ششم ، شماره 1463 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 19 دوشنبه 29
|
|
رمضان شهيد:تعزيهء و شبيهنامه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ماه دگر آمد ساقيا:باب در تاملي ;مومنان امير شهادت انگيزه به
صيام
جام دو يك از دل ديوانه مرا كن
ديوانهاي دل خواهم خدا كز
مستانهاي گريه هاي هاي
عناصري جابر دكتر:انتخاب و نوشته
صيام ماه دگر آمد ساقيا
جام دو يك از دل ديوانه مرا كن
ديوانهاي دل خواهم خدا كز
مستانهاي گريه هاي هاي
بود جان چشم ز مستي گريه
بود مردان بهرشه كز خاصه
تعزيه مجلس -لميزلي صحنه نمايش زيباترين اين شبيهخواني ، قلمرو در
مجالس زينتبخش ،(ع)ولي علي داور ، حضرت برگزيده شهادت به مربوط
ايناست شبيهخواني ، مجلس اين در كلام جان.است رمضان ايام در عزاداري
انتظار در مباركبيصبرانه ماه اين شبهاي از شبي در رمضان شهيد كه
سو يك به خاكي جهان اين رباط كهنه در تن خلعت تا است ملايك بانگ
يار وصل به و برد جانان آستان به را خويش نغمهخوانجان مرغ و بگذارد
به را خود شهادت شبيهنامه بيت شاه رمضان ، شهيد پس.آيد نايل ازلي
:كه ميخواند جلي صورت
ولي علي تو ، مراپيك خوانده كه منم يزلي لم كردگار اي ستايشت كنم
بيهمتا كردگار اي من ز واقفي تو
دغا قوم دست ز كشيدم كه ظلمها چه
بستند رسن ظالمان مرا پاك گلوي
بشكستند چگونه ببين ترا وكيل دل
:من خداي اما
شما رضاي در است شرط همه ما ، رضاي
ما گردن به عبوديت طوق فتاده
بنده آن (ع)علي شبپرههايمدينهالعرب ، و خفاشان ظلم ديجور شب در آري
ضرب به كه دانست پيشداوري ، و آشنايي غيب و آگاهي مرگ به -خدا خاص
.كرد خواهد خسته جان زودي به مرادي قبيله از دني مردي شمشير
به وصول بيقراراشتياق پرنده منبعالانوار ، و الاسرار جامع آن پس
روانه ذوالجلال حضرت آستان سينهبه قفس از را ماندگاري ابد آشيان
مينوي كيهان گلستان به خاكي جهان اين خاكستان از پرواز اذن و ساخت
.درخواست را ،
و كرمنافراخواندند قاف به را او گلبانگي به برين ، عرش كروبيان
:پرداخت ابدي و ازلي معشوق با مناجات به (ع)علي
يزلي لم خداوندگار كريم اي كه
عربي محمد فراق ز سوختم كه
كرد فگارم امين رسول فراق غم
كرد بيقرارم جداييش ، درد ز فلك
فردا شافع داد من به كه خبر آن به
خدا حكم به مرا امشب ميدهد نتيجه
دون ابنملجم ضرب از كه است شب همين
گلگون چهرهام خون از شود محاسنم
شوند يتيم من طفلان كه است شب همين
شوند اليم و بيمونس و بيكس و يتيم
صورتهاي از صوري به شبيهخواني مجالس آغاز تعزيهشناسي ، ديدگاه از
سوي از است خداوند با مناجات يا كه ميگيرد انجام خواني ، ديباچه
پروردگار حضرت درگاه اينعزيزان وشكايت شكوه يا و اولياء و انبياء
و وتوبه شرحتسليم يا و ناهنجار مردمجاهل و كجمدار ازفلك است
.حضرتبينياز آستان به است اشقيا روسياهي و پشيماني
اين بر مبتني تعزيه مجالس از مجلسي هر شروع كه باشد يادمان پس
مناجات به نخست مولا نيز ، (ع)امير وفات درتعزيه و قراردادهاست
قمر زينب حضرت -بنيهاشم عقيله -او نازدانه دخت سپس و ميپردازد
:مينالد فلك دست از نقاب ،
ميخواهي؟ چه بينوا من ز دگر فلك
ميخواهي؟ چه خيرالنساء ، حضرت بنت ز
(ع)علي مولا كردهاندكه نقل رمضان ، شهيد شهادت شرح در وقايعنگاران ،
سفره سر بر فرزندانش از خانهيكي در را رمضان شبهاي از شبي هر
دخت ميهمان خوردن ، ضربت شوم شب در را آنحضرت برخي.مينشست افطار
تعزيه ، مجلس تحرير در نگاري شبيهنامه و دانستهاند كلثوم ام عزيزش
:است برداشته پرده (س)زينب حضرت با شب آن در بزرگوار آن گفتگوي از
:است چنين محاوره اين شرح مرسوم شبيهنامههاي در
زار زينب اي برم پنهان بيا.:(ع)امير حضرت.
