ششم ، شماره 1478 سال بهمن 1376 ، 8فوريه 1998 ، يكشنبه 19
|
|
ققنوس سوخته بال عطر
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
جشنواره شانزدهمين در حاتميكيا ابراهيم بزرگداشت مناسبت به
فجر فيلم بينالمللي
فيلمسازي صورت به مقدس ، مضموندفاع طرح در را حاتميكيا كه آنچه
.جنگ ارزشهاي به اوست خاص ديدگاه ميدهد ، موفقجلوه
ذهنخواهناخواه ميآيد ، ميان به يكفيلمساز آثار مرور از حرف هرگاه
ميتوانند كه نشانههايي;برميدارد خيز خاص ونشانههايي كدها سمت به
مورد كارگردان ويژه وامضاي شوند رديابي ديگر فيلم فيلميبه از
عناوين لابهلاي در عنواني چنين سادهتر ، بيان به.بخشند شكل را بحث
اثر كشف پي در تا مياندازد فكر به را علاقهمندي تماشاگر هر جشنواره ،
آن از پيش اين ، .باشد آثارش نماهاي لابهلاي در كارگردان ، انگشتنامرئي
ميكند زنده ذهن در را فرضيهاي بياورد ، يادمان به را مولف تئوري كه
مولف ، مبناي بر دستهبندي -را سينمايي دستهبندي هرگونه اساس كه
كدهاي و كردنرمزها دستهدسته گونهاي درواقع -...يا ژانر ، براساس
.ميشمرد مشترك
حاتميكيا آثار بر را قابنگاهمان ميتوانيم كوتاه پيشفرض اين با
غيرسينمايي و سينمايي مشترك نشانههاي از قبل كه فيلمسازي ;بگشاييم
مضمون واسطه به ;ميشود شناخته فيلمهايش همانند مضمون بهواسطه آثارش ،
آخرين تا ،(1365) هويت عنوان با او بلند فيلم نخستين از مقدسكه دفاع
وقايع اصلي محور ،(1374) مينو بهنامبرج درآمدهاش بهنمايش ساخته
دو به را حاتميكيا آثار ميتوان كه است محور همين با و ;ميشود محسوب
بهثبت و ميگذرند جبهه در كه حماسي فيلمهايي نخست:كرد تقسيم دسته
وديدهبان (1368) همچونمهاجر فيلمهايي ;ميپردازند جنگ وقايع
پي در حماسي ، كمتر نگاهي با كه جبههاي پشت فيلمهاي ديگر و ،(1367)
.هستند صلح زمان در دفاعمقدس تاثيرات دامنه و جنگ كور نقاط كشف
،(1374) يوسف پيراهن ، بوي(1371) راين تا كرخه ماننداز آثاري
.(1373) سبز اغماضخاكستر كمي با و ،(1374) برجمينو
فيلمسازي بهصورت مقدس ، دفاع مضمون طرح در را حاتميكيا كه چه آن
كه كنيم نگاه.جنگ ارزشهاي به اوست خاص ديدگاه ميدهد ، جلوه موفق
و افراد به متعلق نه مقدس ، دفاع واقعي ميراث او ، آثار غالب در چطور
تعلق طبقه هر و موضوع هر در كس هر به همه ، به گويي كه خاص ، اقشاري
گونهاي در بلكه موشكباران ، و مرگ و خونريزي در نه كه ميراثي ;دارد
دسته فيلمهاي در بهويژه چنانكه.ميشود متجلي انسان حقيقي هويت كشف
تنها كه جنگ ، جبهه با بيگانه ميشويم روبهرو آدمهايي با بهدم دم دوم ،
تغيير و ميشوند متحول مقدس دفاع رگههاي از رگهاي كشف بهواسطه
حال به را آشكارش عشق حاتميكيا تحول ، درونمايه بهواسطه گويي.ميكنند
بستر در زدن درجا از و ميزند پيوند معاصر مسايل جبهه ، با هواي و
مخصوصا شد كهگفته همانگونه تعابير ، اين.تكراريميپرهيزد داستانهاي
از جدا كه آثاري.دارد مصداق كارگردان اين جبههاي فيلمهايپشت باب در
را خودش خاص باديدگاه فيلمسازي يافتن قوام خبر بودن ، ميتوانند امروزي
اين به را خود جشنواره ، دمي هياهوي در ميشود كه جا تاآن ;بپراكنند
نشانههاي ابتدايي پيشفرض همان بنابر و سپرد اخيرحاتميكيا فيلم چند
از و تاريكي ، و نور بازي پس از كه شايد.كرد دستهبندي را مشتركشان
استشمام را ققنوس سوخته بال بوي باز سپيد ، پرده جادويي تصاوير خلال
!كنيم
خط يك كهبيشتر آنجا از ،(1370) فيلموصلنيكان اينكه توضيح
ديگر آثار بهقوت كمتر و فيلمساز آثار دسته مياندو است ارتباطي
.است شده حذف بررسي اين از ميرسد ،
از فيلممهاجر ، يكي پاياني اساطيرصحنههاي و افسانهها 1ـ
كه آنجا;ميرود بهشمار واقعيت و تلفيقاسطوره نمودهاي زيباترين
اين و پيوندميخورد خيمهها سوختن و كربلا باواقعه قهرمان سرنوشت
اين.خودميگيرد به تاريخ تكرار از همهچيزرنگي ناگهان ميانه
