ششم ، شماره 1476 سال بهمن 1376 ، 5فوريه 1998 ، پنجشنبه 16
|
|
شعر و اسلام
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سلوم داوود دكتر:نوشته
گنابادي پروين بهرام:ترجمه
ميلادي سال 1987 چاپ بيروت ، الادب و فيالنقد مقالات:ماخذ
اينپديده.است داشته وجود بشر فرهنگ تاريخ در همواره شعر ، :اشاره
در كمال از كه همچونوحي بيخدشهاي و معظم سخن با مواجهه هنگام در
در دارد؟ جايگاهي چه است ، برخوردار محتوا در بيانتها ژرفاي و شكل
واقعبينانه كاملا كه شده ، ارائه شعرا و شعر به نسبت ديدگاهي اسلام ،
عنوان به شعر ثانيا پذيرفتهشده ، هنر يك عنوان به شعر اولا.است
در چندان مسئله اين اما.نيافتهاست اعتباري حقيقت ، دستورالعملو
و آيات برخي به استناد با صرفا.نشدهاست وتحليل شكافته نظري مباحث
نفي را آن دينداران برخي شده ، پرداخته نهيشعر به كه ديني تعابير
.پرداختهاند والا اينهنر مذمت به و كرده
اين تحليل و بازكاوي به توجه ، خور در مستنداتي و دقت با زير ، مقاله
حدودي تا را شعر به نسبت اسلام ديدگاه مجموع ، در و پرداخته موضوع
مطلبجلب اين به را عاليمقام خوانندگان توجهاست ساخته روشن
.مينماييم
معارف سرويس
به كنند ، مطالعه را افلاطون قوانين و جمهوريت كتاب كه كساني
-هنرها و -خاص بطور -ادبيات از افلاطون كه ميرسند قطعي نتيجه اين
ميراند بيرون فاضله مدينه از را شاعر وي.نيست راضي -عام طور به
(1).نميگذارد قيمت پشيزي را هنريش وآثار
از بيانحقيقت ، و زمينههاياخلاقي در پيشرو و خلاق ادبيات بيگمان ،
آن از تنها والا ، اثرادبياست برتر بسيار افلاطوني فيلسوفان تصورات
و بپردازد تخيل كاردادوستد به نوعي به كه ميشود آفريده جهت
و كند حفظ را خويش آزادي بتواند كه ميدهد رضايت اين به شاعرفقط
.بردارد پا پيش از ساختهاند (2)فلاسفه كه را ديوارهايي و موانع
علم از افلاطون ، نظر از وصورخيال ، ارزشتخيل درجه براين ، افزون
جدا را حقيقت بايد پژوه دانش است معتقد وي زيرا ;است فروتر و پستتر
و زيبايي دوستدار بين او.بشناسد آن شبههانگيز پيامدهاي و عواطف از
ردهبندي ، اين درميكند ردهبندي را آنها و ميشود قائل تفاوت شاعر
از برخي دليل ، همين بهميدهد قرار رتبه پايينترين در را شاعر
زيبا پديدههاي چهارچوب از را هنر كهافلاطون باورند براين ناقدان
(3).مينهد بيرون
جامعهاسلامي و است كرده ترسيم جمهوريتخويش در افلاطون كه جامعهاي
ويرانههاي بر دو هر كه شبيهاند جهت اين از (ص)محمد ظهور از پس
و شعر كه ديد بايد بنابراين ;شدهاند نهاده بنا پيشين جامعههاي
(ص)اكرم رسول و هستند برخودار پايگاهي چه از اسلامي جامعه در شاعران
است؟ گرفته نظر در شاعران براي برنامهاي و جايگاه چه
حكومتديني در شعرا گرفتاري كه باشد داشته انتظار خواننده شايد اينك
ايشانكاربرد چون يا و باشد بيشتر بسيار (ص)پيامبر (تئوكراتيك)
است ، كرده آنهاتحريم بر -بود عرب شاعري محرك - كه را جاهلي موضوعهاي
و است ستيزهبرخاسته به هنر با (ص)پيامبر كه كنند تصور عدهاي
شمار كه گفت بايد متاسفانه.است گرفته آنها از را شاعران تواناييهاي
هنگامي آنها.پذيرفتهاند را ديدگاه اين عرب ادبيات مورخان از زيادي
و سهل متون فراواني از مينگرند ، اسلامي آغازين دوره ادبيات به كه
چون ديگري علت آثار ، اين براي آنانميكنند حيرت عمق كم و ممتنع
اسلام ، ميگويندشريعت و نمييابند ديگران شعر بستن برخود و انتحال
آنها بر را توصيف آن يا اين و كرده منع چنان و چنين گفتن از را شعرا
شك هيچ بدون.است نهاده ضعف به رو عرب شعر اينرو از.است كرده حرام
چه تا ديدگاه اين ببينيم اينكه براي.است اشتباه سخنان اين شبههاي و
از هدف.ميكنيم بررسي را نمونه چند دارد ، سازگاري واقعيت با اندازه