افكار؟ دل اياباب فرمايش چه.:(س)زينب حضرت.
رويت سير بينم به پنهان بيا.:(ع)امير حضرت.
مويت؟ آشفته پدر بينم چرا:(س)زينب حضرت.
ميهمانم امشب دختر اي تو به.:(ع)امير حضرت.
جانم به دردت سخن اين مفرما.:(س)زينب حضرت.
كن ياوري يتيمان بر من از پس.:(ع)امير حضرت
كن ياوري را ما كوفه در پدر.:(س)زينب حضرت.
دختر است قدر شب امشب ، بدان.:(ع)امير حضرت.
تر شود خون از من ريش ببايد
زار زينب اي دخترم ، اي برو
افطار بهر مهيا كن طعامي
گردي خراب فلك واي اي.:(س)زينب حضرت.
گردي كباب غم ، ورطه در
يكتا عزيز عرب ، ماه اي
مهيا نمودهام ، افطار
فرجام نكو ايا ديدي تو كي.:(ع)امير حضرت.
طعام رنگ دو از سفره يك به كه
افطار كند تو باب مرتضي
بردار يكي خورش ، رنگ دو زين
دختر اي شير ظرف بستان
حيدر نمك با نان ميخورد
بياد دهاننگذاشته ، بر نان لقمهاي هنوز بطحا ، و يثرب امير اما
رخي با قدر شب همان در ميافتدكه گرسنگاني و زنان بيوه و يتيمان
و برميگيرد نان انباني.بودند گشته كوفهخاكنشين خلوت كوچههاي در زرد
:ميگويد خود به خطاب و ميافكند برصورت نقاب
نان و آب اين حرام بادت علي يا.:(ع)امير حضرت.
زنان بيوه مگر يادت از رفته
دگر بار يك است قدر شب چون
سر به سر يتيمان احوال بر من
حالشان پرسم به رفتن بايدم
احوالشان جفا از شد سرنگون
بايد او خود فرارسيدهو رحيل موسم كه ميآورد بياد مولا كه اينجاست
:نمايد رحيل عزم ابدماندگاري سرزمين سراي و صحن به ميهماني به
دارم ميزبان ملاقات شوق كه بس ز.:(ع)امير حضرت.
دارم آن از بيطاقتي همه اين خويش به
به رخ گاهي.بود وحدت پيمانه مست (ع)علي دادگر ، عشق ميناي از شب آن
كردش عرضداشت خاكيان ديدار ميل زماني و ميگرفت كروبيان سوي
جگر خونين زينب
دادگر خداي نور اي گفتش
تو افعال از و خويش از توبيخودم حال از حيرتم اندر امشب
.عيان سحرگردد مطلب اين سر:فرمود جوابش در راز اقليم پادشاه
:فرمود (س)زينب حضرت به آنگاه
المپرور زينب اي تو جان فداي.:(ع)امير حضرت.
دختر اي بياور را حسن و حسين برو
بصر ديدههاي نور شما فداي شوم.:(س)زينب حضرت.
پدر نزد به شما بزودي شويد روان
شيوه به و ميآيند پدر خدمت به (ع)حسين امام حضرت و (ع)حسن امام حضرت
:ميخوانند چنين است ، شبيهخواني در مرسوم شيوههاي از كه جفتيخواني
بناداري؟ چه باز فلكا ستيزهگر
داري؟ مرتضي بهر از سر زير حيله چه
:گويند بلافاصله
خوابي غصه از ديدهايم پدرجان.:(ع)حسنين.
جوابي گويم تا سازيد بيان.:(ع)امير حضرت.
بود روان غم از هوا در سريري.:(ع)حسنين.
بود جان خسته اين تن آن بدانيد.:(ع)امير حضرت.
