ششم ، شماره 1469 سال ژانويه 1998 ، بهمن 1376 ، 27 شنبه 7 سه
|
|
بيننده با عاطفي ارتباط
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بامداد نگارخانه شهرياربيگيدر نقاشي آثار به نگاهي
است ، مشترك نكته يك در متفاوت وابزار سبك رغم به مايهها نقش
به آثار بعضياز هرچند شكنندگي ، و ظرافت درعين بافت و خطوط استحكام
هنرمند درون با كمتري آميختگي از نقشمايهها و بقيهنيستند قوت و قدرت
.برخوردارند
درنگارخانه بهمن تا 15 از 11 بيگي شهريار نقاشي آثار از نمايشگاهي
.است شده برپا بامداد
وشعر عكاسي زمينه در نقاشي بر تهران ، علاوه متولد 1341 بيگي شهريار
غوطهورلحظههاست ، صداي شگفتي سكوت انتهاي كتابهايدارد فعاليت نيز
وي كارهاي ازجمله صدا سكوتبيصدايي وهمهمه نميشنود راهيچكس سكوت
پخش)صحرا فيلمتركمن در وي وعكاسي عكس نمونه از و است شعر درزمينه
.كرد ياد ميتوان(اسلامي جمهوري سيماي از شده
واقعگرا نگاهي با نقاشي ، مختلف روشهاي تجربه سرگذاشتن پشت از پس وي
بهكار مدرن شيوه در را وجودش لحظه به لحظه تلنگرهاي طبيعت ، از
.ميگيرد
نو نگاهي با اويافت ميتوان را وآبستره كوبيسم پاي رد تابلوهايش در
گرفته كار به خود انديشه بيان جهت در را تصوير محتواي و فرم خط ، به
ازطريق درواقع.است پرداخته پسزمينه بافت و تكنيك مقوله به كمتر و
ارائه را جهان اين در رويت غيرقابل فضاي نوعي هنري ، بصري مباني
تركيببندي با كامل ، وحدت در تكنيك و رنگ كمكتخيل ، با.ميدهد
انديشههايماورايي و ماوراء به را چهارمما بعد جستجوي در سيال فرمهاي
.ميكشاند خويش
بافت ، .ميدهد قرار واحد و آرام فضايي ايجاد براي بهانهاي را اشياء او
ما.نمايشميگذارد معرض به را غريزي حسيو ساختار آثار عمق و فرم
.كنيم مشاهده تابلو در بصريرا عناصر پيچيده و روابطتودرتو ميتوانيم
چهار حتي بعد سه گويا برخورداراست ، برجسته بافت از و تابلوهااكريل
وهارموني فرمها و هستند درونگرا آثارشبهشدت.كرد حس ميتوان بعدرا
.ميافزايند ايندرونگرايي شدت بر رنگي
بلكه نيست ، هميشگي فضاهاي از استوار پايهاي او براي فيزيكي ، جهان
تابناكترين از يكي كه عرفان.است دايمي جهشهاي از سيال مجهولهاي
هنري و فكري پديدههاي بسيارياز موجد و موجب است ، بشري انديشه تجليات
ازطريقعلم حقيقت ، ادراك بهامكان اعتقاد بيانگر آثارش.ويميباشد
.معقولميباشد و عاقل اتحاد و حضوري
عشق هستراه راهي آن به نيل و حق جمال دريافت براي اگر او بهاعتقاد
و تصاويريساده در را ظهور اين وذاتيميداند كمال و ذاتي ظهور را
موجودات همه:ميگويد تصاويرش با او نشانميدهد ، طبيعت از بيتكلف
تولد ، از نابودي و ازآفرينش چرخهاي در پديده هر دائميهستند ، درگذري
ندارد ، وجود فنايي و اصلدوام در.دارد قرار دوباره وتولد مرگ
طبيعت در است ، تعادل خوددر ضد با چيزي ره كه ميشود چنينتصور
متولدلحظه لحظه ، هر نيست دوامي آنرا و است زودگذر زيبايي اطرافشكل
.دارد را لحظه فقطهمان فرم لحظه هر و است بعدي
مات و تيره هارمونيهاي از پسزمينهها تابلوهايش از برخي در
و گرم لحن رنگمايهها ، تقابل از صحيح استفاده اما برده ، بهره
و سنتي مفاهيم با او.است كاسته آن تيرگي و سردي از هنرمند صميمانه
صرفا دنيوي ديگر مثلهرچيز را رنگ و كرده بازي رنگها با عرفاني
عموما كه حقايقي يابراي و خود فكري حالت بيان تمثيليبراي
.ميداند است پذيرفتهشده
اصولا ميباشد ، وي تابلوهاي اصلي نمود است الف نمايانگر كه عمودي خط
الهيبهكار و بشري اشياء همانندي براي الفبا حروف اعصار سراسر در
فنا خداوند ذات در كه عاشقي از است استعارهاي كه است شده گرفته
.ميشود
با معمولا ميكند ، فضاها بازي را اصلي اونقش تصاوير در خط اصولا
عمودي خط يك با ايستاييكمپوزيسيون ، و ميشوند افقيجابهجا خط يك
.ميدارد بيان را زندگي و حركت اصلي هسته منحني خطهاي و ميگيرد بعد
استحكام است ، مشترك نكته يك در متفاوت ابزار و سبك بهرغم نقشمايهها
و بهقدرت آثار از بعضي هرچند شكنندگي ، و ظرافت عين در بافت و خطوط
هنرمند بادرون كمتري آميختگي از نقشمايهها و نيستند بقيه قوت
حساب فضاهاي وايجاد رنگها تضاد از استفاده درمجموع اما.برخوردارند
باوزني عميق و ظريف نگارههاي آفرينش منجربه مناسب ، وتركيببندي شده
اجزاء همسازي تابلوها ، در توجه مورد ازنكات يكي درواقع.است شده شاد
از استفاده.است آثارشده در متعادل و يگانگي كهموجب است يكديگر با
با است توانسته و اضافهكرده تابلوها رونق به توصيفاتعرفاني
.كند احساسيبرقرار و عاطفي مخاطبشارتباطي