ششم ، شماره 14710 سال ژانويه 1998 ، بهمن 1376 ، 31 شنبه 11
|
|
معنا جهان به خيزشي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دعا فلسفه در بحثي
خواهش و نزديكم پرسند ، من من درباره تو از اگر:گشايي جستار
آيه 86 -بقره سوره برميآورم -فراخواند مرا چون -را خواهنده
ان -ناتوان انسان ميان پيوند نخستين و بنياديترين نزديكترين ، دعا ،
كه هموست زيرا است توان همه و دان خدايهمه و -خلقضعيفا الانسان
پناه و تنهايان همدم و خواهشها برآرنده دلهايشكسته ، شكستهبند
.است بيپناهان دهنده
معنيهاي فولادوند ، مهدي محمد دكتر استاد ميآيد ، پي از كه جستاري در
سخن در را آن شناختي هستي و فلسفي سويههاي و دعا گوناگونواژه
.پژوهيدهاند-قرآن -خداوند
.مينماييم جلب مطلب اين به را گرامي خوانندگان توجه
معارف سرويس
فولادوند مهدي محمد دكتر:نوشته
قدرتي چه يا خواندن را كسي چه اما است ، خواندن معني به لغت در دعا ،
كه زيرا !نه البته !را؟ مجبور طبيعت و كور عنصر طلبيدن؟ بهياري را
.ماست از زبونتر و باربيچارهتر هزار چرخ
همه و توان همه همهدان ، پروردگار يعني جهان ، بزرگ خداي از ما برداشت
رنگ -است زده رقم وجود ديوار و در بر عجب نقش همه اين كه -جاحاضر
.نيست ما روزانه طبيعي و علمي ادراكات نوع از و ديگريدارد
و ميكند نتيجهگيري و ميچيند كبرا و صغرا انسان ، خرد و عقل ازطرفي ،
كلي مفاهيم پارهاي از و ميرسد كلي حكم به جزييات در جويي پي از
فراهم ذهن در مبهم ادراكاتي...و نظم نيكي ، زيبايي ، عدالت ، نظير
سخت چيست ، آبي يارنگ تعريفهستي عقلبپرسيم از اگر ولي ميآورد ،
.فروميماند
پايان و آغاز و مرگ از پس زندگي چگونگي و صفات و ذات شناخت در
چه هر ادراك و تحقيق گذرگاه و لنگ ، عقل پاي باز خاكدان ، سرنوشتاين
مشتي جز و است افتاده كتاب ، كهنه اين آخر و اول.ميگردد تنگتر
از آدمي همه ، اين با.نيست ما دست در چيزي علامات ، و كلمات و تصاوير
بند در چندان كار آغاز در حتي داردو دلخارخاري در خود پروردگار
كه مييابد در عقلاني وسلوك سير از پس اما نيست ، هم آن بودن منطقي
از كه آن سخن كوتاه و نميشايد را پرستش و نيست بيش ابزاري طبيعت
!ميرسد اثبات ازنفيبه و بهالاالله لااله
و تمدن.ماست آگاهيهاي بيشتر زاينده سرچشمه و شناسايي ابزار خرد ،
روي يك اين اما است ، عقلاني و حسي تجارب و عقل زاده نيز ، فرهنگبشري
و ننگ و نام سوداي و جنگ از وحشت و مرگ از بيم ديگرش ، روياست سكه
و دنيا به دلبستگي ناخواه ، و خواه استو ديگر رنگارنگ نيازهاي
به و فرودآيد عقل كرسي از كه ميسازد ناگزير را آدمي زندگي ، فشارهاي
.زند چنگ دل دامن
خرد باشدكه دلايلي را ما دل ميانه2/0 حاشيه 0:شعرموازي-:311
(1)راه نباشد بدان را
جهش دم هر:نيست بهگلباد بيشباهت است ، آدمي نامش كه معجوني طرفه
اندازه هر.ميرود حالتي در حالتي از و پرشي ، وزشي هر با و ميكند
بيشتر ، وبيماري فقر فشار و ياس و نگراني و ميگردد تندتر حوادث باد