جان پدر غم ، از زديم سر بر بدان.:(ع)حسنين
دوران به شب فردا دو هر يتيميد.:(ع)امير حضرت.
مضطر گرديم ما مپسند پدر.:(ع)حسنين.
حيدر مرگ ، از غير چاره ندارد.:(ع)امير حضرت.
زاريم و خوار كوفه شهر در پدر:(ع)حسنين.
نداريم سر بر كسي و غريبيم
من دامن از دست بردار حسن.:(ع)امير حضرت.
شيون و افغان مكن ديگر حسين
چشمان نور اي بيا زينب ، بيا
احسان ز نوجوانانم اين ببر
ناخدايزمان ايجاد ، كشتي به اي تو.:(س)زينب حضرت.
مرگ از كه است واقع طوفان؟چه ميكني گريه از همه اين چيست ز
امشب؟ خويشتن
امشب انجمن شمع اي من به خبردهي
ميگويي فراق حديث نوحه به گهي
ميپويي اشتياق ره گريه به گهي
خدا براي كنون محبت و مهر راه ز
فرما بيان را حال اين حقيقت من به
يتيمانم مادر كربوبلا ، به اي تو.:(ع)امير حضرت
گلستانم گشتن خزان وقت رسيد
گردم جدا شما از من كه وقت رسيد
گردم مصطفي همراز و همدم خلد به
مجيد رسول ميهمانيم و نوازش پي
طلبيد را قدر شبهاي وعده لطف ز
دارم ميزبان ملاقات شوق كه بس ز
دارم آن از بيطاقتي همه اين خويش به
جان پدر تو بيرون ، خانه از مرو.:(س)زينب حضرت
ياران برحال احسان ز بنگر.:(ع)حسنين.
حضرت ازآن و ميآويزند او دامن به مولا دردانههاي و فرزندان
مولا امادريابد خويش دردفرزندان و ايستد باز رفتن از كه ميخواهند
در اين از بيش را دوست حضرت:ميفرمايد پس.است كرده جزم عزم
عالم به من راهنماي عرشيان و است منتظر...رسولانميگذارم انتظار
.ميشود روانه مسجد سوي به مولا.هستند عرش بهار هميشه
راز اقليم خسرو چون الغرض
نماز در مسجد به در از برون شد
كردگار ولي شد مسجد به چون
آشكار ولايت اسرار كرد
كرد انوار از پر مسجدرا صحن
كرد بيدار يك به يك را خفتگان
به و عشقميخواند مصلاي در كه نمازي به.ميبندد نماز به قامت مولا ،
...ا الا اله لا ان اشهد:ميرسد گوش به مهر ماذنه از كه اذاني
با نياز و بهراز همدمي به تا ميخواهد مسجد در حاضران از مولا پس
:بپردازند ازلي معشوق
كبار و خرد ز من انصار و مهاجر ايا.:(ع)امير حضرت
بيدار مواليان اي نماز بهر شويد
...وليا علي اذان صوت صداي.:(س)زينب حضرت.
بيهمتا خداي اي دلم ، و بگوش رسد
گام زمين تراب بر برين عرش از ملايك خيل با امين جبرييل كه اينجاست
:ميزند فرياد سراسيمه و هراسان و مينهد
سر به كنيد غم خاك ملك گروه ايا:جبرييل
يكسر زمين بر بياييد چرخ زاوج
محراب دامن به دم اين در ستاده علي
وهاب قادر بدرگاه نماز كند
علي نماز آخرين بود نماز همين
جلي صوت به گو تكبير ملايكه ايا
اكبر...ا اكبر ، ..ا اكبر ، ...ا اكبر ، ..ا
است دم همين سرنگونگردد افلاك كه است دم همين.:مرادي ملجم ابن.
گردد خون ز پر محراب كه
شرير لعين من بغضش و كينه روي ز
شمشير كين از خدا شير بتارك زنم
واي اي شدكشته اميرالمومنين.:كنند شيون ملك خيل با جبرييل.
واي اي كشته شد دين و دنيا مه
شد؟ كشته ياران كرار حيدر:گويد كيست.:(س)زينب حضرت.
شد آغشته خون و خاك ميان در سروش قد
شد كشته قنبر آقاي مرتضي ، شيعيان.:جبرييل.
شد آغشته خون و خاك ميان در سروش قد
زينبريختند فرق بر شيعيان اي غمم خاك:(س)زينب حضرت.
دارد ادامه