ششم ، شماره 1481 سال بهمن 1376 ، 12فوريه 1998 ، شنبه 23 پنج
|
|
مرد يك خيس چشمهاي پشت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
فجر فيلم جشنواره شانزدهمين در انتظامي عزتالله بزرگداشت مناسبت به
تمام يكتنهبتواني اينكه.ميخواهد جرات واشنگتن حاجي در بازي
در دوربين جز ياوري بيهيچ را صدرالسلطنه افكار و دغدغهها علايق ،
دارد تاريخ از حاتمي كه برداشتي با را آن و كني بازسازي تنهايي
دهي مطابقت
اشك واقعا و واقعاميگيرد قلبم من ميكنم ، زندگي نميكنم ، بازي من
.ميريزم
بازيگري با حسي برخوردي هميشه كه بازيگراني زبان از سخنان اين شنيدن
كه بازيگري زبان از شنيدنش اما نيست ، انتظار دوراز چندان داشتهاند ،
شگفت در كه است وقت آن انداخته ، چنبره فيلم بر قوياش تكنيك هميشه
و تكنيك كه باشد بازيگراني معدود جزء شايد انتظامي عزتالله.ميشويم
آن رهآورد تا ميگيرد كار به نقش به بخشي هويت در توامان را حس
.نيست دلخور آن به افكندن نظر از هيچگاه كه شود پربار كارنامهاي
را فيلم تلويزيونيو 38 نمايش صحنهاي ، 130 نمايش حدود 50 انتظامي
پيدا راه سينما به دير كمي شايد.كردهاست تجربه خود ساله عمر 73 در
اغراقي بيهيچ حالا كه شد سينما عالم وارد وزين بسيار اما باشد كرده
و ريز بازيگران خيل ميان در سبك بازيگرصاحب تنها را وي ميتوان
سينماي بازنگري لقبپدر اعطاي رو اين از.آورد حساب به سينما درشت
.نيست زياده چندان بازيگري علاقهمندان مراد اينپير به ايران
را هيچكدام) گذريم در كه وي تلويزيوني و صحنهاي نمايشهاي از
طي او.بودهاند كهماندگارتر ميكنيم فيلمهايش بر مروري (نديدهايم
با و آغاز باگاو كه كرده بازي فيلم هشت و سي سال ، هشت و بيست
نتوانستهدر ديگر وي كه بگوييم اگر است بيانصافي.انجاممييابد طوفان
نقشي ديگر ميتوانيمبگوييم ولي شود ، ظاهر فيلمگاو همچون فيلمي هيچ
همين به ;نشده ايراني بازيگر نصيبهيچ كه نشده نصيبش حسن همچونمشد
فرد به منحصر وي آثار ميان فيلمگاو:آسودهميگوييم خاطري با دليل
درفيلم كه چرا) بكاهيم ، حرمتي فليمهايش بقيه از است ، بيآنكه
.(شد ظاهر قدرتي چه با دوباره كه ميبينيم آكتورسينما شاه ناصرالدين
گونه.كرد تقسيمبندي دوگونه به ميتوان (سينما در) را وي كاري دوره
بوده وي كاري شروع دوره كه اول دوره در.ميشود تقسيم دوره سه به اول
كه ايران در زمان درآن بويژه برميخوريم ، وي از متفاوتي شخصيتهاي به
حسن مشد) گاو فيلمهاي كه ميچرخيده ، پاشنه يك بر همواره سينما دروازه
قهوه و بنگاهدار متفاوت كاملا نقش و درد) هالو آقاي ،(مرده گاو
اربابي) پستچي ،(لال پدري) بيتا ،(مرتبط حال عين در ولي خانهدار ،
گروهباني) كرده صادق ،(ياغي اوغلوي عمو حيدر) ستارخان ،(ثروتمند
بيماري) ملكوت و (دلخسته عاشقي پير) عشق قيامت ،(شناس وظيفه و متعهد
.دستهاند اين از (بريده خود را دستش يك و پا دو كه رواني
خون دلال كهنقش كرد شروع مينا بادايره بتوان شايد را دوم دوره
