ششم ، شماره 1481 سال بهمن 1376 ، 12فوريه 1998 ، شنبه 23 پنج
|
|
مادر قتل شاهد محاكمه ميز پشت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كودك يك زندگي در اتفاق هولناكترين
بيمارستان 17شهريور شب ، ساعت 11
ازته فريادش آلود ، خون و زنبيحال ميدهد ، نشان آشفته مرد چهره
.ميبرند اورژانس به برانكارد با را او نميآيد ، بالا حنجره
...بعد دقايقي
طحالدچار قسمت رفته ، ازش خونزيادي:ميگويد مرد به رو پزشك
.بكنم ، متاسفم كاري نتوانستم من شديديشده ، جراحت و خونريزي
تاب پاهايش ميكوبد ، پيشاني به ميكند ، مشت سكوت شده ، سرخ مرد
!چرا؟ ولي...بود خودش تقصير:ميگويد ندارند ، ايستادن
راهي او پيچيدهاند ، ملحفهاي برانكارد ، در روي زن بعد ، لحظهايي
.ميشود سردخانه
...ميگذاريم پابهخانه انتظامي ، حوزه به اطلاع با
وناهموار ، تنگ كوچهايي در خيابانهايتهران ، شرقيترين از يكي در
احاطه اتاقهاييقديمي را خانه حياطگشودهميشود خانهايي در
.هدايتميشويم....خانواده طرفاتاق به كردهاند ،
نيست ، خانه براي امنيتي افتادهاست ، زمين روي اتاق درب
و گوشهاتاق ، در خون به آغشته دستهاييسياه ، با استيل كارد يك
در را خبرهولناكي گچي ، رفته رو و رنگ بهديوار شده پاشيده خونهاي
را مدرسهرو كودكي كتاب ، وجود و مشق و درس بساط ميدهدو نشان خود
.خبرميدهد
:ميگويد مضطربانه سالخوردهاست ، پيرزني كه صاحبخانه
ازمدتي بعد كه اتاقشون ، تو اومد ، رفت مرتضي آقا بود ، شده شب
و جر فكركردم بود ، بسته اطاق در وقتياومدم ، شد ، بلند سروصداشون
بلندتر صداشون ولي برگشتم ، اتاقم به فهيمهباشوهرشه ، هميشگي بحث
از بگذرونه ، خير به خدا:گفتم.روسرشون بودند گذاشته خونهرو ميشه ،
.نداريم قرار و آروم كردن ، اجاره اينجارو وقتي
پريده كرد ، رنگش باز رو اتاقم در مژگاندخترشون ، ديدم ، مرتبه يك
بود ، اومده بند زبانش ميلرزيد ، ...مامانم:گفت دويد ، طرفم به بود ،
.ميروم طرفاتاقشان به و ميگيرم مژگانرو دست
بهم كردمحالش فكر اول زمين ، روي فهيمهافتاده و شكسته اتاق درب
...فهيمه:گفتم خورده ،
...بود خون شد ، خيس دستم تكانشدادم ، ;زدم دست جلو رفتم
زد ، خودش خودش:گفت ميچرخيد ، دوراتاق ;بود عصباني هم شوهرش
..شد عصباني
ديگهخبري ;بيمارستان به بردند فهيمهرا و آورد ، ماشين رفت او
.ندارم
...ندارم خبر نبودم ، خانه آنشب من:ميگويد...خانواده همسايه مرعشي
ميكنند ، اين زندگي هم با ميشد چهاردهسالي سيزده ، يك ميدونم ، فقط
.داشتند بحث و جر هم با اماهميشه دومشه ، همسر فهيمهخانم
استعلام پزشكيقانوني از قضايي ، اجرايدستورات و تحقيقات تكميل جهت
:ميشود واصل قانوني پزشكي از جسد معاينه گزارش سپس و ;ميگردد
و شكلجراحات به توجه با مرگ ، اعلامعلت و جسد وضع تشريح ، از پس
.ميرسد نظر بعيدبه خودزني آن ، عمق
قتل به متهم شما...مرتضي آقاي!قاضي ;ميشود گشوده پرونده ـ
كنيد؟ بيان را خود اظهارات هستيد ، ...فهيمه خانم همسرتان
نكردم ، گفتم كارو اين من:ميايستدميگويد محاكمه ميز پشت مرد ـ
.زد خودش زد ، خودش كه ،
شما همسردوم...فهميه خانم آيا چهبود؟ سر بر شما اختلافات:قاضي
بود؟
بهايشان كه علاقهايي واسطه به فرزنددارم ، پنج اولم ، همسر از:مرد
هميشه اواما.كردم انتخاب دوم عنوانهمسر به را او داشتم ،