.ميشود فزونتر تلاطم و نوسان دستخوش آدميزاد ، روان گلباد
و طبيعت بنده خدا ، منكر.است آدمي ضعف نشانه ميگوينددعا ، برخي
آن لوازم و طبيعت در را خود چارهجوييهاي همه و است اسبابظاهر
اما.نيست معتقد توانا وكردگار مختار فاعل به جهت ، اين از.ميداند
ميبيند ، بسته خود روي به را درها همه وقتي همو ، كه ميبينيم عمل در
خدا برابر در -ميزند چنگ پارهاي تخته هر به كه غريقي مانند -ناچار
سر (2)الاالله انهلااله امنت نداي فرعونوار ، بسا چه و ميشود نرم
.ميدهد
و ابزار را طبيعت و بدانيم كارها در موثر بيشتر را خدا هرچه ما
عناصر كارفرماي و عالميان خداي و جهان بهجان اعتقادمان وسيله ،
گردد ، ما معلوم بيشتر طبيعت وناتواني عجز قدر هر و شده آشكارتر
.بود خواهد حقيقيافزونتر ساز سبب با ما وارتباط پيوند
و سپاسگزاري يكپارچه است ، الهي نعمتهاي به متنعم كه مومني دعاي
جويي كمال و نياز و راز سرحد تا است ممكن شكرگزاري اين.است امتنان
نقشايمان اسبابظاهري ، از اميد قطع و نگراني حال در اما.برود پيش
و بيماري و فقر و ناتواني و عجز و چشمگيراست بيشتر چه هر وتوكل
عجب و غرورميافزايد وذهني قلبي حيات حدت و دعا خلوص بر..و فراق
خدا ، و بنده ميان رابطه در و نيست راه خار ديگر استغناء و سرمستي و
.نميباشد افكن سايه شرك
و روان فارسي به آهنگين ، صورتي به را آن ما كه فريادرس ، دعاي در
:است محسوس بيشتر چه هر گداز و اينسوز ادبيدرآوردهايم ،
:فريادرس دعاي
!راز بنده رس فرياد تو اي
!جوينده پناه اي
!آگاهي من درد از و داري خبر حالم از تو
!خواهشهايم برآرند اي
!شكسته دلهاي بند شكسته اي
!پنهاني سخن گواه اي
بيياران مونس اي !تنهايان همدم اي
!نبود خدايي تو از غير كه اي
!...خدايا خدايا ، خدايا ، راميستايم ، تو پاكي به
!بخشي گشايش را من كار بابخشايشت ، كه ميخواهم تو از
!...خدا اي !مهربانتر كس زهر اي
حركت با خود ، دروني آهنگ تطبيق در بشر كه امروز ماشيني زندگي در
تقارن نوعيعدم و درمانده جديد نقل و حمل وسايل و ابزارفني سريع
زندگي در فني وسايل نخراشيده و شتابزده آهنگ درونيو حالات توالي ميان
باز و كمبود اين جبران در توسلبهدعا باز آمده ، وجود به صنعتي
.ميرود شمار بزرگيبه دستيار ما ، رواني تعادل نسبي يافتن
نميتوان كس هر از را نسخه اما طبيباست ، نسخه اعتباري به دعا ،
و نيست راه الهي ساحتذات به را ما.دردشناس طبيب از مگر گرفت ،
و نيست بيش چيزي كلمات و علامات و تصاوير و مدركات مشتي جز ما ، معلوم
تكرار در ما ، درمان نسخه پس.است همين نيز كلها الاسماء آدم علم معني
و رسيده ما دست به خدا راه سوختگان و ازروندگان كه است عباراتي
است ، نيزتوقيفي خداوند نامهاي ازطرفي ، .است عاليه معاني متضمن
خلاق صفت جاي به خدا ، براي دلخواهخود به مثلا نميتواند كس هر يعني
و نجار ، خراط ، خياط ، همچون افتادهاي پا پيش صفات باري ، و صانع يا
.رهروانرفتند كه رو چنان ره.گيرد كار به را آن امثال