تجربه از بعدها قطع طور به كه ميكند بازي را بيخبري خدا از ثروتمند
با بعدها و ;است كرده استفاده ديگرش بازيهاي براي فيلم اين در بازي
عنكبوت خانه ،(دستان هزار مرد فرمانفرما) دستان هزار
در ايران افسرده كبير سفير) واشنگتن حاجي ،(سرمايهدارفراري)
برگشته فرنگ از جعفرخان و (داده قورت عصا شاه) كمالالملك ،(امريكا
نقش ايفاي به اينها همه در كه مييابد ادامه (پولدار ولي سنتي كاسب)
سوم دوره در اما و پرداخته ، مملكتي مهم حال عين در و پولدار شخصيتي
كه) بانو همچون داده ، انجام دوره اين در را نقشهايش مهمترين شايد كه
دوست و پير كتابداري) ميرفتيم كه مدرسهاي ،(درنيامد نمايش به هيچگاه
و شاه ناصرالدين شاه دو نقش در) سينما آكتور شاه ناصرالدين ،(داشتني
و (آگاه ولي دلخسته عاشقي پير دوباره) آبي روسري ،(شاه مظفرالدين
دسته سه به ميتوان نيز را دوم گونه.(پريشان نويسندهاي) خلوت خانه
ديگران ، حاتمي 3ـ علي مهرجويي 2ـ داريوش فيلمهاي 1ـ.كرد تقسيم
الموت پستچي ، هالو ، آقاي گاو ، :قرارند اين از مهرجويي فيلمهاي
اجارهنشينها ، مينا ، دايره ،(درنيامد نمايش به هيچگاه كه مستندي)
بيدليل و شد حرام كه فيلمي) وبانو هامون ميرفتيم ، كه مدرسهاي شيرك ،
واشنگتن ، حاجي ستارخان ، :نيز حاتمي فيلمهاي.(درنيامد نمايش به
فيلمهاي هستند ، دستان هزار و برگشته فرنگ از جعفرخان كمالالملك ،
عشق قيامت ،(تقوايي ناصر) كرده صادق ،(داريوش هژير) بيتا:ديگران
بزرگمهر) تئاتران بنگاه ،(روستايي داود) غبارنشينها ،(حسامي هوشنگ)
گروه اين ،(هريتاش خسرو) ملكوت ،(كوشان اسماعيل) خفته شير ،(روفيعا
جلال) چمدان ،(داودنژاد عليرضا)عنكبوت خانه ،(صابر هادي) محكومين
،(زاده صباغ مهدي) خلوت خانه ،(هدايت حسن)سينما گراند ،(مقدم
شهرام)واقعه روز ،(افخمي بهروز) روزفرشته ،(منصوري تورج)بازيچه
سينما آكتور ناصرالدينشاه ،(بنياعتماد رخشان) آبي روسري ،(اسدي
، شير(بزرگنيا محمد) آنجليكا كشتي و نفتكشها جنگ ،(مخملباف محسن)
بررسي كه (جوزاني جعفري مسعود) خيال سايه و تندباد مسير در سنگي ،
.است اساس براين حاضر
ببريم نامي تلويزيونيمسافرتهم نمايش -فيلم از بدنيست انتها در
.نيامد در نمايش به هيچگاه ولي بوده وي خود ساخته كه
مهرجويي داريوش 1ـ
بازيگر.است ومشاهدهكردن ديدن كارگردانقدرت يك خصيصه مهمترين
.كرد هدايت صحيح جهت در را وي پسبايد است ، كلي نگاره اجزاء از يكي
در كه باشد مهرجويي داريوش ما كارگردانان ازهوشمندترين يكي شايد
واقعهاي دقيقا انتظامي عزتالله چون آگاه و هوشمند بازيگري با تقابل
و جرقه يعني ميافتد ، اتفاق مثبت و منفي خط دو تقابل از كه ميدهد رخ
گاو ، فيلمهاي به است بهتر حرف اين سقم و صحت دريافت براي.درخشش
.بپردازيم هامون و اجارهنشينها مينا ، دايره هالو ، آقاي
گاو
كند ، راكامل سينما تكوين روند كه بود حادثهاي مستلزم سال 1348
