ششم ، شماره 1470 سال ژانويه 1998 ، بهمن 1376 ، 28 چهارشنبه 8
|
|
سوگصميمي در
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
مفخم صميمي كامبيز رفته ، دست از هنرمند از يادنامهاي
پرتلاش هنرمندانتوانا ، ديگراز يكي ديماه ، جمعه 19 سحرگاه ;اشاره
.شتافت باقي جهان به و بربست فاني جهان اين از كشوررخت كمنظير و
را حرفهاياش زندگي داشت ، سال فوت 45 زمان در كه مفخم صميمي كامبيز
عروسك ، ساخت عروسك ، طراحي حياتش زمان در و كرد شروع سال 51 حدود از
سريالهاي تئاترها ، از بسياري لباس و صحنه طراحي كارگرداني ،
از يادبودي انگيزه به.داد انجام را سينمايي فيلمهاي و تلويزيوني
پي در بودهاند همكار وي با مدتي كه را هنرمندان از چندتن سخنان وي ،
.ميآيد
با همزمان و سال 1351 از را هنريش كارهاي مفخم صميمي كامبيز مرحوم
با درابتدا وي.كرد آغاز عروسكي تاتر رشته در دانشجويياش دوران
برنامههاي بهساخت آن از بعد و شد هنر وارددنياي صحنهاي تاترهاي
.روآورد سينما و تلويزيون در وبازيگري عروسكي
به.نميگنجد مقال اين در كه است زياد آنقدر صميمي كارهاي فهرست
طراحي و ساخت در همكاري.برد نام ازوي را آثار اين ميتوان اجمال
ساخت و خورشيدطراحي و وجمشيد سليمخان نمايشعروسي عروسكهاي
طراحي و كارگرداني سريالهفتخوان ، و گرگ و پيتر نمايش ماسكهاي
كارگرداني ، طراحي چشمه ، و خرس و چشم برابر در صحنهنمايشهايچشم
و مه و باد و ابر ;تلويزيوني برنامههاي ساختعروسك و طراحي صحنه ،
ولسون ، السون مشي ، اشي وگنجشك باباش ، آقايمبادا و داداش خورشيد ،
شهر;سينمايي عروسكهايفيلمهاي ساخت و طراحي ولباس ، صحنه طراحي
كوچك ، آرزوهاي عروسكها ، گلنار ، پاتالو دزد موشها ،
.پناهنده مجنونو
غمي و فروخورده بغضي با وي همكار قديميترين و همسر مفيد ، هنگامه.
با سال 51 از ما همكاري:ميگويد چنين صميمي مورد در ناشدني وصف
از بسياري در بعد آنبه از و شد شروع وي نمايشهاي از يكي در من بازي
كه شد ما ازدواج به سال 1356منجر در تا بودم همكار باوي كارها
.است دختر و 1 پسر ثمرهآن 2
كه داشتم برعهده را وي كار چند وبازيگري نويسندگي سالها اين در من
و داداش مجموعه خورشيد ، و مه باد و نويسندگيمتنابرو جمله آن از
-داشتم عهده بر نيز داداشرا عروسكگرداني و كهبازيگري -باباش
كامبيز ازببرم نام راميتوانم.. مباداو شعرآقاي و نويسندگيمتن
هم با زندگي از مشكلات تمام وجود با اينكه جز بگويم ميتوانم چه من
.داشتيم بينظيري زندگي و ميبرديم لذت
.بود او دوستي شمردهاند ، خانواده بر برايصميمي كه خصايصي از يكي
صميمي بسيار دوستي مانند كه پدر يك مثل نه فرزندانش با روابطصميمي
.بود خانوادهاش ميخواستبراي و ميكرد كه آنچه هر واو بود
فيلم در وي بازيگران از يكي مفخم كه -كارگردان -رسولملاقليپور.
از دقيقا نميدانم:ميكند ياد ازصميمياينگونه است پناهندهبوده
كه جهت اين به حافظه ، بلكه ضعف بخاطر نه شدم ويآشنا با كجا
به منيكبار.شدهام بزرگ وي با ازكودكي و ميشناسم را وي انگارسالهاست
.بودهام همكار وي با كارگردان بهعنوان هم يكبار و تهيهكننده عنوان
.بود غيرممكن ديگر شخص از انجامش ميكرد من براي كامبيز كه كارهايي
خانواده به او شديد وابستگي نديدم جا هيچ در من كه را چيزي اما
رد قبوليا خانوادهاش بخاطر را اوكار.الگوست من براي هميشه بودكه
.ميساخت خانوادهاش براي بهنوعي را آثارش و ميكرد
از بعضي ميشود ، تنگ برايش دلم كهخيلي ميبينم ميكنم فكر كه حالا
من كامبيز مرگ از اما بود متاسف و پذيرفت راحت ميشود را مرگها
هم هنوز كه بود صميمي عجيبيدر ناپذيري مرگ چون.باورنميكنم و متعجبم
.نميكنم راباور آن
صميمي و طبع شوخ انساني را او يادميكنند ازصميمي كه كساني تمام
تحت چنان اول برخورد همان در را ديگران روحيهاش با كه كسي.ميدانند
برصله همچنين او.نميبردند ياد از را وي هرگز كه ميداد قرار تاثير
.تاكيدميكرد بسيار مسنترها ديدن و رحم