راه از ولي ميكنيم ، برقرار رابطه يكتا خداي با دعا وسيله به ما
راهبران را آن نسخه كه ترتيبي به هم آن عبارات ، و وكلمات اسماء
بخش آرام نقش هم دعا ترتيب ، بدين.ديدهاند تدارك طريق بينايان و دين
.رواني شيوهدرمان به است توسل نوعي هم و ميكند ايفا را غمزدا و
همه و همهدان خداي به كه كسي.روحاني عالم سوي به است خيزشي دعا ،
در طبيعت و نيست كارهاي بيچاره عنصر كه ميداند دارد ، ايمان توان
را انسان كه است پلي دعا ، .است رحمان وخداي جهان قدرتجان قبضه
و مضطر بنده و ميرهاند حوادث كننده تهديد و آلود گل سيل خطر از
و ونوشدارو مرهم آري.ميرساند ساز چاره خداي آستان به را گرفتار
.جاست آن دردها ، همه درمان
مستقل ، نه است ، انضمامي و تبعي موجودي خدا ، با رابطه در انسان
و عاشق و بيمرزوق و رازق و بيمخلوق خالق تصور گونهكه اماهمان
افشاني پرتو بركت از نيز آدمي وامتيازات صفات ندارد ، معنا بيمعشوق
اليه انا و انالله شريفه آيه.بيهمتاست خداي و غيبي شاهد افاضه و
ما حقيقت در ميسازدكه آشنا معنا بدين را ما نيكتر چه هر راجعون ،
.اوست سوي به نيز ما بازگشت مالا و هستيم بهاو متعلق
با هم و ميگيرد انجام عقل راه از هم مطلوب ، كمال و فيض مبدء به تقرب
پذير صورت ذكر و پايفكر دو هر با مرحله اين قطع و توسلبهدعا
.است
تخلف الهي سنت ولي الاسباب ، مسبب خدا و است اسباب عالم عالم ، گفتيم
و ميكند تيره را انديشه سنگين غذاي ;راميشكند شيشه سنگ ، :پذيرنيست
حفظ براي پس.ميگرداند چيره بربدن را سستي و رخوت الكلي ، نوشابه
.خاك ميان در دعا كردن تاچال است موثرتر مترسك آسيبپرندگان ، از خرمن
بازو زور.جادو و سحر نه جست ، توسل موش بايدبهمرگ نيز موش دفع در
ناصواب چارهجوييهاي نه ميكند ، رادفع افغان كهحمله است شهامتنادر و
!صفوي حسين سلطان شاه نادرست واستغاثههاي اسطرلاب و رمل راه از
به طبيعي اسباب راه از را ما خود دركتاب نيز تعالي خداي آري ،
ربهم الي يبتغون:ميفرمايد كه جا آن.ميكند چارهانديشيدعوت
و الوسيله وابتغواليه:است فرموده هم ديگر جاي ودر (3)الوسيله
(4)فيسبيله جاهدوا
كجا كه مييابد در خوبي به انسان الهي ، سنتهاي بهتر چه هر شناخت با
نبايد حال هر در اما الاسباب ، مسبب از كجا و جويد مدد ازاسباب بايد
و ابزار نه خداست ، حقيقي ، ساز كهسبب داد ازدست را روشندلي اين
معنا همين ما ، و كشيد ، تواند مويي به ميخواهد ، او كه را آنچه.وسيله
اشتر زانوي توكل با:فرمود كه ميكنيم مشاهده پيامبر سفارش در را
!ببند
ابزار را طبيعت و پنداشتن كاره همه را خدا و است اصل ، توجه
تفاوتي هم با ظاهر در منافق ، و كافر با مومن عمل وگرنه انگاشتن ،
.را حال و بنگريم را درون ما بالنيات ، الاعمال وانما ندارد
و خوراك تهيه و آسايش موجبات تامين در كه خانوادهاي سرپرست يا پدر
آنان از تنها عوض ، در و ميكوشد جان به خود خانواده اعضاي پوشاك
و نميآورد حساب رابه او كسي ببيند اگر ;سپاسدارد و حرمت انتظار