و افسانهها اساطيرو به معاصر داستانهاي يعنيپيوستن تمهيد ،
نيز حاتميكيا اثرديگر چند در كهن ، غيرمذهبي مذهبييا داستانهاي
كلمه كاركرد آن در كه را مينو بياوريمبرج بهياد.ميشود تكرار
فراتر قديمي همسنگران ميان مشترك رمزي يا برج ، عنوان از ققنوس
حوادث تمامي بر را بالش سايه افسانهاي ، مرغ اين درواقع.ميرود
از ققنوس كه همانگونه قصه ، روند در چگونه كه ميبينيم و ميگستراند
قديمي سنگهاي خرابههاي از هم مقدس دفاع دغدعههاي بازميزايد ، خاكستر
اين خلال از سرآخر موسي و سرميآورد شده ، فراموش جنگلي خاكستر و
برقرار ارتباط آسمانياش عشق و زميني عشق ميان ميتواند مجدد ، يادآوري
.كند
رنگ فيلم عنوان همان از افسانهاي وجه نيز يوسف پيراهن دربوي
خود در قصه ، اين.(ع)يوسف حضرت قصه به مستقيم است اشارهاي كه ميگيرد
چونان كه است پدري اصلا داستان ، محور كه چنان ;مييابد نمود هم فيلم
وجود با و ميفرسايد گمشده فرزندي انتظار در ديده سالخورده يعقوب
سوي از.بازخواهدگشت و است زنده يوسفش كه دارد اصرار موثق ، نشانههاي
تلميحي خود نيز كوسه يا نهنگ توسط يوسف شدن بلعيده به اشاره ديگر
گفته به كه سبز فيلمخاكستر همچون درست.(ع)يونس حضرت قصه بر است
صحنه مثلااست اشارههايي و تلميحها چنين از سرشار منتقدان ، از يكي
را انگشتش دختر ، ديدن به هادي كه آنجا را ، فاطمه و هادي برخورد
با بازي يا و ;كرد مقايسه زليخا و يوسف داستان با ميتوان ميبرد ،
داستان با را ، اثر پايان در شناسايي عامل يگانه بهعنوان پلاك ، تكههاي
.تهمينه و رستم
نشانههاي برخي به هم نگاهي بدنيست آشكار ، نشانههاي اين بهجز
از گذر از پس كه نشانههايي و نمادها مجموعه يعني ;بيفكنيم پنهانتر
دور افسانهايشان ازوجه امروزي ، فرهنگ با تطبيق و خمها و پيچ
پيوندي شهادت با استكه پرواز نمادها ، اين از يكي تنهاافتادهاند
قهرمان شهادت فيلمهايحاتميكيا ، در چطور كه كنيم نگاه.ميخورد يگانه
دربرج را منصور كهشهادت كيست.آسمان سوي اوست منزلهپرواز به
باشد؟ كرده مينوفراموش
منفي نيروهاي 2ـ
;هستند دراماتيكخود معناي به شر فاقدنيروي حاتميكيا آثار غالب
قابللمس و مادي كمترتجسم منفي نيروي آثار دراين بهتر بهبيان يا
نهتنها بيگانه قوم ما ، تصور برخلاف راين تا كرخه دراز.مييابد
ديدن با كه مينمايند خوبي ميزبانهاي حتي بلكه نيستند ، قصه آدمبرهاي
فرنگ از شيرين يوسف ، پيراهن دربوي يا و ;ميشوند متاثر سعيد ،
شخصيتي بلكه منفي ، و باخته هويت زني نه رايج ، كليشههاي برخلاف برگشته
كه همانگونه.بازمييابد را خود داييغفور ، سايه در كه تامل قابل است
اين در حتي.ميكند كشف را تازه هويتي جنگ واسطه به مينو ، مينويبرج
ما موسي ، ذهنيتهاي و خاطرات ازخلال جنگ نمايش وجود با نيز فيلم
.نميبينيم نزديك از را دشمن هيچگاه
شيوه يك از كه مييابد موثري آنقدرشكل بهمرور عقيدهاي چنين
تا ;ميگيرد بهخود محتوايي وبويي رنگ و ميآيد بيرون صرف ساختاري
به نسبت حاتميكيا وملاطفتآميز نسبينگر نگاه ميتواند كه آنجا
مهلت هركسي او ، آثار دنياي در.كند موكد را آثارش در انسان مفهوم
حضور بر را راه منطقي چنين كه است طبيعي و كند ، پيدا تحول كه مييابد
ميشود موجب شيء ، نيروي فقدان ديگر سوي از.ميبندد مطلق منفي نيروي
سعيدازكرخه.بگيرد خود به درونيتر شكلي حاتميكيا آثار در كشمكش كه
سرآخر او ، باايمان نيمه.است كشاكش در خود با كس هر از پيش راين تا
در.مييابد كليسا در كه است آرامشي پيروزي ، اين نمود و ميشود پيروز
نيروي.است ستيزه تضادو در خود با كس هر از پيش موسي هم مينو برج
ميكند فكر كه او ، خود در.نهفته او خود در اصلا منفيداستان ،
بر نيز موسي پايان ، در.شدهاست دور جنگ دوران وارستگي فرسنگهااز
پيراهن شيرينبوي كه چنان ;پيروزميشود سرگشتهاش و شكاك نيمه
باب در تحليل اين.ميآيد فائق ترديدهايش بر پايان در نيز يوسف
.است تعميم قابل نيز سبز شخصيتهايخاكستر