خود زمان در تحولي كه همچونقيصر) خوب فيلمفارسي نوع از نه حادثهاي
و ;براند سينما رااز تماشاگر كه روشنفكري سينماي از نه و (كرد ايجاد
.كرد خود نگران را چشمها و شد ساخته گاو.افتاد اتفاق حادثه
بيشتر اطلاع براي) بد هم و خوب هم شد ، فيلم با گوناگوني برخوردهاي
تكاپوي اما(اميد جمال تاليف ايران سينماي تاريخ به شود رجوع
چند واقع در فيلم اين.بود حادثه اين واقعي دريافت براي سينماگران
توان كه ساخت ميشود هم فيلمفارسي از غير فيلمي اينكه اول:بود تذكر
اين گوياي گيشه پشت طويل وصفهاي باشد داشته را ايراني تماشاگر جذب
كمي تنها كه دارد وجود بازيگري ديگر گونهاي اينكه دوم.بود مسئله
ديده وفور به فيلم بازيگران در كه دارد نياز تعمق كمي و مشاهده
حيوان با است انسان انسان ، با است انسان عاطفي تقابل قصهگاو.ميشد
انقلاب از بعد و قبل شرقيترينفيلم شايد فيلم.طبيعت با است انسان و
.دارد طبيعت به است شرق فلسفه كهرهآورد عرفاني نگاهي فيلم.باشد
با همگي كه بود تئاتري بازيگران وجود فيلم ، ازموفقيتهاي يكي
روينمايشنامه از فيلم.شتافتند مهرجويي ياري به تجربه كولهباري
كارگرداني به كه ساعدي غلامحسين دكتر نوشته ورزيل دستهاي به چوب
داريوش كارگرداني به حالا بود ، شده اجرا تلويزيون براي والي جعفر
نديده را الموت اگر) مهرجويي اثر تنها شايد فيلم.شد ساخته مهرجويي
قصه تنها نيست خبري آن در قصهگويي متعارف خط از كه است (بگيريم
دهشان گاو ماده تنها حمل وضع انتظار در كه هستند آدمهايدهي موجود ،
حسن مشد عشق نه ، كه علاقه برسر اصلي قصه و ميكنند ، سپري را شب و روز
دريافت از نشان انتظامي تكاندهنده و صادقانه قوي ، بازي.است گاوش به
شدنمشد مسخ لحظه.دارد انساني و بزرگ عشقي نيز و شناسي زيبايي حس
تماشاگر حتي كه مسخي.سينماست دوران يادماندني به لحظههاي از حسن
فيلم ، .ميكند (همدردي نه و) همراهي وي با و ميكند باورش نيز عامي
انساني و بزرگ عشقي از كه است شاعرانه و عميق سوررئاليستي ، فيلمي
كه نميشد گاو بيانتظامي گاو كه بگوييم اگر نيست گزافه.ميدهد خبر
.(بد حتما نه البته).ميشد ديگري چيز
هالو آقاي
جايزه برايفيلمگاو اينكه بويژه) انتظامي و مهرجويي همه ديگر حالا
همه چنگ از خود بازي با را سال 71 شيكاگو جشنواره نقرهاي هوگوي
.ميروند فيلمشان ديدن به بيشتر توقعي با و ميشناسند را (درآورده
كه نبوده شهابي كهگاو پيميبريم ميبينيم ، را هالو آقاي وقتي
نظاره به ديد اين با پس.نشده گاو اتفاقي وگاو است درخشان ستارهاي
.مينشينيم هالو آقاي باره سه و دوباره
ميتوان را شخصيتوآن براساس است قصهاي برخلافگاو ، هالو آقاي
(هالو نقش در نصيريان علي) اولفيلم شخصيت در.دانست شخصيت تراژدي
را او نقش دردو كه انتظامي عزتالله همچون) شخصيتهايفرعي در نيز و
(جاافتاده خوب جاهل نقش در كه بخشي عنايت همچنين و ميبينيم
شخصيت در آن كهنمود ميبينيم واقعيت و كاريكاتور بين نوساني
شخصيت اينميرسد خود اوج به (عزتاللهانتظامي) كافه صاحب فتحالله