من برگردي ، زود شبهابايد ميگفت من به زياديميگرفت ، بهانههاي
منهم بهتر ، جاي يه بريم.ندارم نمناكرو اتاق اين ديگهطاقت
.كنم تامين نميتوانستم
تهيه همهچيز او براي:ميگفت حسوديميكرد ، اولم همسر به هميشه
.بحثميكرديم جرو هم با بعد منهيچي ، براي ولي ميكني ،
.بگوييد حادثه شب از قاضي
صداي كه بيرون ، بروم ميخواستم من بودم ، شده خسته بحث جرو از:مرد
در رفته فرو چاقو و افتاده زمين روي زنم ;ديدم برگشتم ;شنيدم فريادي
.سينهاش
فكر او بهآينده آيا است ، ساله يكدختر 12 شما ازدواج ثمره:قاضي
نكردي؟
...و ميكند سكوت:مرد
ميگويد؟ قتل موردانگيزه در پرونده تسخيري وكيل
در رعايتعدالت عدم غلط ، مجدد يكازدواج فرهنگي ، فقر لحاظ به
آمدن بوجود باعث كه مشاجره براي بهانهايي و انگيزهزناشويي زندگي
تصميم فرزند ، پنج باداشتن فرد اين يعني است ، شده حادثهايتلخ
درمورد را عدالت نتوانسته كه كردهاست ، ديگر همسري كردن بهاختيار
.كند برقرار آنها
نميتواندتامين مرد اگر است ، مسئلهوجداني اول در بگويم ، بايد
.است هوسراني نتيجه اينها بگيرد ، دوم زن نبايد كند ،
ميكردهاند؟ بايد چه چنينوضعيتي از پيشگيري براي
بوجود شود ، بجاي فصل و حل دادگاه ازطريق اختلافات قانون ، طبق ـ
مراكز ميكردهبه مراجعه بايد زن ومشاجره ، تضاد جو آوردن
در دادخواست تقديم طرح با تا ميشده مناسب خواستارمسكن و دادگستري ،
.ميشد رسيدگي او وضعيت به دادگاه
رابزند ، حرفهايش نميشود حاضر است ، مژگان خالي محاكمه ميز پشت
.است كرده بازپرستعريف براي او كه مطالبياست ميخوانيد ، آنچه
بابا وقتي كه ميگفتم مادرم به بوديم ، تنها وقتها بيشتر مادرم و من
كه بار هر ولي ميذاره؟ تنها مارو اينقدر چرا كه ميگم بهش اومد ،
شده شب.ميداد فشار گلومرو چيزي انگار بگم ، نميتونستم مياومد ، بابام
در كه شويم ، گرم تا كرد روشن چراغ مادرم مينوشتم ، را مشقهايم بود ،
هفته ، يك بعداز بود پدرم ميشود ، باز
ميكند ، سرشخراب را چندوقته دليهاي ميافتد ، دق بهش چشمشش كه مادرم
كردهاي؟ گم مرد ، راه بودي كجا:ميگويد مادرم
.نتوانستم بود ، مريض بچهام بودم ، گرفتار:ميگويد پدرم
.دارند ، بيانصاف مريضي اونا مهمند ، فقط اونا فقط:ميگويد مادر
نمرهنمياره؟ بچهات چرا سرزديببيني ، بچهات مدرسه يكبار
طرفماومد به يكباره كه ميكرد ، راگرم خودش گاز چراغ روي پدرم
رو كتابهايم منهم.دورشو چشمم جلوي از كن ، جمع آشغالهارو اين:گفت
.خونه صندوق تو رفتم كردم جمع
.خاليميكني اون سر دليتو دق داري ، حالا كار چي بچه به گفت مادر
.ميكردم نگاهشون پرده ازلاي من.شد درگير او با مادر كه
برم خونه اين از ميخوام برم ، بزار گفت ، عقب ، به داد هل را او مادرم
.بشم راحت تو دست از تا
گاز ازروي بود ، ميز روي كه چاقويي افتادبه پدرم چشم مرتبه يك كه
را چشمهايم ;كرد سينهاشفرو در را چاقو و زد راپس مادرم و برداشت
...كشتي مرا زد فرياد مادرم بستم ،
....نميدهد حرفهايمژگان براي مجالي اشك قطرات
هوس و دستخوشآشوب نگذاشته ، دوراننوجواني به پا ساله ، مژگان 12
قتل صحنه او.پدراست دست به مادر قتل اوشاهد ميشود ، ديگران
.است ديده را عزيزترينش
چه اينحادثه نيست؟ كودك يك درزندگي اتفاق هولناكترين اين آيا
پاسخ او به چهكسي راستي به دارد؟ او آينده زندگيو در منفي تاثير
ميدهد؟
خليلي افسانه