با رابطهاي چه (ص)محمد هنگام آن در كه است نكته اين فهم بررسي اين
به آن از پس و ميكنيم بررسي نيز را دوره آن شعر محتوي و داشت شعرا
.ميپردازيم نادرست ديدگاه اين پيدايش دلايل
انگيزترين مخاطره از يكي عنوان به شعر كه ميدانست (ص)پيامبر
ميبايددر ايشان و دارد اهميتي چه روزگار آن در تبليغاتي ابزارهاي
(ص)پيامبر درباره ديگران تا شود نمودار كامل رهبري چونان مردم برابر
مرتبهاي در (ص)پيامبر.نپردازند حضرتش شخصي امور و نكنند سخنپراني
يا و رسالت ، عليه شاعران هجاي به نسبت كه داشت قرار آن از برتر
هنگامي;شود داده خرج به وتساهل آسانگيري ايشان خود يا خانوادهاش
را اواست كرده هجو را او زهير بن كعب كه رسيد خبر (ص)پيامبر به كه
داد خبر نامهاي با او به زهير بجيربن برادرش.فرمود اعلام مهدورالدم
امالفضل درباره او چون.است كرده مهدورالدم را الاشرف ابن پيامبر كه
(4).است كرده غزلسرايي [ الحكم ام] حكيم وام عباس دختر
كسيمثل و شود اهانت حكيم ام و امالفضل به نبود راضي كه (ص)پيامبر
كه اجازهنميفرمود مسلما كند هتك را آنها آبروي الاشرف بن كعب
او رسالت عبدمناف ، عليه بن..كلده بن الحادث النضربن چون شاعري
كه هر فرمودخدايا كه ميشود روايت (ص)پيامبر از و.كند سخنسرايي
.كن لعنت بار يك را او هجا هر جاي به كند هجو مرا
اجازه دشمن تبليغات ستون به (ص)پيامبر جهت اين به و است جنگ جنگ ،
به پاسخگويي در و كنند عمل اسلام منافع و او منافع عليه نميداد
آنچه كه ميدانست او.نميكرد درنگ و كوتاهي روش ، همان با دشمنانش
.بود درست اندازه چه تا ميسرودند دشمنانش عليه وي شعراي
تو ابوسفيان !خدا پيامبر گفتاي و رفت (ص)پيامبر نزد ثابت بن حسان
آيا رسول اي.كردند همراهي كار اين در را او قريش كفار و كرد هجو را
مرا پس:گفت (ص)پيامبر كنم؟ بدگويي آنها از كه ميدهي اجازه من به
بيرون آنها از خمير از مويي همچون را گفتتو كرد؟ خواهي چه
(5).ميكشم
و !توباد همراه روحالقدس كه كن هجو را آنها فرمودپس (ص)پيامبر
او و است علامهقريش اعراب ، شناسي نسب در كه بخواه ياري ابوبكر از
:كرد هجو چنين را ابوسفيان
به ظرفآبخوري آنچنانكه آويختهاي ، بنيهاشم به كه فرومايهاي مردي تو
با نزاع و جنگ حالت در (ص)پيامبر موضع اين (6).است آويخته سوار پشت
آيا بود؟ چگونه مسلمان شعراي به نسبت وي موضع امابود شاعر دشمنان
آنان به را مشخصي راه يا و ميفرمود؟ ترسيم آنها براي معين دورنمايي
درباره (ص)پيامبر اينكه بالاخره و نشوند؟ منحرف آن از تا ميداد نشان
(7)خوشميداشت را حضرتشعر آن كه است شده روايت داشت؟ نظري چه شعر
را آن و خوشميداشت را شعر كه كههمچنان است شده روايت نيز و
است عرب ديوان شعر ميفرمود و ميداد پاداش گويندگانش به ميستود ،
جز لسحرا البيان من ان لحكمهو الشعر من ان:فرمودند نيز و (8و9)
.دارد سحر سخن از [ پارهاي] و حكمتاست شعر از [ پارهاي] كه نيست اين
انجمنهاي در كه است عرب فصيح سخنان گونهاياز شعر:فرمودند نيز و
.بنشانند فرو آن با را خود وكينههاي ميگويند سخن آن به خود
خاموشناشدني انسان روان در هنر آتش كه ميدانست خوبي به (ص)پيامبر
آن از و خاصينهاد قالبهاي در و كرد محدود را آن نميتوان و است
اعراب نكشند ، دست حنين از شتران كه هنگامي كهتا است شده نقل حضرت
آن و ميسرودند حضرت آن درباره شاعران (10).كشيد نخواهند دست شعر از
.كنند چنين ميخواست آنها از نيز حضرت
او شاعرينزد و بودم (ص)خدا رسول نزد:گفت كه ميشود روايت ابوبكر از
قرآن؟ ، فرمودندگاهي هم و شعر هم:گفتم ميسرود ، شعر برايش كه بود
گشادهدستي به ويرا خوب مدح شنيدن از ناشي سرخوشي.آن گاهي و اين
:كه رسيد بيت اين به خود شعر در زهير بن كعب كه هنگامي واميداشت ،