انتظامي عزتالله هم را نقش اين) محمديپور و هالو آقاي از تركيبي
سادگي نه و دارد را محمديپور شارلاتاني نه كه است (ميكند بازي
آقاي خواستگار كه است صادقي و صاف آدم فقط را هالو آقاي بياندازه
.ميگذارد دخترش ارتباطات جريان در را هالو
مينا دايره
مورد كهقرنهاست است مقولهاي دو ذهنيت ، و عينيت ذهن ، و واقعيت
و كرده تحليل را آن نگاهيخاص با كس هر و ميشوند واقع بررسي
گونهاي به كه آنچه هر:واقعيت.قائلميشود آنها بين نو ارتباطي
خواه و رويت قابل و عيني خواه -باشد داشته وجود ذهن از خارج و مستقل
داده روي انسان يك ذهن در كه هرآنچه:ذهنيت.رويت قابل غير ولي مادي
وجود.باشد انسان ادراكي و حسي اندامهاي عكسالعمل و عمل نتيجه و است
اعتبار ، براين.است شناخت مستلزم اراده ، و اراده مستلزم عكسالعمل ،
گونهاي به و باشد داشته خاص ذهنيتي واقعيت ، برابر در ميتواند كس هر
شكل مينا فيلمدايره كه است بدينگونهكند برداشت واقعيت از خاص
خون انتقال درباره فيلمگونه مستندي ميتوان را مينا دايره.ميگيرد
انتظامي.است گذشته بازيگرانش سپس و مهرجويي ذهن صافي از كه دانست
نقش اگر) زيركاه آب و شارلاتان آدمي نقش در كه باشد اولينباري شايد
شد مشقي كه شده ظاهر (كنيم فراموش را هالو آقاي فيلم محمديپور كوتاه
را بازيگران ديگر و انتظامي عزتالله اگر.ديگرش فيلمهاي براي
چنين شايد و اينكارهاند همه كه ميكرديم تصور الحق نميشناختيم ،
دايره مهرجويي خود قول به.كرده بيشتر را فيلم مستند كه است خصيصهاي
.ميشود منتقل ديگر انسان به كه است انسان يك خون از تمثيلي
نشينها اجاره
ماوراءالنهرالي ديار از عاصم خود برادر با كردم سفر چون
به بيافتاديم پس مرغاندريايسبز ، از گروهي كنيم صيد تا بلادالمغرب
را نشينها اجاره (سهروردي الدين شهاب)ظالماند همه او اهل كه ديهي
بين كه انسانهايي.دانست ديدگاههايشان و انسانها از واريتهاي ميتوان
(مدرنيزم نه و سنت نه) هيچكدام با و روندند و درآيند مدرنيزم و سنت
و است تنهايي عنصر اين ، آورد ره كهكنند سحر نميتوانند تنهايي به
عباس چه ميكند زندگي خانه سوم طبقه در كه افليج شاعري چه.تنهايي
و برادر و مادر را برش و دور كه (انتظامي..عزتا) گوشت سوپر آقاي
آنقدر خود تنهايي در كه آوازخواني چه و گرفتهاند فراوان..و بچه
اصلا و بدانند بيآنكه هستند ، تنها همه ميشكند ، آيينه كه ميخواند
عدم و انسانها تنهايي قصه فيلم.دهند انجام خود براي كاري بتوانند
سالها از بعد مهرجويي كه چرا نباشد بيدليل هم شايد.ديدگاههاست درك
و بگويد خود قصه ديگر فيلمي با ميخواهد و برگشته وطنكرده ، جلاي كه
كه كساني بسيارند شلوغي اين در.شلوغي عين در تنهايي:گفته خوب الحق
عباس جمله از ميكند فرار قصد و ميگيرند دندان به و مييابند خود طعمه
و ديدهها تجربيات ، از گرفتن وام با انتظامي كه گوشت سوپر آقاي
.است رسانده ثمر به را نقش خود مطالعات
دارد ادامه