ششم ، شماره 1463 سال ژانويه 1998 ، دي 1376 ، 19 دوشنبه 29
|
|
ربالكعبه و فزت روز يادداشت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
،(ع)علي اميرالمومنين موليالموحدين ، شهادت اندوهبار ماجراي
و شقاوت شمشير كه ضربهاي زيرا.است مسلمانان حيات صفحه اسفانگيزترين
فرود امامت سرسلسله فرق بر اسلام ، روح از بيگانه مغز خشك آن جهالت
از را بيچارگي و ورنج تفرقه از اسلام امت نجات بارقههاي آخرين آورد ،
بر پراكندگي و جنگ و رنج و مصيبت پي از مصيبت پس آن ازبرد ميان
.شد ثبت تاريخ در شده ، ريخته زمين بر بيهوده خونهاي از بستري
خدا از را خويش مرگ بارها فاجعه ، فرارسيدن از پيش خود ،(ع) علي
دعا ربوبي درگاه در نوشدارويي آرزوي همچون را وصل طلب و خواسته
اما ;بود فرموده بيان و پيشگفته بارها نيز را امت سرنوشت.ميكرد
زر اصحاب و خوارج و سوداگران كه بيهوده و گنگ هياهوي آن در بهراستي
روشنگر فريادهاي شنيدن ياراي را گوشي هيچ بودند ، آورده پديد زور و
.نبود امام
در نيز و داشت ، خود زمان دانش و حكمت در مرتبهاي چنان ،(ع) علي
با قياس در فقط كه بود آورده بهدست درخششي و سبقت ايمانچنان مراتب
سخن و بود وحي حامل پيامبر آنكه جز يابد ، نمود ميتوانست (ص)پيامبر
انحطاط و زوال اينهمه با.ميشد ختم ايشان به انسان با خداوند گفتن
اين آنان كه بود غلبهكرده پيامبر امت ايمان و عقل و روح بر چگونه
درنيافتند؟ امام وجود روشناي در را آفتابگون درخشش
تابش ديگر ميافكند ، سايه جانها بر شيطاني و اماره نفوس كه هنگامي
.سازد بيدار را يخزده و فسرده جانهاي نميتواند نيز آفتابامامت
براي تاريخ ايام بدترين گويي و است متفاوت قابليتروزگاران و ظرفيت
مردمان شقيترين و بود شده برگزيده فرزندانش و اميرالمومنين حضور
.بودند گرفته قرار اعتقاد و ايمان و عشق عرصه ابرمردان آن روياروي
براي و داشت بشري حقير طاقتهاي از فراتر صبري و پايداري كه ،(ع)علي
بود ، كرده سكوت گلو در استخوان و چشم در خار سال وحدتامت ، 25 حفظ
را خلافت جامه سوم ، خليفه كشتن و مدينه به مسلمانان هجوم با سرانجام
بر اينگونه اسلام ، امت كه بود بار نخستين پيامبر ، از پس.كشيد دوش بر
سنن و قرآني پيمانهاي بر (ع)علي اگر حال اين با.ميكرد اجماع امري
زمان گذرنبودند (ص)محمد ياران امت ، اين ديگر ولي بود ، استوار نبوي
روز به چنان (ص)محمدي آيين اصول و سنن رفتن ياد از و وسوسهها رسوخ و
راههاي به پريشان رمهاي همچون اشارهاي اندك با كه بود آورده ايشان
.ميرفتند مختلف
بهانههاي به بيعت برداشتن و امت سلك از خروج بيراههها ، اين از يكي
پاي گرفتند ، پيش در امت نمايندگان مغزترين خشك كه بهانهاي.بود واهي
.بود حقايق آشكارترين برابر در آن تاويل و دين ظواهر بر فشردن
عدالت و حقيقت اسوه بر زور با نميتوانند قاسطين و ناكثين كه هنگامي
آنانند فعل آلت كه خشكمغزاني و متقشران آنگاه شوند ، پيروز حكمت و
هوسهاي و تمام را آنان كار تقوا و تقدس لباس در و مينهند پيش پاي
.ميرسانند فرجام به را آنان
سخن خويش معبود با همواره كه محرابي در شد ، جاري زمين بر (ع)علي خون
جهل ، و كين به آغشته ضربت اين.ميسود آستانش بر نياز سر و ميگفت
اما ;وربالكعبه فزت:فرمود كه بخشيد ، تحقق را امام وصال آرزوي
آن جانشين نميتوانست ستارهاي هيچ كه برگرفت اسلام آسمان از را آفتابي
به وي روياروي روزگار ، شيران زيرا نشد ، كشته جنگي هيچ در امام.باشد
از و رسيد شهادت به نماز هنگامه در بلي ميشدند ، بدل حقير روباهاني
.عدله لشده عليبنابيطالب كهقتل ناليدند حسرت به كساني پس آن
.باد تسليت جهان آزادگان بر متقيان مولاي و فتيان اسوه شهادت سالروز