد اداره است سال چهاربنشينيد ما درددل پاي هم
ما پس كرديم ، خسته را خود فقط نوشتيم نامه هم كجا هر به.ندارد
ادبي انجمنهاي كه است اين نه مگر.بخوانيم كه براي را شعرهايمان
تهران از بودن دور جرم به بايد ما آيا ميشود اشعار تكامل و رشد موجب
ارشاد محترم كل مدير براي كه را نامهاي باشيم؟ ديگران رشد شاهد فقط
پست وزارتخانه براي هم را آن رونوشت و فرستادهايم مركزي استان
سردارانشهيد يادواره از چرا بدانيد تا بخوانيد را نامه آن.كردهايم
ميليوني بيست انتخاب زمان ماتا وزير جناب.داريم دل بر داغ ساوه
گفتند صدا يك ميليونقلب بيست وقتي اما بوديم نااميد خاتميكاملا آقاي
مجلس پشتتريبون شما وقتي و كرد گرم را دلمان ازاميد جرقهاي (خاتمي)
وآنجا شديم گرمتر دل كرديد دفاع خود وآرمانهاي خود از بيپروا آنگونه
آنجا دهيد ، انجام كشور فرهنگ كاريبراي تا ميآييد شما فهميديم كه بود
مهاجراني جناب.سالهماييد چند و چندين گمشده آن شما كهفهميديم بود
خداقسم به ولي گرفتهايم را وقتتان خيلي كرديمشايد صحبت زياد
ما دست از ديگري كار كه چهكنيم.نوشتههاست اين از بيش دردهايمان
كردهايم دراز شما سوي به تمنا دست ساوجي جوانان ما كه حالا و نميآيد
ما براي پنجرهاي.دهيد نجات نابلد نافرهنگان اين دست از را ما
.پاكيم خاك اين فرزندان هم ما آخر شود باز آفتاب به رو كه بفرستيد
.ميكشيم كوچك شهرستانهاي به را هنر و شعر دامنه گفتيد خود شما
و بازنگردانيد خالي را ما شده دراز دست حق حضرت خوشايند ومحض بيائيد
كه ندهيد ارجاع كساني آن به گذشته مسئولين مانند را ما نامه اين
اداري مراتب سلسله شده كه هم يكبارشدهايم گزيده همانها از بارها
.ارادت اداي و خير دعاي با كنيد ، عمل مستقيما گرفته ناديده را
ساوه شهرستان شعراي از جمعي