موضعگيري آيا ميچرخاند ، را آنان چرخزندگي كه اوست كه انگار نه انگار
روي ديگري گرم كانون سوي به يااو كه است طبيعي كرد؟ نخواهد تغيير او
به كم دست يا صدرشنشانند ، بر و بدانند را قدرش آن اعضاي كه ميآورد
.نظركنند تجديد او با خود معامله در تا ميدهد هشداري آنها
همه و اوست همه كه را بزرگ ماخداي كه است اندوه و تعجب جاي كه راستي
قرار ذهني فرضي يك و طبيعت رادرعرض او يا انگاريم ، ناديده اوست ، از
تا بپذيريم ، قوم سفيد ريش چون بيني ، مصلحت حكم به را وجودش يا دهيم ،
اين از يك هر در كه نشيند ، خود جاي بر كس هر و تكاننخورد ازآب آب
بايد كه جاست اين.است نهفته جهل و شرك يا حقيقتپوشي و كفر موارد ،
نمك ما و است بشريت گمشده و بزرگتاريخ القدر مجهول خدا ، گفت
!دربرابرميكنيم با را خرمهره زمان هر كه ناشناسانيم
من درباره تو از اگر:كه ميخوانيم آيه 86 بقره ، سوره در
.برميآورم -فراخواند مرا چون را ، خواهنده خواهش و مننزديكم پرسند ،
و واسطه ازحذف حاكي كه نهفته موي از باريكتر نكتهاي آيه اين در
واسطهانگيزي به كه شده مسخ يا متاخر مسيحيت برغم است ، ميانجي الغاي
مشهود نيز كشيشان مراتب سلسله در امر اين كه دارد ، اعتقاد كهنونت يا
.است
به اميداجابت به انابت كهدست هنگامي گنهكار هربنده اسلام ، در ولي
و تنها ميتواند مذهبي نماينده به مراجعه بدون كند ، دراز خدا سوي
.طلبد پوزش خويش ازگناه يكتاآوردو خالق روبه تنها ،
خود پروردگار:ميفرمايد آيه 54 اعراف ، سوره در مهربان خداي نيز ، و
آيه 63 مومن ، سوره در همچنين.بخوانيد نهان در و زار زاري به را
خدا خواندن براي.كنم اجابت را شما دعاي تا مرابخوانيد:كه است آمده
گرفته كار به متناوبا بايد فكر و ذكر حقيقي ، معشوق با نياز رازو و
فكر بر ذكر كفه است ، مطرح روحي فشارهاي و عاطفي مسايل جا هر.شود
سنگيني كفهعقل است ، ميان در بيطرفانه و خشك پژوهش جا هر و ميچربد
.ميكند
حاكي و.است انديشه تحقق و تبلور پديدهشناسي ، نظر از گفتار و ذكر
مقولهلقلقه از ازقصد ، خالي و بيمحتوا دعاي هر پس.آدمي نيت از
ويل:است چنين قرآن در آنان از خداي نكوهش و است ناكسان رياي و لسان
!...للمصلين
ماشيني ، صورت به يا عادت سبيل بر ما كه را كلماتي ديگر ، تعبير به
صورتي تنها ميآوريم ، زبان بر لفظ ، با نيت مقارنه و توجه يعنيبدون
فلز حقيقت در ولي ميدرخشد ، مسكوك زر چون بهظاهر دارد ، دعا از
چه -ذكر و برآيد دل صميم از بايد دعا:آنكه سخن كوتاه.است مشكوك
مقبول تا باشد همراه توجهكافي و باتمركز بايد -بلند چه و آهسته
مجراي چنيندعايي ، .گيرد قرار نواز بنده خداي و حقيقي معشوق درگاه
-دلبرآيد از كه دعايي بويژه -دعا لحظات از پس.ميكند عوض را ذهن
پيدا بيشتري اطمينان و تعادل ما وروان تيزتر چه هر ما انديشه
.القلوب تطمئن الله بذكر الا:ميكندكه
.است نگارنده ، از شعر و ازپاسكال فكر پانوشتها1ـ
.آيه 91 يونس ، سوره 2ـ
.آيه 60 اسراء ، سوره 3ـ
.آيه 40 مائده ، سوره 4ـ