.ميكند مشخص را راهحقيقت آن روشنايي كه است شمشيري ما پيامبر
بلكه باشد ، مردمان عادي شمشيرهاي از نه كه برآهيخته است هنري شمشيري
و خدا شمشيرهاي از: (ص)فرمودند پيامبر.است كردگاري شمشيرهاي از
باشند صحيح احاديث اين اگر.افكند وي سوي به تنداشت به كه بردي سپس
به نسبت پذيرا برخوردي دهنده نشان باشند ، صحيح مفهوم ازنظر اگر يا و
گفتههاي از را پذيرا ديدگاه اين نتوان اگر و هستند ، وادبيات هنر
خواندنمتن طريق از ميتوان كرد ، اثبات نشدهاند نقل لفظ به كه آنحضرت
شده حضرتخوانده آن براي و شده سروده (ص)پيامبر روزگار در كه اشعاري
.رساند اثبات به است شنيده را آنها از بخشي و است
العربنقل ناممشوبات به درالجمهره را اشعار اين از مجموعهاي
العرب ، مشوبات:است گفته آنها شرح در مولفالجمهره و شدهاند ،
بني نابغه از و هستند شبيه اسلام به هم و كفر به هم كه هستند اشعاري
احمد عمروبن و الشماخ الحطيه ، القطامي ، زهير ، بن كعبه جعده ،
(11).هستند
به هركدام كه كنيم تقسيم بخشهايي به را نابغه قصيده ميتوانيم مثلا
مدح (ص)پيامبر آنها در كه قسمتهايي جز به بعدها و است پرداخته امري
اين.است نشده واقع احترام و ارزيابي مورد ديني ديدگاه از شده ،
و فخر شرابخواري و لهو مجالس قبيل از بخشهايي داراي نابغه قصيده
ادبيات استادان از برخي و آن طرفداران و ديني ديدگاه.است..هجا
فخر شراب ، چون است ناشايست انسان براي آنچه كرد ياد اسلام كه برآنند
عكس نابغه قصيده خواندن باكردهاست حرام شاعران بر را مردم هجو و
وصف با را قريش مدح القطامي ، چون وشاعري ميكنيم لمس را ديدگاه اين
كه آنچه به را شاعران (ص)پيامبر اگر و آغازميكند باده و معشوق
آن رسالت روزگار در چنين شعري واميداشت نظريهقائلند اين طرفداران
بگويدقريش سپس و كند باده و معشوق وصف اول كه سرودهنميشد حضرت
را اسلام كه قومي ميروند راه زمين برروي كه هستند بهترينمردم
از پس پيامبري كه پيامبر قوم.جستند پناه آن به و پابرجاكردند
.اونيست
روبهرو بالبخند شاعران دروغهاي و صريح اغراقهاي با (ص)خدا رسول
(ص)برايپيامبر -بود معروف بزدلي به كه -حسان كه است نقلميشدند
نمك رنگ به برندهو شمشير كه حالي در شدم روبهرو آنان با:كه سرود
آگاهي (12).همخنديدند پيامبر !بودم بسته كمر به درخشان و سفيد
به كه نميشد ميگويند ، باعث نميكنند كه را آنچه اينكهشعرا به پيامبر
فرمان حقيقت درست بهتصوير را شاعران و ندهند فرا گوش شاعران شعر
.نيست ممتاز شاعر و برجسته كاراديب كار ، اين كه ميدانيم.دهند
آزادي آن ، از پس اسلامي حكومت كه درمييابيم بالا موارد به عنايت با
محدود شخصيميپرداختند ، سبكسري و هجو به چنانچه حتي را ، شاعران
تا دخالت عدم اين.است وفرزدق جدير متقابل هجو آن مثال و نميكرد
در را آن تا ميبرد پناه حكومت به طرف دو يكياز كه داشت ادامه هنگامي
محدود شعررا اسلام است معتقد ديدگاهكه اين.كند حمايت ديگر برابرشاعر
منشااين و است نادرست كاملا شده ، آن شيوههاي تضعيف سبب و كرده
.هستند مشرب افلاطوني فلاسفه و متكلمان بيشتر ديدگاه
:پينوشتها
Plato: The Republic (The penguin), IIII) به كنيد رجوع -1
R.A. Scotgames Making of Literatuve به كنيد رجوع -2
Bernard Bosanquat: AHistory of Aesthetic به كنيد رجوع -3
ص 15 الجمهره 1245/1936:القرشي ابنالخطاب ابوزيد -4
او تبار از بدگويي و است بوده بنيهاشم از ابنالحادث ابوسفيان چون -5
(مترجم) است پيامبر تبار از بدگويي
ص 51 الجمهره -6
ص 31 ماخذ همان -7
ص 14 ماخذ همان -8
هستند اعراب ديوان (ص)پيامبر خود كه است اين منظور -9
مقدمه ثابت بن حسان ديوان -10
ص 45 الجمهره -11
(مقدمه) حسان ديوان -12